یک نگاه چپ از سوی شخص که حتی اصلاً او را نمی شناسم تمام فکر مرا به خود مشغول میکند.
اگر به من بگویند صورتم کمی تپل شده تمام هفته ام خراب می شود. دائم از دیگران می پرسم که نظرشان در مورد عقاید ، عملکرد و ظاهرم چیست.
حتی نظر افرادی که دوستشان ندارم و احترامی برایشان قائل نیستم هم برایم اهمیت زیادی دارد.
حقیقت این است که تقریباً همه ی ما به نظر دیگران در مورد خودمان اهمیت میدهیم.
به همین دلیل است که صحبت کردن در میان جوانان به عنوان ترس شماره ی یک شناخته می شود.
اما اگر عقاید تان را بر اساس نظر دیگران تغییر دهید آنگاه از بزرگترین قدرت خود چشم پوشی کرده اید.
تنها چیزی که همه ی ما اختیار کامل آن را داریم ، افکار مان است. و تفکراتمان تعیین کننده ی همه چیز در زندگی است.
حال اگر شما از این قدرت چشم پوشی کنید، کنترل زندگی از دستتان خارج می شود. در چنین شرایطی خوشبختی و ارزشهایتان را در اختیار دیگران قرار می دهید.
رفتار و احساساتتان مانند جسم آویخته ای به این طرف و آن طرف تاب می خورد. اگر کسی مطلب ناخوشایندی به شما بگوید خوشحال می شوید،
اما اگر موردی منفی درباره تان بگوید حالتان بد می شود.
“هرچه به تفکرات و عقایدتان بیشتر اهمیت بدهید کمتر به نظر دیگران در مورد خود توجه می کنید.”
و برعکس هرچه کمتر به خود و عقاید تان ایمان داشته باشید، عقاید دیگران برایتان مهم تر می شود.
به همین دلیل به کارهایی میپردازید که تمایلی به انجامشان ندارید و کارهایی را که مایلید انجام دهید را انجام نمیدهید تا مورد انتقاد دیگران قرار نگیرید.
میان این که بخواهید دیگران دوستتان داشته باشند و یا نیاز داشته باشید که آنها به شما علاقه مند باشند، تفاوتی اساسی وجود دارد.
“در این صورت به راحتی بازیچه ی دیگران می شوید. کارهایی را انجام می دهید که نمی خواهید انجام دهید، زیرا نیازمند درک و تایید دیگران هستید.”
عملکرد شما بر اساس تعریف و تمجید های دیگران تعریف می شود و بر اساس حس غروری که در خود احساس می کنید.این، درست نیست.
در نهایت، دیگران نه تنها بر احساسات شما، بلکه بر تمام زندگی شما مسلط می شوند و سرانجام به جایی خواهید رسید که سرنوشتتان را به دست دیگران می سپارید.
عواطف و حالات شما بر اساس خواستههای دیگران شکل میگیرد وضعیت روحی شما، حال چه شاد باشید، چه غمگین، بستگی به این دارد که دیگران چه می گویند و چه نمی گویند.
خود واقعیتان با تصویری که از خود برای دیگران ساخته اید تا دوستتان داشته باشند بسیار متفاوت است.
شما خود واقعی خویش را گم کرده اید و در قالب خواسته ها و نظرات دیگران قرار گرفته اید.
حساسیت زیاد نسبت به نظر موافق دیگران منجر به رفتارها و عقاید گوناگونی می گردد.
در چنین شرایطی به راحتی از بودن در جمع خجالت زده می شوید، حتی نمی توانید تصور کنید که در خیابانی فقط برای چند لحظه دوبله پارک کنید و هرگز دیگران را در صف خرید سوپرمارکت معطل نخواهید کرد.
بیشتر، جملات منفی ای که در موردتان گفته شده است را به یاد میآورید تا جملات مثبت.از آنجا که جملات مثبت و احساسات تان مغایر هستند، جایی در ذهنتان ندارند و تنها به تصورات منفی که با خودباوری شما همراند می چسبید.
“اغلب، مکالمات گذشته را در ذهن خود بارها و بارها مرور می کنید تا ببینید دیگران چه تصوری از شما دارند و شما تا چه اندازه در نظرشان خوب و شایسته اید.”
از تنها غذا خوردن در رستوران، به ویژه همگام شام دوری می کنید، چرا که دلتان نمی خواهد دیگران فکر کنند که تنهایید و هیچ دوستی ندارید.
توجه وسواس گونه به نظرات دیگران می تواند منجر به ایجاد سندروم جزیرهای شود.این اتفاق در شرایطی رخ میدهد که زندگیتان به شدت بر اساس عقاید و تاثیرات خارجی پیش می رود.
در این بیماری، رویای زندگی در جزیره ای دور افتاده یا تنها انسان روی کره زمین بودن را در سر می پرورانید تا از طرز فکر دیگران نسبت به خود رها شوید.
شما ذهنتان را به هر تأثیر غیر منتظره ای معطوف کرده و دائماً در حال هضم و تحلیل نظرات و رفتارهای دیگران در افکار خود می باشید.
فقط بگویید نه.
“بار دیگر اگر شخصی از شما تقاضایی کرد که نمی خواهید آن را انجام دهید ، درخواست او را محترمانه رد کنید.”
و بعد بیرون بروید و خوش بگذرانید! به معنای دیگر، بیاموزید وقتی دیگران درخواستی از شما دارند و مثلاً میگویند: ممکن است این کار را برایم انجام دهی ؟
به آنها واقعیت را گفته و احساسات خود را صادقانه بیان کنید. هربار که چنین کاری کردید به خود پاداش بدهید.
می توانید برای خود هدیه ای بخرید یا به هر روش دیگری رضایت خاطر خود را جلب کنید.
این کار باعث میشود تا از گفتن حقیقت احساس خوبی داشته باشید و وادار نشوید کاری را برای دیگران انجام دهید که دوست ندارید.
مطمئن باشید دیگران هم ترجیح می دهند که شما کاری را به این شکل برایشان انجام ندهید.
برای صرف شام به یک رستوران بروید و با خود کتاب یا مجله ای را که از خواندن آن لذت می برید،همراه داشته باشید.
رستورانی را که دوست دارید انتخاب کنید و وقتی از شما می پرسند چند نفرید، با اطمینان و لبخند بگویید: یک نفر، امشب، مهمان خودم هستم.
غذای مورد علاقه تان را سفارش دهید، سپس به آرامی غذا بخورید و هر لقمه را مزه مزه کنید.
همراه با غذا خوردن کتاب یا مجله تان را هم بخوانید. شب خود را رویایی کنید، بدانید تنها کسی را که می خواهید تحت تأثیر قرار دهید خودتان هستید.
با واقعیت روبرو شوید.
بار دیگر که برای تصمیم گیری بر سر دوراهی قرار گرفتید از خود بپرسید: اگر در یک کشور خارجی ، تنها بدون هیچ دوست و فامیلی زندگی می کردم باز هم همین تصمیم را می گرفتم؟
این سوال باعث می شود تا دیگران هیچ گونه تاثیری در تصمیم گیری شما نداشته باشند، همچنین به شما کمک خواهد کرد تا بدانید عقاید دیگران تا چه اندازه در زندگی تان اهمیت دارد.
منبع : « دیوید جی. لیبرمن »
ترجمه و تولید محتوا پارس 68