قیچی رو برداشتم و ربان تاسیس شرکت جدیدمون رو با لبخند بریدم ...
به همکارام که هرکدوم دوستای قدیمیم یا دانشگاهیم بودن نگاه کردم و طوری میخندیدن که انگار میگفتن رسیدیم :)
همین بین یادم افتاد که چقدر مهمه یه کامیونیتی، طوری که این موفقیت از دل یه کامیونیتی خلاق و پرتلاش دراومد .
کامیونیتی میتونه توی کلمات مختلف تفسیر بشه، جامعه، اجتماع، گروهی از مردم با هدف مشترک در کنار هم
اما تفسیر من اینه :
کامیونیتی شامل یه گروه یا گروهی از رفقاست (میگم رفقا چون خیلی مهمه که توی گروه همه با هم دوست باشن :) که هرکدوم با مهارت های مختلف در کنار هم جمع میشن تا یه کاری رو انجام بدن ...
حالا مفهوم کار هم زیاد داریم، مثلا : کارآفرینی، ایجاد شغل، درآمدزایی، انجام کارهای مختلف با هدف مشترک
خلاصه بگم برای اینکه مثل داستان بالا بالاخره بگیم "رسیدیم" نیاز داره به یه کامیونیتی خیلـــــی خــــوب !