اواخر خردادماه بود که من به وسیله ی دوستم با یه کمپ تابستونی آشنا شدم، فرم پذیرش رو پر کردم و براشون ارسال کردم و خوشبختانه پذیرش گرفتم. اسم کمپ تابستونی که قرار بود شرکت کنم "روبیکمپ" بود. یکم دقیق تر بگم: روبیکمپ یه کمپ یک ساله هست که طی این یک سال به نوجوانان ۱۴ تا ۱۶ سال که پذیرش میگیرن به صورت رایگان زبان برنامه نویسی پایتون، زبان انگلیسی، کارآفرینی و توسعه فردی یاد میدن. البته این هم داریم که ما رشته ی تخصصی هم انتخاب میکردیم و اون رشته رو یاد میگرفتیم.
بعد از حدودا یک هفته زنگ خونه رو زدن و یه باکس بزرگ چسب کاری شده دادن دستم. بدو بدو رفتم چاقو رو برداشتم و کارتون رو بریدم که ببینم چی هست.
و در کمال تعجب با همچین چیزایی روبه رو شدم. یه پک کامل از تمام لوازم هایی که برای شرکت توی کلاس ها نیاز میشد. محتوای باکس رو همونطور که مشاهده میکنید لپ تاپ، کلاه، ماگ با طرح لوگوی روبیکمپ، کتاب "اثر مرکب"، ۳ تا کتاب زبان انگلیسی و دوتا کتاب داستان + سیدی هاشون که کاملا به زبان انگلیسی بودن، موس و هندزفری.
بعد از هماهنگی های گروهیمون، کلاس ها بالاخره شروع شد.
اولین کلاسمون پایتون بود که چرا دروغ بگم در عین تلخیش، شیرین بود. دوستش نداشتم ولی وقتی شروع میکردم به کد زدن متوجه زمان نبودم و وقتی کدم ران میشد مثل بچه ای که بهش شکلات دادن خوشحال میشدم. ۳ ماه زبان پایتون رو یاد گرفتیم و هرکدوم رشته ی تخصصی خودمون رو انتخاب کردیم. من بعد از کلی سرچ و تحقیق طراحی سایت رو انتخاب کردم.
و دوره های طراحی سایت و گذروندیم. این عکس از روزای اول یادگیری بود که با زبان اچ تی ام ال شروع کردیم.
همین بین برای تشکر از زحمات استادم (الهه رمضانی) براش این کد رو با تیبل زدم و فرستادم :) از همین بوم اگه این متن رو یه روزی دیدن بهشون میگم: (خوشحالم که استادی به صبوری شما داشتم و اولین مهارت های زندگیم رو به وسیله شما یاد گرفتم، هرجا هستین کلی دمتون گرم).
به جرات میتونم بگم یادگیری اچ تی ام ال و سی اس اس از شیرین ترین چیزهایی بودن که توی عمرم تجربه کرده بودم. تا چشم داشتم و دستام خشک نمیشد، سعی میکردم سایت های مختلف طراحی کنم و کدشون رو بزنم. ولی ناگفته نماند همیشه با بوت استرپ مشکل داشتم ? انگار اموالشو خورده بودم که هربار اجراش میکردم همه ی مارجین ها رو بهم میریخت.
اماا میرسیم به بخش خیلی جذاب که کلاس های زبان انگلیسی بودن. بخشی که واقعا فان و دلپذیر بود برام. فان بخاطر معلم های خوش منشمون که اینقدره تدریس هاشون نمکی (نمکی در لغت نامه ی طلا یعنی بانمک) بود که کیف میکردی فقط گوش بدی. دلپذیر بخاطر لهجه ی قوی انگلیسیشون که من قند تو دلم آب میشد حرف میزدن. از تیچر های من خانم سبک رو، خانم بنیادی و خانم دانا بودن که واقعاااا عالی تدریس میکردن.
آخرین دوره دوره ی کارآفرینی بود که ما با مباحث جذاب کارآفرینی آشنا شدیم. تا قبلش اصلا نمیدونستم کارآفرینی چی هست ولی بعدا که شناختمش برام خیلی جالب شد. استاد کارآفرینی ما هومن بود که از همین بوم میگم، هومن فوق العادست! بذارید با مثال بگم :) ما ساعت ۷ونیم صبح چهارشنبه و پنجشنبه از خواب پا میشدیم برای شرکت در کلاس ها. به این خاطر که هومن نیویورک بود و اختلاف ساعت داشتیم، اول صبح کلی خواب آلود بودیم ولی با وجود اینکه تایم کلاسامون 1و نیم ساعت بود ما تا ۱۰ سرکلاس بودیم و در آخر هم شاد و شنگول از جلسه خارج میشدیم. حالا میتونیم برگردیم به تدریس عالی هومن که اصلا جنبه ی تدریس نداشت و بیشتر برامون هیجان انگیز بود. دمت گرم هومن❤️
این عکس بخشی از کلاس های اول صبجمونه :) البته تعدادمون بیشتر بود و بعضی افراد اسلاید های بعدی صفحه ی زوم بودن.
همین بین کلی پروژه ران کردیم که درموردش مفصل توی مقاله (کسب و کار های نقلی) نوشتم.
بعد از اتمام دوره ی دانشجویی ما فارغ التحصیل شدیم اما همه چیز همینجا تموم نمیشه :) روبیکمپ بعد از فارغالتحصیلی بچه ها یه سری افراد رو برای موندن در روبیکمپ در جایگاه تی ای انتخاب میکنه و خوشبختانه من یکی از اون افراد خوش شانس بودم که تی ای شدم و در روبیکمپ موندم.
من تی ای بخش طراحی سایت و همینطور مسئول حال خوب روبیکمپ بودم. یعنی برای مناسبت های مخالف پیام تبریک مینوشتم و حتی کادو هم میفرستادم، همزمان در کلاس های طراحی گرافیک هم شرکت میکردم، چون بخشی از من انگاری خیلی به دیزاین و طراحی علاقهمنده. کلا بنده از شخصیتی هنری برخوردارم.
در حال حاضر هم که من دارم این متن رو مینویسم تاریخ 1402.07.25 هست و الان دیگه از مرحله ی تی ای رد شدم و به همراه ۳ نفر از بهترین دوستام، حنانه و بصیرا به مرحله ی مدیریت بخش هایی از روبیکمپ رسیدیم. من مدیریت بخش community out reach رو به عهده دارم.
دست نویس: الان که به مسیری که اومدم نگاه میکنم میبینم که چه راه طولانی ای رو اومدم و چه مسیر طولانی تری در انتظار من هست، اما خوشحالم که در این نقطه هستم و خوشحال ترم که طعم رشد رو عمیقا چشیدم و یه دنیا مشتاقم تا چیزهایی که یاد گرفتم رو به آدم های مختلف یاد بدم، تا من هم دلیلی باشم که اطرافیانم رشد کنن و قشنگ ترین تصویر دنیا خواهد بود تصویر رشد افراد، افرادی که هرچند کوچک تونسته باشم بخش از دلیل این رشد باشم.
کلام آخر : پشت تمام کلماتی که توی این وبلاگ نوشتم یه داستان فراموش نشدنی و تاثیر گذار نشسته که مسیر طلا رو به طلایی که امروز هست، سوق داده و بخش زیاااادی از این داستان شنیدنی به دست سعید (فوندر روبیکمپ) رقم خورده، سعید از خرمندترین و ارزشمندترین ادم هاییه که شناختم، مطمئنم اگر شما هم بشناسیدش به این خرمندی پی میبرید. "اگه بیشتر درمورد سعید بگم احتمالا میگه "مگه وبلاگ روبیکمپ نیست چرا اینقدر زیاد از من نوشتی؟"، پس ترجیح میدم همینجا این وبلاگ رو به پایان برسونم :)