ذهنم شلوغ بود. آمال و آرزوهای دور دراز، افکار پریشان، ناامیدیها و خستگیها، بزم پرسروری در فضای ذهنم به پا کرده بودند. ناخودآگاه چشمانم به گردش ثانیه شمار ساعت روی دیوار خیره شد. ذهنم بیاختیار درگیر حرکت عقربهها شد.
از خودم پرسیدم چه کسی توانسته جلوی حرکت ثانیه شمار را بگیرد؟ بیتوجه به اطرافش به حرکت چرخشی خود ادامه میدهد. گویی سالهاست این چرخش را زندگی میکند. آهنگ حرکتاش را میشناسم. با صدای تیک تاکش به خواب رفتهام، صبح را آغاز کردهام، ظهر را به شب رساندهام و شب را آرام گرفتهام.
ثانیه شمار نمیداند هر بار که قدمش را بر ثانیهی بعدی میگذارد چه اتفاقاتی را در زندگیام رقم میزند. انگار محکوم به جبری است که از آن گریزی ندارد. با هر حرکتش لحظهای را در زندگیام میآفریند که هرگز نمیتوانم جلوی سپری شدناش را بگیرم. آنجا بود که با خود اندیشیدم، زندگی با این همه افکار به هم ریخته جز ضایع کردن ثانیهها و لحظات سودی ندارد.
تلنگری را در خود احساس کردم. ناخودآگاه از جا برخاستم. ذهنم را از تمامی افکار پریشان زدودم. به آن مجالی دادم تا به ارزش لحظاتی که بیمهابا در حال گذرند، عمیقتر بیندیشد.
ندای درونم آرام آرام نجوا میکرد، ذهنت را آرام و آزاد کن. هر لحظه برایت فرصتی است. این فرصتها را با حال و روز پریشان ضایع نکن. ثانیه شمار چارهای جز این چرخش متوالی ندارد، اما تو قدرت تفکر، اختیار، انتخاب و تصمیمگیری داری و محکوم به جبر زندگی برمبنای قضا و قدر نیستی. بدان که این چرخش متوالی عقربهها، لحظههای زندگی تو را میآفریند.
پس خود را از بند پریشانیها رها کن. برای چالشهای زندگی به دنبال چاره باش. بگذار در جدال جبر و خلاقیت، خلاقیت پیروز میدان ذهنت باشد.
عمر سریعتر از آنچه تصور میکنی، سپری میشود. به ذهنت اجازه بده تا با قدرت تفکر و اختیاری که دارد خالق ایدههای نو باشد. شاید از ذهن خلاقت ایدهای متولد شود که حال و هوای جهان هستی را دگرگون کند. این خاصیت و ماهیت آدمی است وگرنه هرگز اشرف مخلوقات نام نمیگرفت.
نویسنده: نازنین توکلی (کارشناس ارشد مدیریت صنعتی)