Fateme Tavazoni
Fateme Tavazoni
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

یادواره‌های ذهنی

نگاره‌های من
نگاره‌های من

زنگوله‌ی ذهن

یک روز هنگامی كه سرگرم كارهای مربوط به خانه و طبخ غذا بودم، ذهن پيوسته چيزهايی را يادآوری می‌كرد.

«اينجا در آشپزخانه كاستی‌هایی وجود دارد. نمک، زردچوبه، برنج، ماست، شير و قهوه»

می‌گفتم: «همين حالا يادداشت می‌كنم.»

چند لحظه‌ای نمی‌گذشت كه فراموش می‌كردم و دقايقی بعد دوباره به خاطرم می‌آمد.

شب هنگام، ذهن برای چندمين بار همان چيزها را گوشزد كرد. گمان می‌كنم اين بار اگر يادداشت نمی‌كردم، ذهن هم فراموشش می‌شد.

كاغذ و خودكار را برداشتم و يادداشت كردم.

وقتی ليست خريد فردا را می‌نوشتم، فكر كردم چه می‌شد اگر ذهن هرروز چندين بار نکته‌های مهمی را به من يادآوری می‌کرد. چه می‌شد اگر ذهن مانند یک زنگوله‌، برای تلنگری مهم به صدا در می‌آمد و به من می‌گفت:《مبادا از یادت برود که...》

چند لحظه مكث كردم. گمان می‌کردم نیازمند یادآوری چیزهای زیادی هستم. در حالی كه هيچ چيز به خاطر نیاوردم. حيرت‌آور بود. و این خود تلنگری بود که سبب پرسش یک سوال شد.

《دلت می خواهد هرروز ذهن تو چه چيزهايی را برايت خاطرنشان كند؟》

مبادا از یادت برود...

فاطمه توازنی‌زاده. نویسنده‌مدرس. مربی یوگا و مدیتیشن. عضو هیئت تحریریه مجله دانش یوگا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید