Fateme Tavazoni
Fateme Tavazoni
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

روزی که فریاد را دیدم

روزی که فریاد را دیدم
روزی که فریاد را دیدم

چرا خشمگين می‌شویم؟

«هر كه تو را خشمگين كند، بر تو چيره می‌شود.» اليزابت كِنی

احساس خشم سبب می‌شود كه درک كنيم چه زمانی به حقوق‌مان تجاوز شده يا مورد بی‌احترامی قرار گرفته‌ايم. هنگام برافروختگی در حالی كه يک تجربه‌ی مهم انسانی را اذعان می‌داريم، پاره‌ی ديگری از وجود خود را نيز به دست نابودی می‌سپاريم؛ گاهی علی‌رغم اينكه خشمگين هستيم سكوت می‌كنيم و گاهی خشم را فرياد می‌كشيم. در هر دو حالت برآشفتگی را تجربه كرده و به احتمال زياد از دليل آن در درون خود آگاهيم. اما آيا می‌توان راه بهتری برای نماياندن خشم پيدا كرد؟

روزی كه فرياد را ديدم؛

گاه و بی‌گاه از پشت در بسته‌ی آپارتمان‌م صدای زن همسايه را می‌شنيدم كه زمزمه‌وار چيزهايی خطاب به من می‌گفت. گمان می‌كردم دليلش را می‌دانم؛ «حسادت.» رفتار او من را می‌آزرد و باعث عصبانيت‌م می‌شد، اما هيچ‌گاه واكنشی در برابرش نشان نمی‌دادم. او در وقاحت كلام و رفتار بی‌مثال بود. به همين خاطر هميشه صداها را نشنيده می‌گرفتم. تا آنجا که امکان داشت می‌کوشیدم تا با او رو به رو نشوم. گاهی هم كه اتفاق می‌افتاد، سرم را به نشانه‌ی سلام تكان می‌دادم، زیر‌لب سلام می‌گفتم و از او دور می‌شدم. به باور من هنگام بر زبان آوردن سلام، پرچم سفيد صلح برمی‌افشانيم. سلام يعنی از من به تو گزندی نيست. يک روز صدای زن از هميشه بلندتر شد. انگار تصميم گرفته بود وارد يک جنگ علنی شود. نمی‌خواستم در را باز كنم و با او وارد بحث و جدل شوم. سكوت كردم. بعد از چند لحظه خود را در حالی ديدم كه لرزه به اندامم افتاده است. نفس‌هايم نامنظم شده بود. خشم را ميان عضلات انقباض يافته‌ام حس می‌كردم. انگار خشم می‌كوشيد از تمام اعضا و جوارح‌م گذر كند تا راهی برای گريز يابد. سرانجام فرياد را ديدم كه به قطره‌های اشک مبدل شده است؛ با گريستن در سكوت كمی تسكين يافتم. التيامی ناپايدار؛

آن روز زن همسايه وقتی فهمید که ناديده گرفته شده، از آنجا رفت. بعد از آن ديگر هيچ‌گاه صدای او را نشنيدم. گويی بخت با من ياری كرد. آن زن مدتی بعد از ساختمان محل زندگی‌ام اسباب‌كشی كرد و رفت. چند روز از آن ماجرا گذشت. هنوز خشمگين بودم. گاهی خود را به اين خاطر كه با او مقابله نكرده بودم، سرزنش می‌كردم. انباشتن فكر و ذهن‌م با خشم، رفته‌رفته وجودم را به سوی ويرانی می‌کشاند. يک روز در حالی كه گويی بار سنگينی را بر شانه‌هايم حمل می‌كردم، نفس عميقی كشيدم و گفتم: «بايد خود را از اين درد نجات دهم. بايد بتوانم برای تغيير شرايط راهی بيابم.»

اين گونه از سكوت بی‌فايده است. تظاهر است. تنها آيينه بود كه حقيقت را نشان می‌داد. می‌گفت: « در چشمانت و در چهره‌ی برافروخته‌ات هيچ نشانه‌ای از سكوت نيست.» حق با آيينه بود. صدای تحقيرهای آن زن مدام در من منعكس می‌شد. احساس می‌كردم افكارم زهرآلود شده‌اند و من جرعه‌جرعه آنها را می‌نوشم. خشم در من آتشی برپا کرده بود که گویی اعضا و جوارح‌‌م را نشانه گرفته و یکی پس از دیگری آن‌ها را می‌سوزاند. يک روز در حالی که شعله‌های آتش را می‌دیدم که از میان شکاف‌های قلب شکسته‌ام به بیرون زبانه می‌کشند، از كنه وجود برای خود تمنای كمک كردم. تمنای کمک از يک نيروی برتر. به اتاقم رفتم و به مراقبه نشستم. عاجزانه زمزمه می‌كردم: «خداوندا مرا در تلاطم طوفان دريای درون كه خشم ناميده شده، تنها رها مكن، كه به ياری تو دل بسته‌ام.» نفس‌های عميق می‌كشيدم و با هر بازدم فرياد درون‌م را به بيرون می‌راندم. با هر نفس عميق احساس می‌كردم زانوانِ درد از روی‌ سينه‌ام برمی‌خيزد. پس از اينكه كمی آرام شدم، گويی ابزار لازم برای رهايی از خشمم را يافتم. فهميدم هنگامی كه از سوی آن زن مورد بی‌احترامی قرار می‌گيرم، رنج كهنه و خفته‌ای در درونم بيدار می‌شود. او بی‌آنكه بداند مانند نمكی بر روی زخم درونی‌ام می‌شد. دريافتم كه بخش دردمند وجودم نيازمند توجه و كمک است. پذيرش شالوده‌ی رهايی‌ از اين درد بود. با خود عهد بستم كه از اين رويداد برای گسترش آگاهی در درونم بهره‌مند شوم. يقين داشتم كه مراقبه و نفس‌های عميق و منظم، اتصال به انرژی بی‌کران هستی، تداوم و ممارست در تمرين‌های مراقبه می‌توانند توامان در جهت تصميمی كه گرفته بودم ياری‌ام كنند. فضایی که در درون‌م مملو از آن رويداد دردناک شده بود، به جايگاهی برای آرامش مبدل شد. احساس رهايی می‌کردم. چشمانم به روی آگاهی‌ گشوده شده بود. قلبم آرام گرفت. تا آن لحظه هرگز تصورش را هم نمی‌كردم كه آن سوی خشم می‌تواند تا اين اندازه شيرين باشد. من سكوت و كناره‌گيری را برگزيده بودم و بايد برپايه‌ی انتخاب‌م رفتار می‌كردم. جنگ بيرونی با ارزش‌هايم مطابقت نداشت. چرا بايد با يک جنگ درونی خود را ويران می‌كردم. خشم را پذيرفتم بی‌آنكه خود را سرزنش كنم. احساساتی كه موجب رنج‌م می‌شدند، مجال يافته بودند تا آشكار شوند، بدون اينكه با آنها مقابله كنم. بدون اينكه آنها را سركوب كنم. احساسات مسمومی كه باعث خشمم شده بودند را رها كردم. بار ديگر آپاری‌گراها نجات‌بخش لحظه‌های دردناک زندگی‌ام شده بود. برای غلبه بر خشم و كنترل آن نيازمند پنجمين اصل از قوانين ياما و يوگای عزيزم بودم. اينگونه بود كه آهيمسا مانند يک سنگ‌نشانی در درون‌م جای گرفت تا هرگاه دچار احساس خشم می‌شوم، يادآور لحظه‌های شيرين رهايی شود.

افلاطون می‌گويد: «نيرومندترين مردم كسی است كه بر خشم خود غلبه كند.»

در اكثر مواقع تجربه‌ی يک ماجرا و برانگيختگی يک احساس اوليه موجب پديد آمدن خشم می‌شود. مثل زمانی كه می‌ترسيم و مضطرب می‌شويم. وقتی كه تحقير می‌شويم، يا زمانی كه از درد شكست، تنهايی و قلب‌شكسته رنج می‌‌کشیم. خشم‌های ديرپا رفتارهای روزانه‌ی ما را شكل می‌دهند. ناگفته‌ها و انباشت احساس منجر به طغيان‌های خشم‌آلود و تخليه‌ی روانی گاه و بی‌گاه بر سر ديگران خواهد شد. اكثر ما از اينكه از درد ناكامی‌ها و جراحت‌های احساسی‌مان سخن بگوييم و از يک متخصص كمک بگيريم طفره می‌رويم. اين باعث می‌شود هر لحظه بدون آنكه كنترلی روی خود داشته باشيم، عصبانيت را در كلام و رفتار بر سر ديگران تخلیه کنیم.

می‌توان درد را به سوی بهبودی هدایت کرد، پیش از آنکه انسان خسته و فرسوده شود. پیش از آنکه مجال یابد انسان را به سوی افسردگی، بدبينی و انزوا بکشاند. قطب مخالف خشم در وجودمان، پالايش احساسات مسمومِ انباشته در درون است. كنترل‌خشم زمانی اتفاق می‌افتد كه به حواس و احساسات آگاه باشيم. كنترل‌خشم يعنی در اختيار گرفتن انتخاب‌های رفتاری در جهت تعادل. پشتوانه‌ی آن زيستن در لحظه‌ی حال است و به ما كمک می‌كند كه عكس العمل‌های به موقع و هوشمندانه داشته باشيم. ما زمانی از هوش خود بيشترين بهره را می‌بريم كه در تسخير احساسات نباشيم. در واقع بهتر است از واكنش های آنی بپرهيزيم و آگاهانه و متفكرانه به رويدادها پاسخ دهيم.

«انديشه زاينده‌ی خرد است؛»

غلبه بر خشم نيازمند مهارت چيرگی بر آن است. خشم يک احساس ثانويه است. بنابراين لازم است هر فرد به شناسايی احساس‌های اوليه‌ی خود در درون بپردازد و آنها را مورد بررسی قرار دهد. بخش های دردمند وجودمان در انتظار بهبود هستند و ما در سطح، گرفتار واكنش های آنی هستيم كه شرايط را خراب‌تر می‌كنند. پذيرفتن و رها كردن بسياری از احساس‌های اوليه می‌تواند كمک شايانی در كنترل خشم كند. اينكه ما آگاه باشيم كه چرا خشمگين شده‌ايم و اينكه چه واكنشی در مواجه با آن داشته باشيم راه رسيدن به آرامش و تعادل است. رفتار هوشمندانه از يک ذهن آرام برمی‌خيزد.

صدای زنروزی فریادخشمکنترل خشم
فاطمه توازنی‌زاده. نویسنده‌مدرس. مربی یوگا و مدیتیشن. عضو هیئت تحریریه مجله دانش یوگا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید