ویرگول
ورودثبت نام
تارا محمودی
تارا محمودی
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

آینه

داستان آینه از موراکامی

صوتی داستان را شنیدم با صدای بهناز بستاندوست

راوی اول‌شخص است که مخاطب درون‌متن دارد. ظاهراً مهمانی است که راوی میزبان است. همه مهمان‌ها داستان‌هایی درباره اشباح و ارواح گفته‌اند و میزبان هم می‌خواهد مهمانی را با تعریف خاطره‌ای به پایان برساند.

ابتدا می‌گوید که خودش نه روح دیده و نه خوابی که در آن وقایع آینده باشد. حکمی هم صادر می‌کند که آن‌ها که اشباح می‌بینند، خواب آینده‌نگرانه ندارند و برعکس.

به بهانه تعریف خاطره‌اش از دوران جوانی، قدری هم از اوضاع آن دوران می‌گوید و رفتار خودش و ترک تحصیل و جزئیات بی‌مصرف دیگر. شاید این جزئیات قرار است حس واقع‌گرایی به مخاطب بدهد اما بیشترآن به شیوه خاطره گویی- می‌شود حتی خاطرات را به شیوه نشان بده تعریف کرد- می‌گوید. وقتی هم که به ماجرای اصلی می‌رود و عنوان می‌کند که آینه‌ای بوده که درونش خودش را می‌دیده که خودش نبوده! همان شگرد همیشگی موراکامی اتفاق می‌افتد. منتظر اتفاقی هستی که نمی‌افتد.

اولین قوانین داستان‌نویس اشاره می‌کند نباید مخاطب را گول بزنیم. مثلاً نباید ماجرایی تعریف کنیم و در پایان بگوییم از خواب پریدم. همان کاری که- باکمی تغییر- موراکامی انجام می‌دهد. صبح که می‌رود آینه‌ای وجود ندارد. درواقع داستانی به نام آینه هم وجود ندارد. سرکار هستی تا پایان داستان.

این حس را موقع خواندن کافکا در کرانه نیز داشتم. شاید اگر ژاپنی بلد بودم و انچه را به نام شاهکارهای موراکامی منتشرمی شود می‌خواندم، در فرم داستان چیزی را کشف می‌کردم – مثل نثر- که من هم ستایش می‌کردم. اما ترجمه داستان در فارسی! هیچ‌چیز برایم نداشت.

ترک تحصیل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید