ویرگول
ورودثبت نام
امین علیزاده
امین علیزاده
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

امیرکبیر، بی‌سر.

کاخ سعدآباد را متر می‌کردم و دنبال سوژه برای عکس بودم که چشمم به تندیسِ امیرکبیر افتاد که سرش را کنده بودند! حس کردم در یک نما از فیلمی سمبولیستی‌ام و در برخورد با آن صحنه باید حرفی فلسفی یا سیاسی بزنم؛
ثبتش کردم.
جلوتر از آن در یکی از زمین‌ها تنیسِ کاخ، چند لنگه کفش رها شده دیدم؛ لنگه کفشِ یک زن، پوتینِ کهنه یک سرباز و یک لنگه دمپایی بچه‌گانه؛
باز هم اطرافم را برای پیدا کردنِ دوربینِ کارگردانِ سمبول‌باز گشتم و وقتی پیدایش نکردم این عکس را هم ثبت کردم؛

امیرکبیر، بی‌سر؛
امیرکبیر، بی‌سر؛

لینک
-
خوشحالم که این دو عکس که برایم خاطره سعدآباد زمستانی را زنده می‌کنند در شماره ۱۱۹ «داستان همشهری» به چاپ رسیدند و غمِ بسته بودن کاخ در ایام کرونایی را کم کرد؛
-
داوری در بخش روایت این دوره هم مثل سری‌های گذشته جذاب بود و سخت؛ کارهای ارسالی رقابت خوبی ایجاد کرده بودند و بهترین کارها برای چاپ انتخاب شدند؛ «خون‌برف» از خانم سمیه کاتبی هم چه اثر خوبی‌ست برای مطالعه، از دستش ندهید.


امیرکبیر بی‌سرامیرکبیرداستان همشهری
حرافیِ این ذهنِ بیش‌فعال.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید