?در چهارمین روز از ماه شعبان، حضرت علی را به تولد فرزندی از بانوی ادب بشارت دادند.
.
?حضرت امیر خوشحال شد و فرمود: این نوزاد مقام بزرگی نزد خدا دارد.?
.
?حضرت زینب کودک را در پارچه ای سفید پیچید ونزد پدر آورد و از القاب او پرسید. پدر پس از خواندن اذان و اقامه در گوش پسر، نامش را عباس، کنیه اش را ابوالفضل و از القابش به قمر بنی هاشم و سقا اشاره کرد و فرمود: او روزی ساقی لب تشنگان کربلا میشود، زینب بغض کرد و اشک هایش جاری شد.
این بغض، همسایه شادی تولد ماه بنی هاشم بود.
.
?گاهی علی دست های کوچک فرزندش را از قنداقه بیرون میآورد میبوسید و میبویید و گریه میکرد، در جواب امالبنین میگفت: روزی این دست ها فدای برادرش حسین می شود.?
.
?عباس دنیای ادب بود. هیچگاه به حسین، جز آقا و مولا چیزی نگفت. مگر همان روزی که حضرت زهرا به عباس یا بُنَّیَ گفت و عباس به امامش برادرم، و حسین ناله سر داد انکَسَر ظَهری...
.
?همان روزی که دست هایش را فدای حسین کرد، چشمهایش را فدای چشم انتظاری رقیه و مشک پاره پاره اش، نشان تشنگی خیام حرم شد.?
.
?او هنوز هم پاسدار حرم است، در بهشتی به نام بین الحرمین. اذن حرم حسین را باید از عباس بگیری و بعد زائر شوی.
او باب الحوائج دلهای خسته است.
.
?چهارم شعبان گهواره مولود، به سمت کربلا تکان میخورد.
.