(در مسابقه ترجمه متون ادبی ترجمیک شرکت کنید!)
به گفته اکثر متخصصان، ترجمه متون ادبی در مقایسه با انواع دیگر متنها دارای پیچیدگی و دشواریهای بیشتری است و در میان انواع متون ادبی، ترجمه شعر پیچیدهتر از انواع دیگر است. ترجمهی شعر عرصه ایست که کمتر مترجمی جرئت پا نهادن درآن را دارد. تفاوتهای دو زبان از یکسو و ظرافتهای زبانی و معنایی از سوی دیگر سبب دشوار شدن ترجمه شعر شده است.
در اغلب اشعار، صورت و معنی چنان پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند که اگر در فرایند ترجمه از هم جدا شوند بسیاری از آن معانی احساسی غیرقابل بیان میشود و زیباییها و ظرافتهای صوری متن اصلی از بین میروند، چراکه خیلی از ویژگیهای شعر ترجمه ناپذیر و غیرقابلانتقال به زبان دیگرند. در این زمینه عبدالله کوثری معتقد است: «آنچه ترجمه را میسر میکند، مشترکات انسانی است که هرچند تحت تأثیر فرهنگ و تاریخ تفاوتهایی پیدا میکند اما در ذات خود برای همه آدمها قابلدرک است.»
انتخاب روش ترجمه (ترجمه تحت اللفظی، ترجمه لغوی) و قالب شعر تأثیر بسزایی در انتقال مفاهیم دارد.
بهعنوان مثال اگر زبان مبدأ و مقصد معنای مشابهی را تداعی کنند ترجمه تحتاللفظی بهتر از شیوههای دیگر است.
اهمیت برابری سبکی یکی از اصولی است که مترجم باید به آن پایبند باشد و مراد این است که ترجمه و متن اصلی ازنظر ساختاری، واژگان و زیباییشناختی هم سنگ باشند. بهعنوان مثال اگر در متن اصلی شاعر از واژههای عامیانه استفاده کرده باشد، مترجم نیز باید از چنین ساختار و واژگانی استفاده کند. یکی دیگر از اصول ترجمه متون ادبی ایجاز است. هرگونه افزایش در تعداد کلمات برخلاف مقصود شاعر است مگر مواردی که عدم استفاده از کلمات باعث صدمه زدن به متن اصلی میشود.
عکس این مورد نیز باید مورد توجه قرار گیرد. منتها حذف بهخودیخود نقص محسوب نمیشود. چراکه ممکن است موارد حذفشده با کلمات و واژگان دیگری در ادامه یا بهصورت دیگری بیانشده باشند.
گاهی در ترجمه برخی اشعار شاهد جابهجایی درواژهها هستیم. یعنی ترتیب کلمات در زبان اصلی و متن ترجمه شده تفاوت پیدا میکند. گاهی مترجم ناچار است برای حفظ اصول دستوری زبان مقصد جابجایی را انجام دهد و گاهی هم جابهجایی از ذوق مترجم یا علاقهی او برای به کار بردن ساختاری خاص نشات میگیرد
ممکن است زمانی در ترجمه، تفاوت اصلی بین دو معادل مناسب موجود که برای یک واژه وجود دارد این باشد که یکی رسمیتر و دیگری رایجتر است. یا یکی فارسی و دیگری عربی ست. گاهی هم چالشی که برای مترجم ایجاد میشود این است که تفاوت بین کلمات تنها در عربی یا فارسی بودن و یا رسمی و غیررسمی بودن آن ها نیست بلکه یکی از کلمات به دلیل کاربرد خاص به مرور زمان دچار تفاوت معنایی مهمی شده است. باید توجه داشت هر نوع تغییر در واژگان و، ساختار هرگونه جابهجایی و حذف یا اضافه کردن در معنا تأثیر به سزایی میگذارد و مترجم هیچ گاه جایز نیست هیچ کدام را فدای دیگری کند.
هنر یک مترجم در آن است که در مرحله اول مفهوم و پیام متن اصلی را به خوبی درک کند ،سبک و ساختار نویسنده را بشناسد و سپس با استفاده از ذوق و قریحه ی خود دریافت های خود را به در متن ترجمه بازتاب دهد.و درباره ترجمه ی اشعار تجربه ثابت کرده است که شاعر ها مترجمان بهتری هستند .
در ادامه اشاره ای خواهیم داشت به بخش هایی از ترجمه احمد شاملو از بخشی از شعر “به آرامی مردن” اثر شاعر محبوب اهل شیلی پابلو نرودا.
He who becomes the slave of habit, who follows the same routes every day, who never changes pace, who does not risk and change the color of his clothes, who does not speak and does not experience, dies slowly He or she who shuns passion, who prefers black on white, dotting ones "it’s" rather than a bundle of emotions, the kind that make your eyes glimmer, that turn a yawn into a smile, that make the heart pound in the face of mistakes and feelings, dies slowly. He or she who does not turn things topsy-turvy, who is unhappy at work, who does not risk certainty for uncertainty, to thus follow a dream, those who do not forego sound advice at least once in their lives, die slowly. He who does not travel, who does not read, who does not listen to music, who does not find grace in himself, she who does not find grace in herself, dies slowly. He who slowly destroys his own self-esteem, who does not allow himself to be helped, who spends days on end complaining about his own bad luck, about the rain that never stops, dies slowly. He or she who abandon a project before starting it, who fail to ask questions on subjects he doesn't know, he or she who don't reply when they are asked something they do know, die slowly. Let's try and avoid death in small doses, reminding oneself that being alive requires an effort far greater than the simple fact of breathing. Only a burning patience will lead to the attainment of a splendid happiness.”
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یك راه تكراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میكنند،
دوری كنی
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر هنگامی كه با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
كه حداقل یك بار در تمام زندگیت
ورای مصلحتاندیشی بروی.
تو به آرامی آغاز به مردن میكنی
امروز زندگی را آغاز كن !
امروز مخاطره كن !
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نكن