نویسنده: محمدمهدی احمدپور
گفته میشود که جهان، زادهی دوقطبیهاست. از آن روز که زروان آبستن خیر و شر بود، جهان نیز به نیک و بد قسمت شد.
اما چگونه است که این دوئیّت با هم سر سازگاری دارد و چرخ روزگار همچنان میچرخد؟!
میشود این پرسش را پاسخ درخوری داد؛ اما پاسخ حقیر آن است که این مِهر و ماهی که از پس یکدیگر سر از خاک برمیدارند و سپهرِ گردانی که تا امروز دوام آورده، جز به توازن قوا به چیز دیگری اتکا نداشته است.
فرزندان زروان چه هورمزد چه انگرهمینو هر دو به یک قسم از قدرت بهرهمند بودهاند. این خود نشانهی عدالت و برابری است و کار جهان جز به عدالت راست نخواهد شد. "اکنون که کار جهان شد به کام ما" پس حرفی نخواهد ماند.
خیر... مسئله بههمین سادگیها هم نیست. اکنون زمانِ روز گردانی عالم است. دوگانهی نیک و بد پنجه در پنجه بهدنبال سهمخواهی بیش از پیشاند. در میانهی این کارزار، زور هر پدر آمرزیدهای بچربد، حکماً احوالی بر عالم خواهد راند.
فیالمثل اگر هورمزد قدمی فرا بگذارد، جهان خاکی ما طراوتی و حلاوتی خواهد یافت. یا اگر اهریمن گامی هورمزد را به عقب براند، سیاهی و نفرت گامی فراتر خواهد گذاشت.
جدای از جدال ایزدان و خداوندگاران در عوالمی فراتر از جهان خاکی ما، در مراتبی نازلتر روی همین زمین، جدال میان حیوانات بر سر خوب و بد، خونین است.
باری از میان حیوانات، انسان، و از میان بنوبشر، بشر ایرانی، و از میان بشرهای ایرانی، بشر ایرانی بهظاهر مدرن، و از میان بشرهای بهظاهر مدرن، بشر ایرانی بهظاهر مدرن قرن بیست و یکم.
جهان این بشر از هر جهت به ثنویت کشیده شده است. به نیک و بد آغشته، به راه است یا بیراه، با تمدن است یا بیتمدن، بخرد است یا نابخرد، به فرهنگ است یا...
" از هر جهت که بیازماییم خداوندگارانیش اندر میان بینیم" اما هر روز پیکار میان مظاهر نیک و بد از سر یا که از پی گرفته میشود. باز در این میان یادآور میشوم که روز و شب نیز به امید این جدال، میان صفحهی بازی از پی هم میآیند.
بحث دیگر بر سر بازیهای انقلابگونه است و بازیهای به ماهو بازی آنچه تا اکنون بیان شد حول بازی به ماهو انقلاب بود. در آن انقلابهای یاد شده، غالباً نگاهها در انتظار موعودی است. تا از راه برسد و با همتی شگرف صفوف مردمان را به یکدیگر پیوند دهد؛ آنگاه پلیدی چیره بر زمانه را پس زند.
فیالمثل طهمورث آنگاه که دیو و دَد خاکِ حیات آدمی را الک میکنند برمیخیزد، دست دیوان را دربند میکند و زمانهی خویش را از چنگ نابسامانی میرهاند. یا فریدون به پشتوانه "آن چرمی که آهنگران پشتپای بپوشند هنگام زخم درای" و مردمان حول آن جمع گشتهاند؛ بر ظلمت و تاریکی زمانه خویش میشورد و مظهر پلیدی را در بند میکند.
اما باز هم یادآور میشوم که درسوی دیگر ماجرا مردمانی هستند. که یکدل و همصدا تحت فرمانی واحد قصد غلبه بر جدالی مشخص را دارند.
و اگر که مظهر ناپاکی و پلیدی فاتح میدان باشد، هر آنچه از خیر و نیکی هست، باید تحت قدرت پلیدی در سکوت و رخوت به سر برد، تا مگر هنگام مقابله و غلبه با خواست مردمان مهیا شود.
شاهدمان نیز غلبه ضحاک بر جمشید است و آن هزارهی چیرگی سیاهی و ظلمت بر جامعه بشری...
و اما اگر در میانه میدان، فتح و ظفر از آن مظهر پاکی و خیر باشد. بازی قاعدهای خاص خواهد داشت که از شرح مفصل آن خواهم گذشت. منتها به گوشههایی از آن اشاره میکنم.
آنگاه که طهمورث دست دیوان را دربند کرد، زنهار طلبیدند و در ازای جان بهدر بردن، به معامله با شهریار پرداختند. یا آنجایی که فریدون بر ضحاک ماردوش دست یافت، سروشی الهی مانع از مرگ ضحاک میشود و این اژدهای پلید جان بهدر میبرد.
و اما بازی به ماهو بازی آنست که، بشر ایرانی مدرن قرن حاضر در این میان محض تفنن هم که شده نمادهایی از خیر و شر بههم آمیخته، ثنویتی ساخته و گروها گروه در پی آن داد و بیداد میکند. که گهگاهی در میان حیات من و شما پیدا میشود.
پس در شرح گفتار بیان شده، میشود افزود آن زمانی کار دشوار میشود که در میانهی بازی، بازیگران کاسه داغتر از آش بشوند و خون مادر مردهای به هدر دهند.
خونی هدر دادن همان و درپی توجیه خون هدر رفته دریایی از خون ساختن همان.
بازی شما نه به دنبال انقلاب است و نه نیازش به منجی، به حتم در پایان بازی هیچ نیازی به بهرام یا موعود ندارید. تنها حاصل کارتان کدورت بیحبی و لاقیدی خواهد بود و بس.
لاقیدی که در روز کارزار با اهریمن، صفوف به هم پیوستهی شما را از یکدیگر خواهد گشود و آنجایی که نیک و بدِ حقیقی رخ در رخ یکدیگر ایستادهاند. شما پیشاز آن بازی خوردهاید.
*_این گفتار در آیین ایران باستان بسط یافته و پیوندش با ایران امروز، نگاه نگارنده است و به حتم اسلام بنیادش بر توحید است اما ثنویت از نگاه دقیق تر در این متن به وجود مفاهیم خیر و شر اشاره دارد تا خداوندگاریشان.