نزدیکای محرم بود سر ظهری تو حال و هوایی خودم بودم صدای در خونه رو که کوبیدن به خودم اومدم پا برهنه دویدم جلوی در تا کسی از خواب نپره در رو که باز کردم دیدم علی با چشمای پر از آشوبش بِر و بِر منو نگاه می کنه شصتم خبر داد که به نتیجه نرسیده بود از ناراحتی فقط مات و مبهوت بهم نگاه کردیم و هیچ کدوم لام تا کام حرفی انگار برای زدن نداشتیم ، یه دفعه صدای آبجی کوچیکم بلند شد امیرعلی کیه جلوی در؟ باز آجیم صدا زد امیرعلی امیرعلی کیه چی میخواد بدون اینکه بهش جوابی بدم در بستم و رفتم بیرون. دستم گذاشتم رو شونه علی جلوی در همسایه اون طرف سایه بود رفتیم رو زمین نشستیم ، همچنان از،فرط ناراحتی نای حرف زدن نبود هر دو سکوت بودیم اما تو دل و ذهنمون بلوایی بود فقط به این فکر می کردیم خب حالا چیکار باید کرد ؟
چند دقیقه ی به همین منوال گذشت سرمون پایین بود و محو تماشای آسفالت ها بودیم و چند تا سنگ ریزه کوچک از آسفالت و یه گرده از خاک نرم که رو زمین نشسته بود روی زمین و یک چوب کوچولو اندازه چوب کبریت اما نازک و باریک تو زمین خودشو به ما نشون میداد علی چوب برداشت و هی به آسفالت کشید خط رو خط می کشید انگار خیلی فکرش مشغول بود چوب کوچک شکست و سر چوب تیزتر شد ، پشت انگشت اشاره علی هم به زمین کشیده شد و پوسش رفت. چند دقیقه ی به همین منوال بی کلام گذشت تا اینکه همسایه روبروی رفت جلوی درخونه حسن اینا بعد احوالپرسی گرم با دختر همسایه گفت مادر یه پیاله ماست دارید شیر میخوام ماست کنم الان هم سر ظهر مغازه ها بسته است. با شنیدن حرف همسایه یهو داد زدم و گفتم آره آره همینه، خانوم همسایه منو و علی،یه نگاهی کرد و گفت بچه هم به های قدیم زهر ترک شدم بچه ، پاشو برو خونتون لنگ ظهر چی میخواهید اینجا.
علی هاج و واج مونده بود و از صدای فریاد من شوکه شده بود گفت چی همینه ؟ کیو میگی!
ایده رو مطرح کردم علی هم یواش یواش گل از گلش شگفت و لبخند لباش نشست حالا هر روز یه ایده بده آخ اگه این بار جواب نده من می دونم و خودت!
کار سختی بود برامون اما خب هر تصمیمی بهای داره و راه اندازی این کار هم ارزشش خیلی خیلی برامون بالا بود از غروب همون روز بدون هیچ حواشی به سرعت وارد عمل شدیم از محله بالاتر شروع کردیم یکی یکی در همه خونه هارو بزنیم.درخواست یه بار من یه بار علی قرار بود مطرح کنیم.
در اول دوم و چندتایی اول برامون واقعا سنگین بود اما چاره ی نبود وقت نداشتیم.
در اول زدیم خانوم از پشت در داد زد کیه ؟
من یکی با آرنج زدم به شونه علی گفتم بسم الله ، تو همین کشمش من و علی کی اول بگه باز خانوم فریادش بلند تر کرد و گفتم : گفتم کیه !
سریع تو خودم گفتم یا خدا کمکمون کن
باز علی جواب نداد
ناچاری خودم سریع گفتم حاج خانوم میشه یه لحظه بیای جلوی در ، در باز شد بله چیکار داری ! به نظر جدی و خشن میرسید . گفتم سلام ما از هیئت اومدیم قرار یه سری وسایل برای هیئت خریداری کنیم نیاز به کمک شما داریم . خانومه نگاه کرد و در بس و رفت
منو علی بهم نگاه کردیم باز حس منفی بهمون دست داد رفتیم در بعدی زدیم به علی گفتم این بار نوبت خودته در زدیم کسی جواب نداد، در بعد باز توضیح ولی در زدی نوبت به نوبت در زدیم و توضیح دادیم یه چند نفری یه پولی کمک کردن و این برای ما خیلی خوشحال کننده بود انگار داشتیم به نتیجه می رسیدیم. دیگه یاد گرفته بودیم زیاد توضیح نمی دادیم وقتشون نمی گرفتیم برای خودمون هم انرژیمون می گرفت خلاصه ش کردیم تو یه جمله ، تا در میزدیم و سوال میشد از همون جلوی در میگفتیم کمک به هیئت !
چند روزی گذشت پولای قلک و کمک به هیئت هارو شمارش کردیم آره میشد باهاش یه میکروفون بخریم
حسین صدای خوبی داشت انگار ارثی بود داداشش علیرضا هم صداش عالی بود همیشه تو مدرسه ها قرآن با صوت میخوند. علیرضا خونه ش چند کوچه بالاتر از ما بود رفتیم تو کوچه شون در زدیم و صحبت کردیم علیرضا خیلی بچه خوبی بود همش سرش تو درس و کتاب ها بود تابستون ها هم می رفت تو کتابفروشی کار میکرد. هر کدوم از خونه یکی دو تا چادر مادر برداشتیم و تو کوچه ما یه تکیه از چادر مادرهامون زدیم ۳ نفر بودیم یکی میخوند و ما دو تا هم سینه می زدیم .
یه روز تصمیم گرفتیم دسته از تو کوچه ها بره !
علیرضا که میخوند منم سیم وسایل میکروفون حمل می کردیم علی هم سینه می زد. چند تا کوچه رفتیم بعضی از بچه های محل و مدرسه هم افتادن دسته یه ۷_۸ نفری شده بودیم .
بچها دیگه آمار هیئت و آدرس هیئت یاد گرفته بودن از بعدازظهر تا نزدیک اذان مغرب می اومدن هیئت.
چند شبی از محرم گذشت مامانای کوچه هم ذوق می کردن هیئت بی ریای داشتیم یه شب دیدیم چند تا غذای نذری برامون پختن و آوردن دم هیئت عدس پلو بود
خیلی خوشحال شدیم یواش یواش شب های آخر به مادرمون میگفتیم غذا بپزنند و هیئت که تموم شد غذای نذری به زوار بدیم.
خلاصه هر سال به تعدادمون چند نفری اضافه میشد دوست داشتیم طبل و دوقل بخریم .
با پول توجیبی هامون یه قلک برای هیئت تهیه کرده بودیم هر کسی هر مقداری با هر توانی که داشت کمک به هیئت کنه.
یاد دوران کودکی بخیر حالا هیئت از چادر مادر به سمت تکیه حسینی تبدیل شده. و بعد از اون هر روز شاهد گسترش هیئت بودیم حال هم تو فکر خرید یه زمین حسینیه هستیم . می دونید بچه که بودیم بی ریا و راحت درخواست کمک به هیئت می کردیم بدون اهمیت به هیچ حواشی و قضاوتی کار خودمون می کردیم بدون اینکه به شدن یا نشدن فکر کنیم فقط عزممون و جزم می کردیم که میشه اما الان از لابه لای کلمات و جملات باید درخواست کمک به هیئت بیرون بکشیم .
بچه بودیم فکر می کردیم بزرگ شدیم الان که بزرگ شدیم نگاه به بچگی می کنیم می ببینم باید برگردیم به همون دوران که واضح درخواست می کردیم.
شاید اون موقع نمیدونستیم صحبت تو کوچه یعنی جلسه یا عمل کردن و سریع انجام دادن کارها میشه اقدام و دوری از اهمال کاری اما الان که بزرگ شدیم دل و جرات اون موقع نیاز داریم و همت همون موقع هارو بلکه باز به لطف خدا و پیغمبر و ائمه بتونیم یه اسپانسر برای خرید زمین و احداث حسینیه پیدا کنیم یا حداقل کاش میشد به گوش اهلش برسه ما تو هیئت نیازهای از قبیل خادم هیئت لازم داریم که کارهای رسانه هیئت و گرافیک و تدوین هیئت انجام بده ، یا هیئت به مجموعه یا افراد سرشناس معرفی کنه که به لحاظ مالی هیئت تامین کنه
تو محرم هیئت طریق الشهدا تو فرهنگسرا ولاء دهه اول محرم مراسم داره و هیئت هر شب بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ غذای نذری به زوار اباعبدالله الحسین علیه السلام میده که بعضی زوار که بعدا مراجعه میکنند ما شرمنده میشیم و غذای هیئت بهشون نمی رسه که تمامی هزینه های هیئت طریق الشهدا شهرری تماما خادم های هیئت و مردم متقبل شدند .و هیئت دوست داره غذای نذری محرم به دست محبین اهل بیت برسه
اگه شما میتونید و یا کسی یا مجموعه ای رو میشناسید حتما به هیئت طریق الشهدا شهرری معرفی کنید
ما همچنان چشم به راه این کار خیر شماها هستیم.
از چادر مادر تا احداث حسینیه هیئت طریق الشهدا شهرری
۱. اسم هیئت طریق الشهدا تو گوگل سرچ کنید
۱. شماره کارت هیئت طریق الشهدا شهرری
۲. شماره موبایل هیئت طریق الشهدا شهرری
۳. آدرس ثابت هیئت طریق الشهدا شهرری
۴. مجوز هیئت طریق الشهدا شهرری
۵.مسئول مالی هیئت طریق الشهدا شهرری
به نام برادر سهیل پورنگ
۶.مسئول اصلی هیئت طریق الشهدا شهرری و مسئولان دیگر و هیأت امنای هیئت طریق الشهدا
۷. سرشناس بودن و سوال از کسبه و محله های شهرری برلی شناخت هیئت طریق الشهدا شهرری
همه حی و حاضر موجود هستند.
حتما حتما حتما به این شماره که در گوگل اطلاع رسانی شده است اطلاع بدید
اعضای هیئت بی صبرانه منتظر خبرهای خوب از سمت شما محبین اهل بیت هست.
ان شاءالله این رزق را امام حسین علیه السلام در دستان شما به ما هدیه بدهد.
نکته : اسم هیئت و محله هیئت توجه کنید
همنام اسم هیئت جدیدا زیاد شده هيئت طريق الشهدا در شهرری شناخته شده است.