بنام خدا
۹ سال از آغاز شيرين حماسهی زندگی ما سپری شد.
حماسهی عزيزم امروز نخستين روز از ۱۰ سالگی تو و نقطهی آغاز يكی از رويدادهای مهم زندگی من بود. در ۲۸ سالگی برای اولين بار صدای تپش های قلب تو را شنيدم. امروز در ۳۸ سالگی تصويری از پايان ۹ سالگی ات را با دوستانم به اشتراك گذاشتم. كنجكاوم بدانم در ۴۸ سالگی، صحنهی زندگی ما چگونه است و در چه ژانری نمايان خواهد شد.
اگر می توانستم همين حالا فيلم كوتاهی از آينده را ببينم، چه احساسی داشتم؟ حس رضایت و خشنودی؟ یا ترس و غم و یاس؟
حماسهی عزيزم می گويند: «آينده همين امروز است.» راستش را بخواهی گاهی از آينده ای كه امروزش همين باشد می ترسم. اما در پس اين ترس، هيجانی نهفته مرا وسوسه می كند تا با تمام وجود همين امروز را زندگی كنم و البته اگر بخواهم با تو صادق باشم بايد بگويم كه گاهی هم اصلن زندگی نمی كنم.
اما اين را خوب فهميدم كه زندگی خلاصه ای از ترس ها، هيجان ها، شكست ها، از دست دادن ها و دوباره از صفر شروع كردن هاست. فهميدم كه آنچه مهم است شروعی شجاعانه است. آغاز همواره زيباست. مثل روز تولد كه تكرار زادروز ما انسانهاست.
و پايان هم گاهی شيرين است. مثل پايان هر سال از زندگی كه آن را جشن می گيريم.
حماسهی عزيزم، لذت زندگی در تجربهی احساسات متناقض است.
هميشه در محدوده ای از زمان، جايی پيش از آغاز يك رويداد، اشتياق و هيجان و ترس و نگرانی توامان با من همراه هستند. در درون با ده ها سوال بی پاسخ دست و پنجه نرم می كنم و سرانجام در روز موعود پا به عرصه می گذارم و آغاز می كنم.
حماسهی عزيزم، لذت زندگی در فهم ندانستن و شجاعت پرسيدن است. لذت زندگی در آموختن است. در خلق كردن است.
حماسهی عزيزم امروز بر اين باورم كه قدرت خلق احساس در درون ماست. اينكه احوال امروز ما مخلوق غم است يا شادی، چندان مهم نيست. رهایی و بهره مندی از انرژی پاك است كه اهميت دارد. لذت زندگی در برداشت و دريافت ما از رخدادهای زندگی ست. لذت زندگی در رويارويی با همهی زندگی است.
حماسهی عزيزم اين آغاز زيبا برما مبارك.