
روز تشییع در بیروت اگر چرخی میزدی، نقطه به نقطه شهر بوی امام موسی صدر را به وضوح احساس میکردی. موسی انگار از خواب برخاسته بود برای بزرگداشت جانشین خود، او هم خود را رسانده بود تا هارونش را به خانه ابدی خویش بسپارد.
لبنان یک صدا فریاد کشید، فریادی که ماهها با بغضی آن را نگاه داشته بود. در تشییع این مردان خدایی نیز رازهایی است، یکی بچه به بغل با دندان چادرش را نگه داشته بود و آمده بود، آن یکی اما پیراهن مشکی سادهای به تن داشت و گردنبند صلیبش را به قلب خود میفشرد.
دنیای غرب چگونه میتواند این همدلی را تعریف کند؟ چگونه باور کند مردم از جایجای جهان فارغ از دین و مذهبشان برای تشییع محبوب، خود را به بیروت میرسانند؟ بیچارهها نمیدانند روی دودوتای این دنیا نمیتوان حساب کرد، گاهی این ولیّ خداست که محاسباتشان را یک شبه بهم میزند.
حساب این دنیا به آن چیزی نیست که غرب میگوید، که اگر بود بعد از ترور ۲ دبیر حزبالله این گروه دیگر نباید صدایی میداشت و نمیتوانست با رژیم جعلی صهیونیستی سرشاخ شود! این است شکوه اسلام سیاسی که بالغ بر ۱.۵ میلیون نفر را در یک شهر ۲ میلیون نفره جمع میکند برای یک هدف، برای یک شعار: «إنّا عَلی العَهْد»
مردم آمدند برای تجدید میثاق، آمدند برای فریاد لبیک یا نصرالله؛ و اما تو میخواهی با مانور جنگندههایت چه چیزی را ثابت کنی؟ میخواهی مردم را بترسانی؟ مردمی که تا چشمشان به جنگنده اسرائیل افتاد شعارهایشان محکمتر و بلندتر شد؟
مطمئناً خون سید حسن زمین نمیماند، به مانند نوری که راه را روشن میکند مردم آزاده سراسر جهان را گرد هم خواهد آورد و متحد خواهد کرد؛ این وعده الهی است.
سید شهیدان مقاومت در تشییع فرمانده شهید خود، فواد شکر میگفت «ما به شهیدمان نمیگوییم خداحافظ بلکه میگوییم به امید دیدار...» بیایید ما نیز این گونه با شهیدمان وداع کنیم؛ آقای نصرالله، ما با شما خداحافظی نمیکنیم، به امید دیداری همراه با پیروزی خون بر شمشیر، به امید دیداری در کنار محبوبان...
به قلم حسین شریعتی، دانشجوی مهندسی کامپیوتر