با یادآوری هر کدام از دوست هایم که همین جوری عمرشان را می گذرانند،این جمله قدیمی در ذهنم روشن می شود که ثروت یک نسل در میان است. اغلب دوستانم که از نظر مالی متوسط هستند و مجبور نیستند برای احتیاجات اولیه شان کار کنند، در حقیقت زندگی روتینی دارند. حتی با 30 سال سن هنوز لبی را نبوسیده اند!
این افراد معمولا پدرهایی با درامد ثابت و کارمند دارند.
همه ی دوستان شهرستانی ام که یک روز حسرت زندگیشان را داشتم اکنون حسرت زندگی من را دارند. درست است که دوران کودکی خوبی نداشتم و مرفه نبودیم. اما این کمبودها باعث شد که من اینجا باشم. من هم در یک خانواده معمولی بودم مثل همه ی همکلاسی هایم و حتی پایین تر...
همیشه به این فکر می کنم که چه اتفاقی چه لحظه ای از من چنین آدمی ساخت! کسی که مثل همیچکدام از اعضای خانواده اش نشد.
خدا را شکر آنقدر زیبا نبودم که سریع شوهرم بدهند.
خدا رو شکر که خاستگارهای احمقم از من خوششان نیامد.
خدا رو شکر که همیشه دوست داشتم از خانه فرار کنم.
خدا رو شکر که درسم آنقدر خوب نبود که دانشگاه مرکز استان ور دل خانواده ام باشم.
خدا رو شکر که نمی دانم پدرم چجوری با دانشگاه رفتن در یک شهر دیگر موافقت کرد.
خدا رو شکر که یک روز عاشق گوشی اپل شدم.
خدا رو شکر که با جیران دوست شدم و بعدش آن کلاس اسکیس بهاره را شرکت کردم.
و ...
راستش دلم از دست دوستم پر بود و در PMS هستم و با رنگو قهر کردیم و خواستم بیایم اینجا که بنویسم از محدویت هایم ممنونم!