نویسنده: محمد مهدی اسکندری
51 سال پیش، شاید آن زن و مرد مسیحی ساکن در بیتاللحمِ فلسطین نمیدانستند دخترشان قرار است روزی متعلق به تمامی فلسطینیان باشد، بلکه بالاتر، قرار است دختر تمام آنانی باشد که فریاد تظلمخواهی سر میدهند و به هر شکلی و با هر وسیلهای برای احقاق کلمه مقدس و زیبای حق تلاش کرده و میجنگند. آنان نمیدانستند که دخترک کوچکشان با صورت گلانداختهای که شیرین نام گرفته است روزی تبدیل به تمثال و تجسم شعر «موطنی» ابراهیم طوقان میشود و طعم شیرینی جنگیدن برای وطن را به بسیاری از جوانان فلسطینی میچشاند.
شیرین ابوعاقله، برای بسیاری از اعراب و آنانی که اخبار پاره تن اسلام، فلسطین عزیز را دنبال میکردند، اسم غریب و ناآشنایی نبود. راست گفتهاند که خبرنگاری برای پول و کسب درآمد نیست بلکه فعالیتی در راستای آرمان آزادی و دغدغه عدالت است؛ و چه دغدغهای شیرینتر از فلسطین که شیرین قصه ما را از انتفاضه سال 2000 تا ماجرای شیخ جراح، از درگیریهای سال 2014 تا رویدادهای ماههای اخیر به کف میدان خطر بکشاند و جانش را در دست بگیرد تا هم سربازی مام وطن کند و هم خباثت و رذالت قوم آواره را به نمایش بگذارد.
خبرنگار کهنهکار و معروف رسانه قطری الجزیره با آن لبخند ملیح همیشگیاش بر صورت، در بسیاری از میادین پر التهاب این سرزمین محنت کشیده حاضر میشد و به پوشش وقایع و تنظیم اخبار مشغول بود. هرچه قدر محمود عباس و قبل تر از آن یاسر عرفات مردانگی خود را به سیاستبازی سیاسان یهود باختند و آرمان قدس را در مواقعی به اضمحلال کشاندند و کار را برای اهالی مُلک مقاومت سخت کردند؛ شیرین ابوعاقله به تنهایی با یک میکروفون و دوربین و البته با چاشنی شجاعت و عشق به وطن کاری کرد تا مردانگی از زنانگیاش جوانمردی بیاموزد.
شیرین را باید عینیت ارزش مقاومت معنا کرد که از ظهور تا غروب خونینش چیزی جز فلسطین برایش معنا نداشت، خفاشان ظلم از نور حقیقت بیزاراند؛ باید نور را خاموش کرد! باید منبعش را از بین برد و کور کرد. برای همین بود که تک تیرانداز صهیون سر شیرین را نشانه گرفت، سر پر شور و شری که چیزی در آن جز هوای آزادی و مقاومت نبود و تجلی این سرمستی نزد او ، انعکاس حقایق از دریچه اخبار و رسانهها است.
باید آن سر را نشانه گرفت؛ باید سر را زد. اما هیهات، ﴿یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ﴾، شهید مگر میمیرد؟ شهید گواهی روشن بر طریق حقیقت است و بیش از دین و مذهب، هدف است که او را به مقام قرب شهادت رسانده است. خدایش رحمت کند.
سید محسن حکیم فتوای زیبایی را صادر کرده بود: «کسی که توسط صهیونیستها کشته شود، نماز هم نخواند شهید است». چرا که او کشته آرمان حقطلبی است. فلسطین را سرزمین معنا نکنید، فلسطین یکی از مهمترین عرصه های کارزار تقابل حق در برابر باطل است، هرچه را که از ارزشهای انسانی و دینی در قرآن و کافی و شافی، در بخاری و مسلم و ترمذی خواندیم، تجسمی در سرزمین باستانی کنعان دارد.
تابوت شیرین را مردان عرب مسلمان بر سر دست گرفتند و تکبیر گویان در برابر هجوم خصمانه اولاد الیهود ایستادند تا مبادا تن بی جان شیرینی که حال، اسمش قرار است نامی و نشانی برای دختران کوچک فلسطینی باشد، بر زمین بخورد. شیرین علم شده است که نه خودش و نه نامش به هیچ وجه نباید بر زمین افتد. گویا هنوز خفاشان در پی خاموشی نور هستند، نمیدانستند پرتوی انوار حقیقت با خون سرخ گویی گُر میگیرند و با شدت بیشتری مصیبت منکرین میشوند.
آن لحظه که مردان مسلمان بر زیر جنازه زن مسیحی الله اکبر سر دادند، نشان داده شد که انسانیت نه مذهب میشناسد و نه جنسیت. فطرت بشری مظلومیت را میشناسد، همان فطرتی که میگوید:«فطرت الله اللتی فطر الناس علیها.»، علیه ظالم نعره میکشد و راه را نشان میدهد: آزادی. شیرین ابوعاقله، سنبل آزادی است که باید در بین التهابات و کف میدان حفظش کرد. نه آنکه به موزه اذهانمان برود و جز نام و یادی چیزی از آن باقی نماند.