سللللاااممم گیگیلی مگیلیای مننننن... چطورییینننننن!؟ اینجا برای من عملا مکانی برای غر زدن هست پس بجز بخش اول میتونید بقیه بخش هارو نخونید:)
از زبون یکی از دوستانم میگم ... خیلی پیگیر بودم ی کشوری رو پیدا کنم که سطح آموزشیش خیلی بالا باشه و زندگی راحت تری داشته باشم پیشرفت بیشتری داشته باشم. با تمام مشکلات دوری از خانواده و زندگی تنهای ی دختر 17 18 ساله تو ی کشور اونور دنیا سعی میکردم کنار بیام و چیزی که منو از رفتن منصرف کرد این نبود! بعد کلی تحقیق فنلاند رو انتخاب کردم . کشوری معروف به نظام آموزشی برتر. ی سفر ی هفته ای داشتم برای تصمیم گیری نهایی. قیمتاش با اینجا فرقی نمیکرد.. کما بیشتر هم بود... سعی کردم به هزینه ها فکر نکنم ، به اینکه حتی بلد نیستم از سوپری سر کوچه چطور مواد غذایی تهیه کنم فکر نکنم... بزور میخواستم ی تصمیم از پیش تعیین شده رو بگیرم. با چشم بسته. وقتی وارد مدرسش شدم اولین چیزی که به چشمم اومد دعوای بین دخترا و پسرا بود . همون چیزی که تو فیلما میبینیم. ارتباطات عجیب و پنهانی بینشون... کتاب درسی شون نصف چیزی نبود که ما میخونیم... مسائل ابتدایی ای بود. البته که من تایید نمیکنم این آموزش کمی رو در ایران اما برای دانش آموزی که کشش رو داره و منی که تو ایران تحصیل کرده بودم شوخی بود ! بنظرم هیچ چیز مثبتی نسبت به ایران نداشت (!!!!!!)
- یعنی چی اخه ببین این اصلا عادلانه نیست. ما میریم مدرسه و طبعا وقتی ی امتحانی داریم تایم کمتری داریم برای خوندن برای اون امتحان. یعنی خلاصه ی یک روز رو بخوام بگم اینطوریه : 5 بیداری. تا 5وربع نماز و مسواک (بصورت فرفره ای) تا 6ونیم ی پارت. بعد میری مدرسه تا 2ونیم. تا 4 مرده ای. (که من تا 5 میخوابم گاها! مادر کارمندن خیلی دیر ناهار میخوریم من بعد ناهار میمیرم) 4وربع شروع. ی کلاسم بری غروب. بعد بیای دوباره بخونی تا شب. من ی ربع تو تخت هم زیست صحیح غلط حل میکنم. مجموعا بدون تایم مدرسه و کلاس مگه چند ساعت میشه... 5 ساعت بیشتر نیست حدودا. بعد اون عده ای که مدرسه نمیان خب تایم بیشتری دارن برا امتحان خوندن! وقتی میان امتحانای مدرسه رو میدن معلومه بیشتر از ما میشه نمرشون.. حتی همون روزی که امتحان داریمم نمیان فقط زنگ امتحانو میان. خب تا قبلش داشته میخونده. اه. پیک می های بدبخت.
- وااای تو یکی از پستام گفته بودم یکی از همکلاسیام داره سعی میکنه بهم نزدیک شه... یادتونه؟ همون. دیشب بهش پیام دادم ی جزوه ای رو میخواستم بعد اینکه فرستاد تشکر کردم. گفت بوس تفدار 😵! و امروز؟ زنگ آخر بغلم کرد!!!! بی دلیل! داشتم میگفتم لعنتی ها شما سر امتحان ی عددی رو هی میپرسیدین من نگاه میکردم اصلا نمیفهمیدم مال کدوم سواله و اینا (همچنان داشتم غر میزدم) بغلم کرد گفت عیب نداره! حالا من خیلیم جدی نبودم... مشکووووکههههههههه
- مدرسه ما متوسطه اول و دوم باهمه. یکی از بچهای هفتم ورودی جدید به مدیر و اینا گفته من کلی کتاب خوندم و این حرفا اینا هم کردنش مسئول کتابخونه (تا قبلش کتابخونه مسئول نداشت) که ی انگیزه ای بشه براش بهش مسئولیت بدن از همه کوچیک ترن و اینا. این بچه هم خیلی رفته تو نقش بیچاره.. میری تو کتباخونه با اخم نگاه میکنه میگه ساکت! سکوت و رعایت کنین! متوسطه دومم تا جایی که میشه اذیتش میکنن.. کلا داره حرص میخوره بچه (حالا من میگم بچه این بچه دو برابر من هیکل داره!)
- امروز با مصی عزیزم تصمیم گرفتیم ی جوری انتخاب رشته کنیم که بیوفتیم شهری ک کنسرت زیاد بزارن. مثلا بابل زیاد کنسرت نمیزارن. تهرانم گرونه. (شانس نداریم میوفتیم قلب مشهد) ولی خب عیب نداره بابل و ساری خیلی فاصله ندارن... تنها چیزی که راجبش صحبت نکردیم رنگ حوله مون تو خوابگاهه. حتی قراره مصی بره عقب بشینه (البته که رشته هامون یکی نیست) ولی من چون خیلی بچه درسخونیم ردیف اول میشینم.
- بابا ساندویچای مدرسه خیلی گرونه... ی همبرگرو از وسط نصف میکنن میزارن لای نون بربری با ی پر گوجه میشه 50. دو عدد ناگت مرغ و ی پر خیارشور 60. بندری با نون بربری 50. سمبوسه ای که متشکل از ی نصفه لواش و سیب زمینی و شاید شانس بیاری دو تا تیکه سوسیس باشه 35. قهوه میده 20! حتی ی شکلات هم کنارش نداره! عملا ی ساشه قهوه با ی لیوان آب جوش. بقیه چیزا رو نخریدم نمیدونم قیمتش چنده. اینارم نخریدم البته اکثرا من غذا نمیخورم تو مدرسه کلا ولی خب میدونم قیمتشو.
- سرویسم انقد شیشه هاش دودیه اصلا میخوای سوار شی باید صلوات بفرستی که همین باشه. بعدشم تا درو باز نکنی نمیفهمی پشت ماشین پره... جلو پره... کجا خالیه...
- هفته پیش بود فکر کنم ی دسر درست کردم که بریم خونه پدربزرگم و ببریم با خودم چون عجله داشتم لایه دومو سریع ریختم لایه زیریو آب کرد و چسبید:))) اون روز با دختر عمومم رفتیم گلزار شهدا.. کلی آدم دیدم که اونا منو میشناختن ولی من نمیشناختم بعد عینکم نداشتم اصن نمیدیدم. یکی اومد سلام کرد منم با لبخند جواب دادم بعد پرسیدم از دختر عموم این کی بود .. گفت ی جوری لبخند زدی فکر کردم شناختی بالاخره... من این طرفو آخرین باری که دیدم بچه بودیم.. اصن تصور من ازش اون پسر بچه ی تپلو بود. این اصن ی چیز دیگه بود لپاش آب شده بود. البته که من واقعا کور بودم و نمیدیدم قیافشو.
پ.ن: اون عکس اولی که گذاشتم ی ایده بهم داد. اگه ی چالش بزارم ساختن عکس انیمیشنی با وایب خودتون شرکت میکنین؟ کار جالبیه. حریم خصوصی ادم هم حفظ میشه چون صرفا ی سری کلیات صورتو شبیه سازی میکنه و توضیحی که راجب خودتون میدید رو.