بعضی لوکیشن ها نفس میکشند، جان دارند، خیلی فراتر از یک فرد میتوانی از آنها انرژی بگیری و خاطره یاد کنی. اگر به هر دلیل بسته یا خراب شوند از لحاظ عاطفی انگار یکی از عزیزانت را از دست دادی.
این مکان ها برایت دنیایی از حس، خاطره، گاها عشق یا حتی نفرت را زنده میکنند.
برای من معدود مکان هایی این خاصیت را دارند. مثل دانشکده یا بهتر بگویم دانشکدههایمان در سرتاسر خیابان انقلاب. دانشکده فلسطین، البرز، هنر ۲، پلاتو حاجیان و اسکو. این دانشکده ها پنج سال از زندگی مرا در خودشان جای دادند. در آنها گفتیم و خندیدیم، بودیم و عاشق شدیم، تحت تاثیر قرار گرفتیم و عصبی شدیم، سر کلاس کسانی نشستیم که سرشان از آستینشان در نمیامد و برعکس کسانی که باعث شدند بیش از پیش عاشق رشته مان بشویم؛ و این دانشکده ها برایمان دوستی هایی رقم زدند ابدی.
دست آقایان درد نکند که تمامی این مکان ها را فقط به خاطره تبدیل کردند و از حیاط فیزیکی شان چیزی باقی نگذاشتند. جایی که روزی در آن سمندریانها و بیضاییها و ناظرزادهها تدریس کرده و به این مکان حیاط معنوی دادند.