فلسفه در قرن ۱۹ و ۲۰ به اندازهی کافی پیچیده شد تا کلیتی به اسم فلسفه هم تقسیمبندی دوگانه بشه. فلسفهی قارهای و فلسفهی تحلیلی! فلسفهی قارهای مربوط به فلسفهی زاده شده در قارهی اروپا ست. منظور از اروپا هم نزد خود اروپاییان! تمام قارهی سبز به جز بریتانیا و کما بیش حوزهی اسکاندیناویست. و خب بدیهتا فلسفهی تحلیلی مربوط به فلسفهی تولید شده در مابقی دنیا (که از نظر همان اروپاییان یعنی کشورهای اسکاندیناوی، ریتانیا و آمریکای شمالی-- خلاصه بگم که این یعنی بقیهی دنیا بوووووق) ست.
تعبیر دم دستی از فلسفهی قارهای، ایدههای خلقالساعهای است که از آسمان بر ما فرو میاد. فلسفهی قارهای فلسفهای مولد است. ایده مطرح میکنه. پرسش میسازه. نظریه میده. فلسفهی تحلیلی اما درست برعکس؛ اونچیزی که هست رو تحلیل میکنه. روندها رو دنبال میکنه. به پرسشا جواب میده.
احتمالا تا الان باید حدس زده باشید که این مقدمه چطور قراره با عنوان نوشته مرتبط بشه. فلسفهی قارهای فلسفهای کنشگراست و فلسفهی تحلیلی فلسفهای واکنشگرا. و از اینجا میتونیم وارد بحث بشیم. همون طور که بالاتر گفتم، فلسفهی تحلیلی عمدتا مربوط به بریتانیا و ایالات متحدهی آمریکاست. ورود فلسفهی تحلیلی به آمریکا، مکتبی از علوم انسانی رو در جهان برپا کرد که به دلیل موقعیت جغرافیای آکادمیهای فعال در ایالات متحده در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ به مکتب شیکاگو معروف شد. این مکتب با نام علمیتر مکتب رفتارگرایی شناخته میشه.
اصولا شروع به تحلیل از کنش، امر سختتری نسبت به شروع تحلیل از واکنش است. کنش ناگهانی و از هیچ جا سر میزنه. برای تحلیل کنش نیاز به شکافتن لایههای ذهنی و اجتماعی هست. باید فرضیهای ساخت و مستندات رو امتحان کرد و تازه امیدوار بود به بخشی از واقعیت دست پیدا کرد. اما واکنش خیلی راحت مورد پیگیری قرار میگیره. واکنش رو فارغ از اینکه اون کنش مورد نظر چی بوده و چرا بوده میشه دنبال کرد. مثل دستگاه محرک و پاسخ. دیگه کاری نداریم که آتیش چیه و از کجا اومده. آتیش داغه و ملت در مواجهه با آتیش دستشون رو میکشن. به همین سادگی.
تا اینجا متوجه شدیم که آمریکا یکی از مراکز اصلی مکتب رفتارگرایی هست و رفتارگراها، واکنشها رو مورد توجه خودشون قرار میدن. بازار آزاد و نئولیبرالیسم هم که به وضوح در ایالات متحدهی آمریکا به بلوغ و اوج رسیده. از ۱۰ شرکت بزرگ سرمایهدار در دنیای تکنولوژی، ۷ شرکت (اوراکل، فیسبوک، آیبیام، اینتل، آلفابت یا گوگل، مایکروسافت و اپل) آمریکایی هستن. تمامی این شرکتها به طور مستقیم یا به طور مشترک در زمینهی شبکههای اجتماعی خدمات مجانی ارائه میکنند یا سختافزارهایی با پروتوکلهای پایش اطلاعات تولید میکنند.
شبکههای اجتماعی بعد از گذشت چند سال، معمولا امکانات واکنشی برای کاربراشون فراهم کردند. مثه لایک کردن، یا اشتراک گذاری و ... برمیگردیم سراغ کنش و واکنش. معمولا تجربیات شخصی از شبکههای اجتماعی همراه هستند با بمبارون محتوایی نسبت به چیزایی که لایک میکنیم یا چیزایی که بازنشر کردیم، دیدیم یا سیو کردیم. خیلی کم اصولا به محتوایی که خودمون تولید میکنیم پرداخته میشه. این همون خاصیت سادگی بررسی واکنش نسبت به کنش هست. بازار حول واکنش شکل میگیره و گسترده میشه. با هر یه دونه کنش میشه هزاران یا میلیونها واکنش رو بررسی کرد و پایید.
بازار برای تولید و فروش، نیاز داره واکنشها رو بسنجه. مردم به چه چیزی واکنش نشون میدن؟ اونو بسازن یا اونجور تبلیغ کنن...