مقدمه «انفجار گربهها» Exploding Kittens، نتفلیکس ممکنه شبیه فانتزی دیوانهوار به نظر بیاد — مگر اینکه شما هم گربه داشته باشید. به عنوان کسی که گربه داره میتونم بگم که بارها به بچههام گفتم که هم فرشتههای کامل هستند و هم دیوهای کوچک. دیدم که چطور میتونن در عرض چند دقیقه از نوازش به جنگیدن و دوباره به نوازش برگردن. از نظر من، اینکه خدا و شیطان به شکل دو گربه شلوغ بیان روی زمین فقط یه کمی اغراقآمیزه.
متاسفانه، به غیر از این ایده بامزه، چیز دیگهای تو این سریال انیمیشنی Exploding Kittens، وجود نداره که غافلگیرت کنه. نه اینکه تلاش نکرده باشن. در سبک «ریک و مورتی»، «فیوچراما» یا «بگ ماوث»، این سریال شخصیتها رو به دنیای دیگه میبره و با هیولاهای عجیب و غریب روبرو میکنه، در حالی که جوکهای بیادبانه و ارجاعات به فرهنگ پاپ رو میریزه وسط. «انفجار گربهها» Exploding Kittens، گهگاهی خندهداره، بعضی وقتها شیرینه و به ندرت آزاردهندهست. اما هرگز واقعاً خودش رو از انیمیشنهای خفن دهه ۲۰۱۰ متمایز نمیکنه.
در مورد اینکه چطور این موجودات جاودانه اینجا میرسن، ما زود تو فصل نه قسمتی یاد میگیریم که دلیلش اینه که هر دو تو کارشون افتضاح هستن. خدا (با صدای تام الیس، همون لوسیفر سریال لوسیفر فاکس/نتفلیکس) از طرف هیئت مدیرهاش مامور شده تا بعد از چندین قرن بیتوجهی، دوباره با بشریت ارتباط برقرار کنه. بعلزبوب (ساسیر زاماتا) برای ارتقاء شیطنتش فرستاده شده، چون اون در دنیای زیرین مثل یه بچه نپوتیسمیه که تو کارش افتضاحه. (در حالی که پدر مرحومش به عنوان بزرگترین شیطان تاریخ شناخته میشد: «مردی که پارکینگ تریدر جو رو طراحی کرد»، یکی از زیردستهای سابق با احترام یاد میکنه.)
مثل کمدی آخرالزمانی «اومنهای خوب»، اینکه خدا-گربه و بعلزبوب بیشتر به هم شبیهان تا به آدمهای اطرافشون، اونها رو به نوعی مثل بهترین دوستها میکنه، حتی اگه گاهی علیه هم اعلام جنگ کنن.
هیچکدوم از اینها ربط زیادی به بازی کارتی متیو اینمن با همین نام نداره، که این سریال ظاهراً ازش اقتباس شده. اما اینمن و همخالق سریال شین کوساکوفسکی برای هر چیزی که نیروهای ترکیبی بهشت و جهنم میتونن رویاپردازی کنن آمادهان، هر چی عجیبتر و خندهدارتر، بهتر.
مأموریت اصلی خدا-گربه اینه که خانواده عجیب هیگینز رو به هم نزدیکتر کنه، که توی قسمت اول نیمساعته با کوچک کردن خانواده و قرار دادن اونا در مقابل قطعات بازی تختهای که زنده شدن، سعی میکنه این کار رو انجام بده. فصلهای دیگه مادر سابق نیروی دریایی، ابی (سوزی ناکامورا) رو نشون میده که در حال شکار سگهای خونآشام، یا نوجوان نابغه، گرتا (آلی ماکی) که یک یونیکورن رو منفجر میکنه، یا برادرش که دنبالکننده اینفلوئنسر شدن، تراویس (کنی ییتس) که از یک خط زمانی موازی که توسط اژدهاهای کوسهای غولپیکر ویران شده، فرار میکنه.
تو یکی از قسمتها، خدا-گربه و بعلزبوب به سی ورلد میرن تا به پستانداران دریایی که در واقع روحهای محکوم شدهی شرورانی مثل کریستف کلمب و خانواده منسون هستن، یه حرف جدی بزنن. در همین حال، مدیر بزرگ فروشگاههای زنجیرهای، مارو (مارک پروکش) به نوعی موفق میشه که تو یک مراسم ازدواج فوری در بالای یک بالون هیدنبرگی توسط رئیسش به فرزندی پذیرفته بشه. داستان اول، وقتی فکر میکنی، دقیقا به اندازه ایده خدا و شیطان که گربه هستن منطقیه. داستان دوم، صد سال هم پیشبینی نمیکردم.
اگرچه داستانها قابل تحسین دیوانهوار هستن، اما جوکهایی که «انفجار گربهها» از اونها استخراج میکنه، معمولاً مشخص و قابل پیشبینیان. ایده اینکه بچههای بد به جهنمی به نام «هک» میرن هوشمندانهست؛ اما دایرههای «هک» که شامل ترولهای توجهطلب و چالش تناسب اندام ریاست جمهوری هستن، نه چندان. و اگه کنجکاوی که آیا اون آزمون هنوز هم وجود داره، این نمونهای از ارجاعات کهنه سریاله. شوخیهایی با ایمجین دراگونز، الن دجنرس و وسواس «جفلون بزموسک» با سفینههای فضایی فالیک همگی احساس میشن که از ۲۰۱۸ بیرون اومدن.
حتی ساختار جوکها هم قدیمی احساس میشه. میتونی مطمئن باشی که هر لیستی که رد میکنن دو چیز عادی و یک چیز سوم، بیشتر غیرعادی داره («خیلی چیزها هست که انسانها واقعا خرابش کردن — قتل، مالیات، بازیگری جان کراسینسکی در فیلمهای اکشن») و اینکه هر آدم عجیب و غریب به عنوان ترکیبی از دو آیکون فرهنگی ناهمگون توصیف میشه («تو مثل اینی که تونی رابینز با گندالف بچه داشته باشه»).
با این حال، میتونه جذابیتی در یک شو باشه که به الگوهای قابل اطمینان میافته به جای اینکه الگوهای جدید خلق کنه، و «انفجار گربهها» این فرمولهای آشنا رو به اندازه کافی خوب اجرا میکنه که چند تا خنده بگیره. بازیگران خیلی کمک میکنن تا شوخیها رو بفروشن، ولی همچنین قلب و احساسات رو هم.
پروکش به عنوان مارو MVP هست، جزییات غمانگیز زندگی معمولیاش رو با راحتی بیان میکنه که اونها رو به نوعی تاریکتر میکنه. الیس تکبر متکبرانه یک گربه رو که نمیتونه باور کنه که مجبور شده به موجوداتی که باید بر آنها حکمرانی کنه نزدیک بشه، به خوبی به تصویر میکشه، در حالی که زاماتا خجالتی بودن قابل درک مدیرعامل جهنم رو نشون میده. روابط مختلف اونها همیشه تعادل بین شیرینی و نیشدار بودن رو حفظ میکنه، بدون اینکه به طرف احساساتی بودن یا بدجنسی بیافته.
اگر دنبال طنز سبک هستی، میتونی بدتر از دیدن اینکه خدا-گربه به لذتهای «واک-ا-مول» و بروس ویلیس گرم میشه، یا با بعلزبوب سر کوکتلها و آهنگ «چیسینگ کارز» از اسنو پاترول شروع به فلرت کنه، داشته باشی. اما اگر صدای واقعاً تازهای در میان این شیطنتهای الهی وجود داشته باشه، هنوز نتونسته خودش رو نشون بده.