«معراج» هفتماه است که گم شده. از چهارم مهرماه ۱۴۰۲. ساعت ۱۱ صبح. خیابان ۱۷ شهریور، تقاطع محلات، وقتی ۱۶ساله بود. معراج که نامش در شناسنامه «ابوالفضل گرجی» است، هفتماه است که گم شده و هنوز پیدا نشده. حالا او پسری است ۱۷ ساله و اوتیستیک. پدر و مادرش به هرجا ذهنشان رسیده سر زدهاند. هفتماه آزگار. یکبار تا نزدیک پیدا کردنش رفتهاند، اما ناامید برگشتهاند. با دستهایی خالی. مامورها به آنها گفتهاند فردای روزی که معراج گم شده بوده ـ یعنی پنجم مهرماه ۱۴۰۲، معراج را پیدا کردهاند ـ او را به کلانتری شهرک ولیعصر بردهاند، بعد به مرکزی برای تست اعتیاد منتقل کردهاند و وقتی پزشک مرکز فهمیده او اعتیاد ندارد، دوباره در خیابان رهایش کردهاند.
غلامرضا گرجی، پدر معراج از پیدا کردن او، اما ناامید نشده. به جستوجو ادامه داده و هرچه بیشتر گشته، او را کمتر پیدا کرده است. کلاف سردرگم مفقودی فرزند. بین همین گشتنها یکبار دیگر خبردار شده که ماموران کلانتری او را در خیابان پیدا کردهاند و باز همان داستان اول تکرار شده؛ انتقال به کلانتری، تست اعتیاد، رهایی در خیابان. معراج حالا هفتماه است که طعمه خیابان است. یک نوجوان اوتیستیک که گمشدنهای قبلیاش نهایت دو تا سه ساعته بوده، اما از هفتماه پیش معلوم نیست کجاست.
پدر معراج میگوید در هفتماه گذشته، از مدیر مدرسه امام جعفر صادق (ع) در محدوده خیابان ۱۷ شهریور، تقاطع محلاتی و ماموران کلانتری شکایت کرده، اما هردو بینتیجه بوده است: «معراج متولد ۱۳۸۶ است و پایه دهم درس میخواند. او قبلاً هم گم شده بود، اما در حد یکی، دو ساعت بعد پیدا میشد. مثلاً قهر میکرد و میرفت در خیابان و بعد یکساعت به یکنفر میگفت به بابای من زنگ بزنید بیاید دنبالم. گمشدنش در این حد بوده، نه انقدر طولانی. چهارم مهرماه پارسال مدرسه او باید ساعت ۱۲ تعطیل میشد، اما ساعت ۱۱ تعطیل شده و به ما هم اطلاع نداده بودند.
معراج به خیابان میآید و سرگردان میشود. فردا صبح کلانتری شهرک ولیعصر او را میگیرد. ما از روز قبل، اعلام مفقودی کرده بودیم، اما او را میبرند مرکزی که برای تست اعتیاد بوده و بعد که میبینند اعتیاد ندارد، او را در خیابان رها میکنند. فردایش باز هم عین همین اتفاق میافتد. پزشک هم متوجه میشود که این بچه اختلال دارد، اما برایش مهم نبوده و او را در خیابان رها میکنند. الان هفتماه است که او سرگردان است و خبری ازش نیست.»
گرجی در هفتماه گذشته به همه مراکز بهزیستی، اورژانس، همه کمپها و توانبخشیها رفته، اما نتیجهای نگرفته است. او احتمال میدهد معراج را برای کار کردن به کارگاهی بردهاند، چون توان جسمیاش خوب است؛ داستانی مشابه چند معلول گمشده دیگر: «از مدیر مدرسه شکایت کردهام. از کلانتری هم در دادسرای نظامی شکایت کردیم، اما نتیجهای نگرفتیم. بچههای دیگری را میشناسم که مثل معراج بودهاند، اما بعد چند روز پیدا شدهاند، معمولاً تحویل کلانتریها شده و پیدا شدهاند، اما خب دنیای بچههای اوتیستیک با ما فرق دارد.
پسرم با من سر کار هم میآید، اما خب این بچهها خیلی سادهاند. من احتمال میدهم او را بردهاند جایی و از او کار میکشند؛ مثل کارگاههای تولیدی و...، چون توان جسمی برای کار کردن دارد. یکمورد دیگر بود چندسال پیش که او را هم برده بودند در کارگاهی برای کار کردن و بعد مشخص شد یکنفر بوده که در سطح شهر میگشته و بچههای گمشده را جمع میکرده و از آنها کار میکشیده.
خانمی هم به من چندوقت پیش زنگ زد و گفت بچه من جلوی بیمارستان گم شد، یکسالونیم گشتیم و او را پیدا نکردیم، بعد از یکسالونیم در خیابان او را در حال گُل فروختن پیدا کردیم. من اول از همه به عملکرد کلانتریها انتقاد دارم. درخواست میکنم یک شبکه خاص یا برنامه خاصی را در سرتاسر ایران برای گمشدهها در نظر بگیرند. خدا را خوش نمیآید، یک بچه هفتماه است گم شده. معلوم نیست زنده است یا نه. غذا دارد بخورد یا نه؟»
معراج، یک نمونه از معلولان یا افراد دارای اختلالی است که در خیابانها گم میشوند و دیگر پیدا نمیشوند، یا پیدا میشوند، اما بعد از مدتی طولانی، با مشقت بسیار. سازمان بهزیستی ایران تابهحال آمار دقیق معلولان گمشده را اعلام نکرده است، اما این را اعلام کرده که حدود۵۰درصد معلولان مراکز نگهداری «مجهولالهویه» اند.
سال گذشته فاطمه عباسی، معاون امور توانبخشی سازمان بهزیستی کشور گفت که تعداد افراد مجهولالهویه افزایش پیدا کرده است: «افراد مجهولالهویه شامل افراد متعددی هستند، اما متاسفانه تعداد بیماران روان در بین این افراد مجهولالهویه زیادتر شده است. متاسفانه این افراد اغلب از دهکهای پایین جامعه هستند و باید وزارت بهداشت دراینخصوص پای کار بیاید و، چون حمایتی از این افراد نمیشود و امکان بستری این افراد در بیمارستانهای روانی وجود ندارد این افراد توسط خانواده رها میشوند و البته تعدادی از افرادی که در خیابان رها میشوند نیز سالمندانیاند که اگرچه دارای معلولیت نیستند، اما بهعنوان سالمند نیازمند رها میشوند و قوهقضائیه این افراد را به ما ارجاع میدهد و همکاران ما دراینخصوص نیز با چالشهایی مواجه میشوند.» یوسف رضایی، معاون توانبخشی بهزیستی استان تهران هم خردادماه پارسال گفت که از میان بیش از ۱۱ هزار توانخواه معلولی که در مراکز مراقبتی نگهداری میشوند نزدیک پنجهزار نفر مربوط به سالمندان و معلولین مجهول الهویه است.
حالا بررسیها نشان میدهد در دو سال گذشته و در جای خالی وجود سامانه یا برنامهای ویژه برای پیدا کردن گمشدهها در تهران، تعداد معلولان گمشده بهطور چشمگیری افزایش داشته است؛ این را بهروز مروتی، مدیر کمپین معلولان هم تایید میکند.
او میگوید هرچند در سالهای گذشته همیشه گمشدن افراد دارای معلولیت به این کمپین گزارش میشده، اما افزایش گمشدنها خیلی نگرانکننده است. به گفته او در دوسال اخیر ۱۵ مورد گمشدن افراد معلول، فقط به کمپین حقوق معلولان و بهطور مستقیم به او گزارش شده است: «در سالهای قبل هم مراجعه درباره گمشدن معلولان داشتیم، اما در دو سال اخیر، مراجعان خیلی بیشتر شدهاند و آنچه ما در جریانش قرار میگیریم بهشدت افزایش یافته و روزبهروز در حال بیشتر شدن است. این موضوع برای ما نگرانکننده است. بیش از ۱۵ مورد در دو سال اخیر بهطور مستقیم به من گزارش شده است. یکی از این موارد همان دختر اوتیستیک بود که اخیراً خبرساز شد که مادرش او را کشته بود. از این افراد یکنفر را از طریق کمپین پیدا کردیم. او را در یک مرکز دیده بودند و پیدا شد، اما بقیه هنوز پیدا نشدهاند. قبل از معراج هم چندنفر داشتیم که در اینستاگرام اعلام کردیم که هنوز پیدا نشدهاند.»
مرتضی، یک تازهگمشده
مرتضی ابراهیمآبادی، مرد ۴۷سالهای که بیماری اعصاب و روان دارد، جدیدترین گمشده است و حالا خبر گمشدنش منتشر شده؛ او همین چهارشنبهای که گذشت، از خانهاش در یاخچیآباد تهران بیرون رفته و هنوز بازنگشته است. مرتضی سالها پیش بعد از یکحادثه تصادف به کما میرود و همین اتفاق به غیر از معلولیت یکدست و یکپا، برایش مشکل اعصاب و روان هم بهجا میگذارد؛ بیقراری و فراموشی اتفاقات روزمره بخش کوچکی از باقیماندههای آن تصادف است.
مرتضی قبل از تصادف شغل آزاد داشت، اما در این سالها بهواسطه شرایط جسمی و روحی امکان و توان کار کردن را از دست داده بود. او چهارشنبهشب مثل همیشه به همسرش گفته بود که «به خانه مادرم میروم و شب را همانجا میمانم»، اما بعد از اینکه از خانه بیرون میرود، دیگر بازنمیگردد. حالا تصویر او بهعنوان گمشده در کانالهای تلگرامی دستبهدست میشود و خانوادهاش منتظرند از او خبری برسد.
همسر مرتضی جزئیات بیشتری از این ماجرا تعریف میکند: «بهدلیل مشکلات اعصاب و روان مرتضی، شبها در خانه را قفل میکنم، اما گاهی ممکن است در باز بماند و از خانه بیرون برود. آن شب هم آماده خوابیدن شده بودیم و من هم در را قفل نکرده بودم. در حال شستن ظرف بودم که دیدم از دستشویی بیرون آمده و جوراب پوشیده است. پرسیدم کجا میروی؟ گفت میخواهم به خانه مادرم بروم و آنجا بخوابم. وضعیتش مثل همیشه بود، گفتم میرود بیرون، حالوهوایش هم عوض میشود و حتماً تا یکی، دو ساعت دیگر برمیگردد. او ساعت ۲۳:۵۶ دقیقه چهارشنبهشب از خانه بیرون رفت. تا یکی، دو ساعت بعد که برنگشت، با خودم گفتم حتماً خانه مادرش مانده، بیشتر مواقع در این شرایط به مادرش زنگ میزنم و میپرسم رسیده یا نه؟ اما آنشب این کار را انجام ندادم.»
او میگوید صبح پنجشنبه متوجه میشود که همسرش به خانه مادرش نرفته است: «فردا صبح که بیدار شدم، دیدم در خانه نان نداریم، به مادرش زنگ زدم گفتم اگر مرتضی خانه شماست، او را نگهدار تا من بروم و برگردم که پشت در نماند، اما فهمیدم مرتضی شب قبل به آنجا نرفته. همان روز به پلیس و بهزیستی هم اطلاع داده شد و به کمپها و جاهای دیگر هم سر زدیم، اما پاسخ درستی نمیدهند.»
قبل از این هرگز سابقه نداشت که کسی از مرتضی بیخبر بماند: «قبل از این سابقه نداشت که همسرم از خانه بیرون برود و برنگردد. گاهی ساعت یکونیم نیمهشب از خانه بیرون میرفت، هروقت بیرون میرفت، یک تا دوساعت بعد زنگ میزد و اطلاع میداد که کجاست. اگر در بسته بود، آنقدر به آن میکوبید که در را باز کنم که برود. اگر در را برایش باز نمیکردم بهسمت بالکن میرفت و میگفت خودم را پرت میکنم پایین. چندبار هم این کار را کرد، ولی او را برگرداندم. اگر جایی گیر میکرد، به برادرش زنگ میزد و میگفت بیا من را ببر.»
مرتضی اتفاقات و خاطرات گذشته را بهیاد میآورد، اما بعد از تصادف حافظه کوتاهمدتش مثل سابق نیست و اتفاقات روزمره را فراموش میکند: «بهدلیل شرایط خاصی که داشت، سریع بههم میریخت و بیقرار بود. نمیتوانستیم سفر یا مهمانی برویم؛ مدام بیتابی میکرد و باید سریع به خانه برمیگشتیم. من ۱۰ سال پیش و بعد از حادثه تصادفش با او ازدواج کردم. در این مدت هم هیچ تشنجی نداشت، هم دارو مصرف میکرد و تحت پوشش بهزیستی بود. گمشدن مرتضی را به آنها هم اطلاع دادیم. نمیدانم آنشب چه اتفاقی افتاد که دیگر رفت و نیامد.»
گمشدن در خیابان، پیدا شدن در گرمخانهها
فعالان حقوق معلولان میگویند کمکاری سازمان بهزیستی بهعنوان متولی امور معلولان، موجب شده تعداد معلولانی که گم میشوند و پیدا نمیشوند، روزبهروز بیشتر شود. آنها میگویند وجود نداشتن سامانهای متمرکز درباره گمشدهها، این مشکلات را بیشتر کرده است؛ نمونهاش کامران عاروان، مدیرعامل جامعه معلولان کشور که میگوید باید دنبال راههایی جدید برای حل این مشکل بود: «بحث شناسنامهدار شدن این افراد مطرح است.
دولت هم باید کمک کند، خانوادهها گرفتاری خودشان را دارند. شاید لازم باشد دولت پرستار کمکی و... را برای این افراد پیگیری کند تا آنها دو، سه روز را با مراقبتهای دیگران سر کنند و آواره خیابانها نشوند. این افراد نشانیها را بلد نیستند و گم میشوند. بعضیها هیچوقت پیدا نمیشوند و اتفاقات ناگواری گاهی برایشان میافتد مثل فروش اعضای بدنشان یا اتفاقات دیگر. فناوریهای جدید که با آنها باشد، میشود پیدایشان کرد. پلیس و مردم باید آموزش ببینند که اگر با این موارد مواجه شدند، مرجعی باشد که بتوانند با آنها تماس بگیرند. یادم هست قدیم تلویزیون تصویر آنها را قبل از بعضی برنامهها پخش میکرد، ولی الان ما چنین مرجعی برای گمشدهها نداریم. این افراد سرگردان میشوند. باید هم به متولیان مثل پلیس، هم به مردم و خانوادهها آموزش داده شود.»
او میگوید: «یک معلول ذهنی را میشناسم که گم شده بود و او را در گرمخانه پیدا کردند. در بالاشهر تهران گم شده بود و بعد از پنجماه او را در گرمخانهای در ورامین و آنهم بهطور تصادفی پیدا کردند. او مقداری هوش و حواس داشت، اما کسانی که حواسشان کمتر باشد یا بههرحال اگر جنسیتشان زن باشد، شرایط سختتری پیدا میکنند. الان موارد گمشده فقط در فضای مجازی یا گروههای معلولان مطرح میشوند، اما یک مرجع کلی برای این موضوع وجود ندارد و روشهای پیدا کردن گمشدهها در ایران خیلی قدیمی است.»
بهروز مروتی، مدیر کمپین معلولان هم میگوید که تبعیض بین افراد غیرمعلول و دارای معلولیت در همه زمینهها مشهود است. او پیشازاین و بعد از گمشدن یسنا، دختر چهارساله اهل گلستان، درباره معراج، پسر ۱۷ ساله گمشده اوتیستیک در شبکه ایکس نوشته و به تفاوتها دراینباره انتقاد کرده بود.
مروتی دراینباره میگوید: «شما ببینید که وقتی یک ورزشی غیرمعلول موفقیتی کسب میکند، چقدر تبریک میگویند و...، اما تیم ناشنوایان ما اخیراً قهرمان جهان شد، اما دریغ از یک تبریک. وضعیت معیشتی افراد معلول هم همین وضعیت را دارد و مشکلاتشان مثل بقیه افراد دیده نمیشود. درباره گمشدن این افراد هم وضعیت همینطور است. حساسیتهایی روی افراد دیگر وجود دارد که روی معلولان گمشده وجود ندارد. این برمیگردد به نگرش فرهنگی جامعه و اینکه رسانهها چندان به این افراد توجه ندارند.»
او معتقد است، بهزیستی برای پیدا کردن معلولان گمشده مسئولیتی نمیپذیرد و اقدام خاصی انجام نمیدهد: «پلیس و آگاهی باید اینها را پیدا کند مثل بقیه. بهزیستی هم میتواند نقش مهمی داشته باشد مثلاً در سایتش بخشی را داشته باشد برای معلولان گمشده یا در بیش از دوهزار مرکزی که دارد یکسامانه ایجاد کند. درباره مورد معراج که او را به گرمخانه بردهاند و وقتی دیدهاند اعتیاد ندارد، او را رها کردهاند. خب اگر بهزیستی سامانه جامعی درباره گمشدهها داشت، این اتفاق نمیافتاد. در جدیدترین مورد، یکمرد ۴۷ ساله که یکدست و یکپایش معلولیت داشته، از خانه رفته و معلوم نیست کجاست.»
مروتی پیشنهاد میدهد بهزیستی جلو بیاید و با پلیس تفاهمنامهای داشته باشد: «بهویژه برای بچههایی که قدرت تکلم ندارند، باید بشود استعلامی گرفت و کاری کرد. فرقش با سایر افراد جامعه این است که آنها شاید بتوانند مشخصاتشان را بگویند و فرد پیدا شود، اما کسی که معلولیت ذهنی دارد و اسم خودش را هم نمیداند، پیداکردنش سخت است.»
افزایش گمشدن افراد اوتیستیک
نرگس آزادی، فعال حوزه افراد اوتیستیک هم میگوید گمشدن افراد دارای معلولیت و افراد مبتلا به اوتیسم بهکرات در حال اتفاق افتادن است: «بعضی از این افراد قدرت کلامی ندارند و نمیتوانند درباره وضعیتشان حرف بزنند. شاید حتی حین گم شدن با افراد بدی هم مواجه نشوند، اما چون نمیتوانند درباره خودشان حرف بزنند، دچار سردرگمی میشوند. از سالها قبل برنامههایی برای طراحی یک چیپ که یا بهصورت دستبند باشد یا هر وسیله دیگری که مثلاً پشت گردن این افراد یا در کفششان نصب شود، مطرح شده بود. به این وسیله میشد لوکیشن افراد دارای معلولیت را پیدا کرد.
پدر یکی از همین افراد که محقق بود پیشنهاد طراحی این وسیله را داده بود که متاسفانه ایشان فوت شد و ماجرا رها شد. یکبار دیگر چنین جلسهای با مرکزیت پلیس و با همکاری انجمنهای مربوط به معلولیت شکل گرفته بود، بوق و کرنای زیادی شد، اما درنهایت اتفاق خاصی نیفتاد. البته یک سری کدهای شناسایی درحال تعریفشدن است که آنها هم فراگیر و برای همه نبوده، هم دامنه کاربردش مشخص و راهاندازی نشده است. هفتهپیش هم یک گمشده حوالی تهران بود و خب هنوز پیدا نشده است.»
او ادامه میدهد: «سازمان بهزیستی دراینزمینه مسئولیت قبول نمیکند، چون میگویند ما مسئول پیدا کردن این افراد نیستیم و میگویند درنهایت ۱۲۳ و پلیس باید دراینباره کارها را انجام دهند. قرار بود به کلانتریها آموزشهایی دراینباره داده شود، میدانم که به بعضی از کلانتریها این آموزشها داده شده، اما فراگیر نشده است. آموزش عمومی برای همه درباره گمشدن افراد دارای معلولیت وجود دارد. قرار بود به کلانتریها این آموزش داده شود که افرادی که گم میشوند به کدام مراکز تحویل داده شوند تا بشود از طریق دادن مشخصات به بهزیستی و انجمنها، این افراد را پیدا کرد.»
آزادی معتقد است، به آموزشهای همگانی بیشتری برای اطلاعرسانی درباره بیماران اوتیستیک نیاز است: «باتوجه به اینکه بعضی از این بچهها دچار سندرم فرار هستند و نوعی بیقراری دارند، باید افرادی که در کنار آنها زندگی میکنند این هوشیاری را داشته باشند که بتوانند جلوی مفقودشدن آنها را بگیرند. در کلانشهرهایی مثل تهران وقتی این اتفاق میافتد، فشار خیلی زیادی هم به خانواده، هم جامعه افراد اطراف آنها وارد میشود. وقتی یک نفر از این افراد گم میشود، بقیه بهشدت احساس ترس میکنند. هرچه اطلاعرسانی دراینباره بیشتر باشد، درصد پیداشدن این افراد هم بیشتر است.
من شنیده بودم علاوه بر کلانتریها، به فرودگاهها هم دراینباره هشدار داده شده است. سازمان بهزیستی برنامه خاصی دراینباره در نظر نگرفته است. بیشتر گمشدگان بین افراد اوتیستیک است و شاید بهترین کار این بود که چیپ برای این افراد طراحی میشد، اما پیگیری نشد. از زمان این پیشنهاد، هشتسال گذشته و این پیشنهاد مسکوت ماند. زمانی هم پیشنهاد ردیاب مطرح شده بود و حتی مطرح بود که وارد کشور شود که همه معلولان بتوانند استفاده کنند، اما آن هم پیگیری نشد.»
نرگس آزادی هم از تفاوتها بین افراد معلول و غیرمعلول انتقاد میکند: «برای خانوادههای معلولان این سوال همیشه هست که چرا درباره آنها به این اندازه، مثلاً آنطور که به موضوع یسنا پرداخته شد، اهمیت داده نمیشود. این موضوع برمیگردد به افرادی که خودشان را متولی معلولان میدانند.»