سلام دوستان، یکی از نکات مهم یادگیری یک واژه جدید انگلیسی ، آموزش واژگان اطراف آن است. همچنین شما باید بافتی را که واژه در آن بکار می رود نیز بیاموزید. هرگز واژگان را به تنهایی بخاطر نسپارید. کالوکیشنها مانند تکه های یک زبان هستند و الگوهای مختلفی را شامل میشوند. در ادامه کاربرد و کالوکیشن های فعل close همراه با مثال آورده شده است.
یکی از فعل های پرکاربرد در انگلیسی فعل close می باشد که ترکیبات و کالوکیشنهای متعددی دارد. در این آموزش از آموزش های انگلیسی آکادمی زبان تات به معرفی و توضیحات در مورد کالوکیشن های فعل close همراه با مثال پرداخته شده است.
Close friend
دوست صمیمی
Example: She is my closest friend
او صمیمیترین دوست من است.
Close relationship
رابطه نزدیک
Example: They have a close relationship with their family
آنها رابطه نزدیکی با خانوادهشان دارند.
A close call
از خطر جستن
Example: It was a close call, but we managed to avoid the accident
با اینکه از حادثه دور شدیم، اما نزدیک بود.
A close encounter
برخورد نزدیک
Example: They had a close encounter with a bear during their hike
آنها در طول پیادهروی با یک خرس برخورد نزدیک داشتند.
Close attention
توجه دقیق
Example: The teacher paid close attention to the students’ questions
معلم به سوالات دانشآموزان توجه دقیقی داشت.
Close down
تعطیل کردن
Example: The shop closed down due to the lack of customers
مغازه به دلیل نبود مشتری تعطیل شد.
Close in
نزدیک شدن، احاطه کردن
Example: The fog began to close in as we drove through the mountains
هنگام رانندگی در کوهها مه شروع به نزدیک شدن کرد.
Close off
مسدود کردن
Example: The police closed off the road after the accident
پلیس پس از حادثه جاده را مسدود کرد.
Close up
بستن، تعطیل کردن
Example: The store closes up at 9 PM every night
مغازه هر شب ساعت ۹ تعطیل میشود.
Close to the bone
ناراحت کننده
Example: His comments about her work were a bit too close to the bone
نظرات او در مورد کارش کمی بیش از حد ناراحت کننده بود.
Close one’s eyes to something
چشم پوشی کردن از چیزی
Example: The manager can’t just close his eyes to the mistakes in the report
مدیر نمیتواند به اشتباهات موجود در گزارش چشم پوشی کند.
Close ranks
متحد شدن، همپیمان شدن
Example: The team closed ranks after the criticism from the media
تیم پس از انتقاد از رسانهها متحد شد.
Close-knit
صمیمی، نزدیک
Example: They live in a close-knit community where everyone helps each other
آنها در یک جامعه صمیمی زندگی میکنند که همه به یکدیگر کمک میکنند.
Close shave
از خطر جستن
Example: That was a close shave when the car almost hit us
نزدیک بود ماشین به ما بزند؛ از خطر جستیم.
Close quarters
جای تنگ
Example: The soldiers had to live in close quarters during the mission
سربازان مجبور بودند در جای تنگ در طول مأموریت زندگی کنند.
Close to home
تاثیرگذاری شخصی، مرتبط با تجربه شخصی
Example: His remark about failure hit close to home for her, as she had recently lost her job
صحبت او درباره شکست، او را تحت تاثیر قرار داد چون به تازگی شغلش را از دست داده بود.