در Inside Out 2، دوست عزیز رایلی اکنون ۱۳ ساله است، و او دختری دلنشین، در صدر کلاس خود، فردی خوب و دوستی فوقالعاده است. در ستاد فرماندهی، شادی و گروه احساساتش، شامل غم، خشم، ترس و نفرت، همه برای دیدن مرحله جدید زندگی او، نوجوانیاش، هیجانزده هستند. رایلی همچنین به هاکی روی یخ علاقهمند است، ورزشی که او و دو دوست صمیمیاش، گریس و بری، در آن فوقالعاده هستند. در ستاد فرماندهی، جزیره جدیدی به نام "جزیره دوستی" جایگزین شده است و جزیره خانواده را کوچک و بیرنگ کرده است، اما نیازی به نگرانی نیست؛ چیزهای جدیدی برای منتظر بودن داریم، نه؟ فیلم با یک بازی هاکی که رایلی و دوستانش در آن موفق میشوند، آغاز میشود. مربی رابرتز با دیدن عشق آنها به هاکی، آنها را به یک کمپ سهروزه هاکی دعوت میکند. دختران به وضوح از سپری کردن سه روز کامل با هم خوشحال هستند و نمیتوانند صبر کنند تا بازی کنند. اما رایلی نمیداند که این شبی است که بلوغ او را فرا خواهد گرفت.
در Inside Out 2، شب قبل از کمپ، شادی و گروهش از صدای نزدیک شدن سریع بلوغ نگران میشوند. با سن، احساسات جدیدی به وجود میآیند و قبل از اینکه شادی بفهمد چه اتفاقی میافتد، یک نیروی کار بزرگ وارد فضا میشود و همه چیز را برای جا دادن به بچههای جدید خراب میکند. در روز، رایلی باید به کمپ برود و بلافاصله به مادرش تندی میکند، که همه در ستاد فرماندهی را کمی گیج میکند. مشخص میشود که چند فرد جدید در شهر هستند، از جمله اضطراب (آخ)، خجالت (یک توده صورتی بامزه که دوست دارید بیپایان او را بغل کنید)، حسادت (یک حباب کوچک با بزرگترین چشمها به دلایل واضح) و دلمردگی (یک دختر خنک، اما او فرانسوی است، یا حداقل لهجه دارد). آنها همگی بسیار هیجانزدهاند که با احساسات قدیمی که رایلی را تمام این مدت پرورش دادهاند و از خاطراتش مراقبت کردهاند، آشنا شوند. اما به نظر میرسد آنها با کنترلها اختلاف نظر دارند. شادی ۱۳ سال بر سر چرخ بوده است، اما اضطراب به نظر میرسد برنامههای دیگری برای رایلی دارد. در واقع، تمام آنچه او دارد برنامههای ترسناک برای آینده است.
در Inside Out 2،باورها با هم ترکیب میشوند تا حس خود فرد را شکل دهند. برای رایلی، این باورها از خاطرات مثبت، مانند زمانی که به دوستانش کمک کرد یا وقتی یک گربه ولگرد را غذا داد، شکل میگیرند. خاطراتی که حس خود رایلی را شکل میدهند به شکل یک گل آبی مثبت ظاهر میشوند که به او یادآوری میکند که او فرد خوبی است و چیزهای فوقالعاده دیگری در مورد او. از سوی دیگر، دنیای واقعی نیز چالشهای جدیدی برای رایلی دارد. رایلی به کاپیتان سال آخر دبیرستان و تیم فایر هاوکس، وال، علاقهمند است. رایلی همچنین میفهمد که دو دوست صمیمیاش به مدرسه دیگری اختصاص داده شدهاند، به این معنی که سال اول دبیرستانش، آنها از هم جدا خواهند شد. نه، این بدترین اتفاق برای یک گروه سه نفره است که جدا شوند! چگونه کسی از این وضعیت جان سالم به در میبرد؟ حالا شادی میخواهد رایلی همچنان با دوستان قدیمیاش بهترین باشد، اما اضطراب فکر میکند که اگر بلافاصله با وال و دخترانش دوست نشود، کاملاً تنها خواهد شد. وقتی نمیتوانند به توافق برسند، اضطراب به زور احساسات اولیه را به لرزه در میآورد و کنترل کشتی را به دست میگیرد (به همین دلیل است که این احساس را دارد). احساسات سرکوبشده درون گاوصندوق قفل میشوند، مکانی برای اسرار رایلی. هنوز منتظرم بدانم راز عمیق او چه بوده است، اما خب.
در همین حال، اضطراب حس قدیمی خود را از بین میبرد و شروع به ساختن یک حس جدید با احساسات جدیدش میکند. در واقع، حسادت و دلمردگی نقش زیادی ندارند؛ آنها فقط وجود دارند، اما حداقل دلمردگی میتواند رایلی را از نابودی کامل تحت کنترل اضطراب شدیدش نجات دهد. دیگر احساسات با کمک دوستان مخفی رایلی، یک مجری تلویزیونی شبیه به دورا کاوشگر و یک شخصیت ویدئویی داغ، موفق به فرار از گاوصندوق میشوند.
در Inside Out 2، در وضعیتی شبیه به داستان اسباببازی، احساسات قدیمی تلاش میکنند به ستاد فرماندهی بازگردند تا به رایلی کمک کنند، در حالی که شاهد هستند که اضطراب عملاً زندگی او را خراب میکند. آنها احساس دور انداختهشدن و ناامیدی میکنند، اما شادی همچنان فشار میآورد و جریان آگاهی را پیدا میکند تا به بالا برسد. اما وقتی رایلی در دنیای واقعی یک نظر طنزآمیز میدهد، که باعث ایجاد "شکاف طنز" میشود (من این بازی کلمات را دوست دارم) و جریان آگاهی را کاملاً نابود میکند. اضطراب رایلی را به چسبیدن به وال وادار میکند در حالی که دوستان قدیمیاش را نادیده میگیرد زیرا این بهتر است برای آیندهاش. غم با تیم جدا میشود زیرا او سعی میکند از طریق یک لوله به بالا برود تا بقیه را از پشت ذهن رایلی بالا بیاورد. اینجاست که اضطراب حس قدیمی رایلی را انداخته است. به زودی، وقتی نمیتوانند راهی پیدا کنند و همه شکایت میکنند، شادی نیز تسلیم میشود. خشم او را متوهم میخواند که فکر میکند همه چیز خوب است، و او به او میگوید که او متوهم است زیرا این تنها راه برای خوشحال نگه داشتن رایلی است. شادی فقط میخواهد دختر بیچاره را نجات دهد، اما بقیه نمیتوانند از شکایت دست بردارند. در نهایت در Inside Out 2، خشم، ترس و نفرت به شادی نشان میدهند که با او هستند و او همیشه کسی بوده که آنها را کنار هم نگه داشته است.
در دنیای واقعی، رایلی قرار است در روز سوم کمپ یک بازی انجام دهد که اساساً آینده او را تعیین میکند. وال تنها دانشآموز تازهکار بود که در این بازی دو گل به ثمر رساند، اما اضطراب تصمیم میگیرد که رایلی باید بیشتر انجام دهد. آنها او را تا حد نهاییاش فشار میدهند پس از یک شب بیرون، او را وادار میکنند به کتاب قرمز مربی نگاه کند، جایی که او همه چیز را درباره بازیکنان مینویسد. یادداشتهای رایلی میگوید "هنوز آماده نیست"، که باعث میشود اضطراب به حالت جنون برود. از سوی دیگر، غم از خجالت کمک میخواهد، که شروع به دیدن این میکند که اضطراب ممکن است بهترین چیز برای رایلی در حال حاضر نباشد. او به او کمک میکند مخفی بماند تا بتواند دیگران را بالا بیاورد. با این حال، وقتی رایلی به دفتر مربی میخزد، غم سعی میکند او را با تلفن دلمردگی کنترل کند و گرفتار میشود.
از سوی دیگر در Inside Out 2، بقیه احساسات به سرزمین تخیل میروند، جایی که مینیونهای اضطراب را پیدا میکنند که رایلی را با تصاویر ترسناک از آیندهای که ممکن است در انتظارش باشد، تغذیه میکنند. شادی و گروه مینیونها را به کنترل در میآورند و به آنها میگویند که دارند به رایلی آسیب میرسانند، نه نجاتش، و تصاویر را به تصاویر شاد تغییر میدهند، که به او امکان میدهد قبل از بازی بزرگ کمی بخوابد. پس از سفر از طریق یک طوفان مغزی (وقتی اضطراب به یک ایده خوب نیاز دارد تا رایلی را به پیروزی در برابر مربی برساند)، احساسات در نهایت در پای جریان آگاهی میرسند، جایی که از خاطرات رایلی برای ایجاد حس خود او استفاده میشود. آنها از دینامیت برای نابود کردن کوه خاطرات بدی که شادی دور انداخته بود استفاده میکنند تا به آنجا برسند، یعنی همچنین خاطرات بد را نیز برای کمک به شکلگیری رایلی جدید همراه میآورند.
در همین حال در Inside Out 2، اضطراب به حالت اوردرایو میرود و او شروع به وحشت میکند بعد از اینکه رایلی آنقدر سخت بازی میکند که با همتیمیهای خود مبارزه میکند و به دوستانش آسیب میرساند. وقتی رایلی یک پنالتی میگیرد، او چیزی را تجربه میکند که فقط میتوان آن را یک حمله اضطرابی نامید. او شروع به نفستنگی میکند زیرا اضطراب نمیتواند از کنترل دست بردارد. هیچکس نمیتواند اضطراب را متوقف کند، و در نهایت، وقتی شادی و گروه به ستاد فرماندهی میرسند، یک طوفان نارنجی در اطراف کنترلها وجود دارد. شادی در نهایت به طوفان شیرجه میزند و اضطراب را متقاعد میکند که رایلی را رها کند. این بهترین چیز برای رایلی خواهد بود. وقتی اضطراب رها میکند، رایلی در نهایت آرام میشود؛ علاوه بر این، یک حس خوب جدید شروع به شکلگیری میکند و این بار، خاطرات بد رایلی را نیز شامل میشود. او فرد خوبی است، اما گاهی اوقات میتواند بترسد. او دوست خوبی است، اما نیاز به کمک دارد. در نهایت، هیچیک از احساسات رایلی را کنترل نمیکنند و همگی حس جدید رایلی را در آغوش میگیرند، از جمله اضطراب. در نهایت، وقتی گریس و بری میآیند تا به رایلی سر بزنند در دنیای واقعی، او اعتراف میکند که از اینکه آنها قرار است او را تنها بگذارند احساس بدی داشت و نسبت به آنها رفتار بدی داشت. آنها با هم آشتی میکنند و دوباره به بازی برمیگردند. این بار، ذرات طلایی از شادی به پنل کنترل منتقل میشوند و نشان میدهد که رایلی واقعاً او را میخواهد. این فقط رایلی و ورزش مورد علاقهاش است که به او شادی میدهند.
در پایان Inside Out 2 "درون و بیرون ۲"، رایلی منتظر است ببیند آیا به تیم راه پیدا میکند یا نه. ما در واقع نمیبینیم که آیا او به تیم راه پیدا میکند، زیرا مهم نیست. احساسات همه برای رایلی حضور دارند و او در نهایت میتواند خود واقعیاش باشد. وال به رایلی میگوید که اگر امسال به تیم راه پیدا نکند، همیشه سال بعد را دارد، و در ذهنش، شادی به اضطراب یک صندلی ویژه میدهد، یک مبل ماساژ که به او کمک میکند آرام شود و برنامههای ترسناک آیندهاش را فراموش کند.
منبع: وب سایت همآهنگ