عدم اعتماد به آمريكا در سياست خارجی : درسهای گرفتهشده از رفتار ایالات متحده با اوکراین
در دنیای پیچیده و در حال تغییر روابط بینالملل، سیاست خارجی ایالات متحده همواره در کانون توجه و تحلیلهای سیاسی قرار داشته است. رفتار ایالات متحده در برخورد با بحرانها و تعهدات بینالمللی، بهویژه در حوزههای امنیتی و ژئوپولیتیکی، نگاهی واقعگرایانه به آنچه که ممکن است برای دیگر کشورها به عنوان یک همپیمان یا شریک استراتژیک محسوب شود، ارائه میدهد. یکی از مهمترین نمونههای اخیر که ضرورت عدم اعتماد به ایالات متحده در سیاست خارجی را آشکار میسازد، برخورد آمریکا با اوکراین در بحران جنگ با روسیه است. بررسی این رفتارها و سیاستها، میتواند به کشورهایی که درصدد ایجاد یک سیاست خارجی مستقل و متوازن هستند، درسهای مهمی بدهد.
رویکرد دوگانه و منافع ملی آمریکا
ایالات متحده، بهویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و سپس جو بایدن، با رفتارهای دوگانهای در قبال بحرانها و متحدان خود در عرصه بینالمللی مواجه بوده است. برخورد ایالات متحده با اوکراین در بحران جنگ با روسیه، نمود عینی از این رویکرد دوگانه است. در ابتدا، ترامپ در مواجهه با درخواستهای اوکراین برای کمک نظامی و اقتصادی، همواره به این کشور فشار میآورد تا در قبال کمکها، تحقیقاتی درباره جو بایدن و پسرش انجام دهد. این نوع رفتار که بیشتر بهنظر میرسید بر مبنای منافع شخصی و رقابتهای داخلی انتخابات ریاستجمهوری باشد، نه تنها وفاداری به اصول همپیمانی را به چالش کشید، بلکه نشان داد که آمریکا در صورتی که منافعی در میان نبیند، قادر به پیگیری منافع استراتژیک دیگر کشورها نخواهد بود،آمريكا به صراحت نشان داده است كه تقبل اقدامي در راستاي منافع متضاد خود را بر نمي تابد و در راستاي منافع خود با احدي حتي به طنز كوتاه نمي آيد، همانطور كه عيان است اين ادعا در سياست اتخاذي آمريكا در قبالِ اوكراين با وجود مخالفت آشكار اتحاديه اروپا و ناتو مبني بر پايان ندادن به جنگ تا حصول منافع اوكراين به وضوح ديده مي شود. اين رويه يقينا در آينده نزديك كاهش مشروعيت تصميمات كلان آنها در چارچوب نظام بين الملل را به همراه دارد و نقش يك جانبه گر آنها در كليدِ تصميمات به پايان خواهد رسيد.
انفعال در برهههای حساس: تأثیرات بر امنیت جهانی
یکی از نکات برجستهای که در رفتار ایالات متحده در قبال اوکراین مشاهده میشود، انفعال این کشور در برهههای حساس است. ایالات متحده بارها بر اهمیت تقویت امنیت مرزهای اروپا و دفاع از حاکمیت ملی کشورهای مستقل تأکید کرده است، اما در شرایط بحرانی اوکراین، شاهد آن بودیم که آمریکا نه تنها بهطور کامل وارد درگیری نشد، بلکه بسیاری از وعدههای حمایتی خود را نیز به تعویق انداخت.
این رویکرد انفعالی در برابر بحرانها، بهویژه در موقعیتهایی که حاکمیت ملی و امنیت کشورهای همپیمان به خطر افتاده است، پیامدهای گستردهای دارد. کشورهایی که به ایالات متحده بهعنوان یک حامی استراتژیک تکیه کردهاند، در مواجهه با بحرانها ممکن است با بیعملی یا پشتپازدن این کشور روبهرو شوند. این واقعیت که آمریکا در ابتدا تمایلی به مداخله نظامی جدی در اوکراین نشان نداد، حتی اگر از نظر اقتصادی و سیاسی مشغول کمکهای غیرمستقیم بود، موجب شد که بسیاری از کشورها به این نتیجه برسند که ایالات متحده به اندازه کافی متعهد به اصول دموکراتیک و همپیمانیهای خود نیست.
عدم ثبات در سیاستهای خارجی آمریکا: تهدیدی برای امنیت ملی کشورهای دیگر
یکی از اصلیترین مشکلات در اعتماد به سیاستهای آمریکا، نوسان شدید در سیاستهای خارجی آن است که بهویژه در زمان تغییرات ریاستجمهوری تشدید میشود. در دوران ترامپ، رویکرد ایالات متحده بیشتر بر “اولویت آمریکا” و سیاستهای ناسیونالیستی متمرکز بود، که به روابط چندجانبه و متحدان بینالمللی آسیب زد. در دوران بایدن، آمریکا دوباره بر لزوم بازسازی روابط با متحدان و پیگیری سیاستهای دموکراتیک تأکید کرده، اما با این حال، رفتارهای متناقض و کوتاهمدت در سیاستهای جهانی ادامه دارد. این نوسان سیاستها باعث میشود که کشورهای دیگر بهویژه کشورهای در حال توسعه و میانرده، اعتماد چندانی به حمایتهای ایالات متحده نداشته باشند و در مواجهه با بحرانها از آن دوری کنند.
بررسی سیاستهای ایالات متحده در عرصه بینالملل، بهویژه در بحرانهای اخیر مانند جنگ اوکراین، به وضوح نشان میدهد که آمریکا نه تنها در وفای به وعدههای خود در قبال همپیمانان و کشورها عمل نکرده، بلکه بارها منافع ملی و استراتژیک خود را بر تعهدات بینالمللی و امنیت دیگر کشورها ترجیح داده است. رفتار ایالات متحده در قبال بحران اوکراین، که با فشارهای سیاسی و اقتصادی و حمایتهای محدود و مشروط همراه بود، نمادی از عدم پایبندی این کشور به اصول همپیمانی و تعهدات جهانی است. این رویکرد نه تنها نشاندهنده سیاستهای نوسانپذیر و منافعمحور ایالات متحده است، بلکه خطری جدی برای امنیت و ثبات جهانی به شمار میآید.
در چنین شرایطی، کشورهایی که به دنبال حفظ استقلال و امنیت خود هستند، باید به این واقعیت اذعان کنند که تکیه صرف به وعدهها و حمایتهای ایالات متحده میتواند به بحرانهای جدی و از دست دادن موقعیتهای استراتژیک منجر شود. از این رو، ضرورت خودکفایی ملی و تقویت ظرفیتهای داخلی بیش از پیش احساس میشود. این خودکفایی نه تنها در زمینههای اقتصادی، فناوری و نظامی، بلکه در عرصه دیپلماتیک و دفاع از حاکمیت ملی نیز باید در اولویت قرار گیرد.
بهویژه، با توجه به بیثباتی و تغییرات سریع در سیاستهای آمریکا، کشورهای مستقل باید تواناییهای داخلی خود را تقویت کرده و به گفتمانهای چندجانبه و همپیمانیهای استراتژیک با کشورهای غیرغربی و قدرتهای نوظهور توجه بیشتری داشته باشند. این رویکرد، ضمن کاهش وابستگی به حمایتهای یکجانبه، امنیت و منافع ملی را در بلندمدت تأمین خواهد کرد و به کشورها این امکان را میدهد که در دنیای پیچیده و رقابتی امروز، نقش مستقل و تأثیرگذاری را ایفا کنند. در نهایت، تنها از طریق تقویت خودکفایی و تکیه بر توانمندیهای داخلی است که میتوان از تهدیدات و بیوفاییهای قدرتهای جهانی مانند ایالات متحده در امان ماند و آیندهای امن و پایدار ساخت.
و در آخر بديهي است انزواي سياست خارجي آن كه مظلوم را مي كشد,چگونه جواب آن همه خونِ به ناحَق ريخته را مي دهد حال آنكه آن مي خنديد و خون مي ريخت
ننگ بر آن كه كشوري را ايالت ٢١ خود مي نامد،ننگ بر آن كه خليج ديگري را خليج خود ميخواند،ننگ بر آن كه به عنوان پايه گذار حقوق بشر آن را در ديدِ عموم پایمال ميكند و ننگ بر آن كه زندگي را بر كودك مظلوم غزه سياه میكند.
به قلم محمدطه ابراهیمی، دانشجوی علوم سیاسی