در مکتب طب ایرانی و دیدگاه مبتنی بر بینش توحیدی زمینه ساز آن، انسان از دو بخش مادی و روحانی تشکیل شده است. روح از جنس نور است و برای اعمال حاکمیت خود بر بدن، وکیلی دارد که به این وکیل، قوه مدبره یا طبیعت میگویند. طبیعت، طبیب اول انسان است و پزشک خدمتگذار طبیعت است و با خدمت به طبیعت و تقویت آن بدن را سامان میبخشد.
طبیعت قوهای است حاکم بر مصالح بدن، بدون دخالت اراده و شعور، نیروئی است که بدن را مطابق آنچه صلاح آن است بطور دائم و خودکار تدبیر میکند و مسئول اولیه تمام حالات و حرکات بدن است. طبیعت قوهای است همانند یک ماشین حساب که اگرچه کارها را به صورت دقیق و برنامهریزی شده انجام میدهد، ولی فاقد شعور و اراده است، به عبارت دیگر این ماشین طبق کدهای دستوری که سازندهی آن تعریف کرده کار میکند.
وظیفه پزشک، پس از شناخت دقیق افعال طبیعت بدن انسان، کمک به تقویت و جلوگیری از ضعف آن و درصورت نیاز، اصلاحِ خروجِ آن از حالت اعتدال است. لذا به طور خلاصه، مکتب طب ایرانی چگونگی کمک به طبیعت بدن انسان را به طبیب میآموزد. نکته مهمی که از این دیدگاه حاصل میشود، نگاه سلامت محور به طب به واسطه تقویت طبیعت است. این نگاه از ابتدا تا انتهای این دانش جاری است.
اما طبیعت در عرف طب بر چهار معنی اطلاق مییابد: