"چگونه زخم بستر بگیریم🤳"
تصمیم گرفتم ی روزمرگی نویسی داشته باشم از خلاصه امروزم... پس برو بریم👊
(باب راس زمانه ات را بشناس 👩🏻🎨)
ساعت 4 صبح آلارم گذاشتم و تقریبا تا 4وربع طول کشید تا ویندوزم بالا بیاد و مسواک بزنمو ی نوشیدنی بخورم ☕ ... و بعدش ، استارت⏳
با زیست دهم شروع کردم..فصل چهارم گفتار سه و چهار که میشه خون و گردش خون جانوران. از جزوه ی دکتر عمارلو هم استفاده کردم ، البته که دبیر مدرسمون آقای گرجی زاد بسیار دبیر خوبیه... میخواستم تست هم بزنم اما تا به خودم اومدم دیدم ساعت شده 6:45 اصلا متوجه نشدم چطور گذشت انقد سرم گرمه خوندن بود. سرمو آوردم بالا دیدم عه هوا روشنه🙋♀️
ی گیف مرتبط با مبحث ببینیم:
بعدش رفتم نمازم که قضا شده بود رو خوندم و ی صبحونه مشتی درست کردم زدم بر بدن🧘♀️🥙
رفتم سراغ زمین شناسی یازدهم و یکم از بودجه آزمون بعدی و فصل قبل که کمی عقب بودم و خوندم و ویدیو دیدم (بازم میخواستم تست بزنم ولی فرصت نکردم اما مشکلی نیست در طول هفته میزنم)
زمین رو قبلا میکرو گاج میزدم ولی کتابم قدیمی بود خیلی سوالای الان متفاوت بود باهاش. بخاطر همین رو به مهر و ماه آوردم🪄
رفتم سراغ ریاضی.. مبحث تابع ریاضی 1و2و3 مشترک و توان های گویا و عبارت های جبری ریاضی 1. من اگه بخوام درسنامه بخونمو آروم پیش برم و تست مرحله ای بزنم میرم سراغ تخته سیاه ریاضی جامع بابک سادات. ولی ایندفعه قصدم این نبود پس پیش به سوی ریاضی آبی قلم چی جامع. ریاضی رو یکم امسال داستان دارم باهاش. تو مدرسه اقای دبیر خیلی تستی کار میکنه و من نیاز دارم عمقی بفهمم نمیتونم تکنیک حفظ کنم.
تو این پنج دیقه بینش فقط تونستم آب بخورم👏
ی نگاهی به صفحه 16 تا 36 کتاب درسی شیمی انداختمو خیلی سبز چهارگزینه ای تک پایه شیمی 3 رو باز کردم. مبحث برگشت پذیری و تعادل (البته که اقای کیانی دبیر مدرسه هم تکلیف داده💢 و حل نکردم هنوز:/ )
ایکاش ی عمومی هم میزاشتم امروز. دارم خسته میشم. میخواستم بزارم ولی نشد عقب میوفتادم از تخصصیا
اینجا واقعا خسته شدم و پارت فیزیکمو نخوندم (دیدید دوستا کنار هم میمونن درس نمیخونن!؟ من وقتی پیش مامانمم اینطوریم. مامانم اومد خونه و نشستیم حرف زدیم و نخوندم) ( البته تستای فیزیک 3 رو میزنم. احتمالا موکول بشه به فردا. میشه گفت دستور دبیر خصوصیمه و نمیتانم فرمان پیچی کنم 🫡) همچنان دبیر مدرسه هم تکلیف داده ، این آقاهه خیلی خوبه:) وایب پدربزرگ میدن ایشون... وای چرا همچیو عقبم.
کلاس شیمی داشتم با دکتر فراهانی.
تا اینجای کارو تو انتراک کلاس نوشتم
ازینجا ببعدو در لحظه دارم سر کلاس مینویسم: povs:
دیگه حوصلم نمیکشه گوش بدم (حشیش یا کوکائین؟ مسئله اینست)
به قول استاد فراهانی اینجاش که فقط ضربه ازینا ازینا ازینا یک دو سه چهار 💃 منی که حوصله شعر حفظ کردن ندارم سر کلاس ایشون اینطوریم : فریدون عرضه نداشت کله برادرشو ایسگا کنه هپلی! یک و دو الو مانکن زن طایفه قل قل! فقط اهل دلا (کنکوری ها) میفهمن چی میگم
اوف برین این موتوریه رو بزنین گوشم درد گرفت. اه. گوف گوف گوفففف هی میاد رد میشه
فراهانی داره آدرس پارک میده برای جنس.
استاد داره گلوشو پاره میکنه که این صد در صد سوال کنکوره امسال .. من دارم به این فکر میکنم که چجوری میشه به جیب لباس زیپ زد که اربعین خواستم برم عراق جیبمو نزنن
میگه مگه من گوشکوبم:)))
بعللهههه عصبیمممم ! عصبیم ! (با لحن اقاماشالله)
زیست3 فصل2 گفتار 1و2 (مطابق بودجه) رو از روی کتاب قراره بخونم
ی پی دی اف از کتابم که نکات رو کامل داخلش نوشتم هم میزارم براتون.اگه جلسه ای که گفتار یک فصل دو تدریس شد غایب بودید از رو این میتونین بنویسین. ببخشید یکمی خطم خوب نیست (*ناناعت)
وسط این پارت رفتیم بیرون 👀 و ادامه شو بعد اینکه اومدیم خونه خوندم (میزارم براتون که کجا رفتیم)
چک لیست روز📑
مجموع مطالعه = سیزده ساعت و نیم
به سبک یوتیوبرا بگم مرسی که تا اینجای پست باهام همراه بودین؟
این جشنواره خیلی وقته اینجا برگزار میشه. محصول اصلیش هم رب انار یا همون ترشی اناره. البته از ورژن اصلی اناریش خارج شده و همه چی داره
بعدشم رفتیم ی جای کاملا غیربهداشتی کباب خوردیم. خیلی حال داد. داشتیم یخ میزدیم (با چند نفر دیگه بودیم.) کل غذا تو ی دیس وسط بود. نه ظرفی بود نه چیزی .
به رسم همیشه، غر : چند روز پیش از ی موضوعی خیلی ناراحت شدم.. خواستم درد و دل کنم باهاتون. ما تو کلاسمون ی تخته گچی داریم که بچها روش چیز میزای جالب مینویسن ، بیشتر برای زیباییه... من روش ی قلب با جزئیات کشیدم و ساختار پروتئین اکتین و میوزین ماهیچه... بچها خیلی تعریف کردن گفتن عه تو کشیدی خیلی خوشگل شده و این حرفا . یکی از دوستام (دقت کنین! دوستام! نه صرفا همکلاسی) گفت قلبش احتمالا تو انقباضه که انقد ناهماهنگه و خندید. آره منم خندیدم. ولی اون شوخی نکرد. مسخره کرد. قبلا هم وقتی نقاشیای اکریلیکمو نشونش میدادم میگفت شبیه اولین باریه که تو بچگی با رنگ روغن نقاشی کشیدم:) من واقعا ادعایی تو نقاشی ندارم:) نمیدونم این رفتارش برای چیه (نه صرفا در این زمینه. همیشه سعی داره هرچیزیو کوچیک کنه) یکم دو جبهه ایه. ینی ی وقتایی خیلی اوکیه مهربونه باوفاس. یهو صد و هشتاد درجه میچرخه تیکه میندازه..سعی داره بگه خودش بهتر از همس بقیه زشتن بقیه بی استعدادن:/ مثلا ی بار کتونی نایک پام بود. ی نگاه به کفشم کرد گفت از همه کسایی که نایک میپوشن متنفرم:/ بابا چرا باهام دوستی پس:/ ینی چی الان این بچه بازیا:/
بنظرتون مشکل از منه که سریع ناراحت میشم؟🤷♀️ :( البته هیچوقت به روش نیاوردم :(
این ویدیو رو ببینید حتما. امکان نداره ببینین نخندین🤣
پ.ن 1: دبیر زبانمون خیلی شبیه عمو کیوان تو نون خ هستن 😭
پ.ن 2: میشه برای مادرجونم دعا کنید؟ خصوصا اونایی که مشهدید🤍:) (اشاره به شخص خاصی ندارم) چند روز پیش ی عملی داشتن قرار بود ی توده رو بردارن.. دکتر بعد شروع جراحی متوجه شد توده سرطانیه و عمل متوقف شد. هنوز نتیجه پاتولوژی نیومده. دعا کنید بدخیم نباشه. مامانم خیلی حالش بده:) بروز نمیده ولی کاملا مشخصه حواسشون سرجاش نیست. مادرجون خودش خبر نداره. خیلی حساسه اگر بفهمه خیلی حالش بد میشه. فکر میکنه عملش کردن برداشتن.
پ.ن 3: دمت گرم که تا اینجا خوندی🫂
پ.ن 4: دیگه جدی دارم از خواب میمیرم. شب بخیر