عادتها بیش از شصت درصد زندگی روزانه ما را شکل میدهند. نیاز نیست هربار که دکمهی لباس، یا بند کفشی را میبندیم دربارهی چگونگی آن تصمیمی بگیریم و به محض اینکه دستمان به دکمه یا کفش نزدیک میشود به صورت کاملا ناخودآگاه و خودکار به شکلی که برای ذهنمان تبدیل به برنامهی مشخص شده آن کارها را انجام میدهیم.
عادتها به کارهای ساده و کوچکی مثل بستن دکمهی لباس ختم نمیشوند و کارهای به مراتب پیچیدهتری هم به آنها سپردهایم. به زمانی که اینستاگرام را باز میکنید کمی فکر کنید؛ چند صفحه هستند که منتظرید در صفحهی اول خود محتوایی از ایشان ببینید و اگر اینستاگرام آنها را خودکار به شما نمایش ندهد، به صفحهی اکسپلور رفته و آنها را جستجو و بررسی میکنید. این رفتار در اثر بازدید مداوم آن چند صفحه بلافاصله بعد از باز کردن اینستاگرام در شما ایجاد شده است.
در واقع هر رفتاری فارق از مثبت یا منفی بودن، که مداوم به انجامش میپردازیم به نوعی یک برنامه به ذهن ما میدهد که هربار بلافاصله بعد از دریافت نشانه آن برنامه را اجرا میکند.
هر حلقهی عادت از سه مرحلهی نشانه، روال و جایزه تشکیل شده است. مرحلهی اول، نشانه، برای ذهن مشخص میکند که باید به سراغ چه عادتی برای اجرا برود و مرحلهی دوم، روال، همان اقداماتی است که حین اجرای عادت به صورت خودکار اتفاق میافتند و مرحلهی سوم، جایزه، برای ذهن مشخص میکند که فرآیند حلقهی عادت به پایان رسیده است.
برای شکلگیری یک عادت نیاز است نشان، روال و جایزه به مدت ۲۱ روز تکرار شوند و زمانی که بیش از ۶۰ روز به صورت مدوام به آن پرداخته شود، فاصلهی بین سه مرحله کمتر و کمتر شده تا جایی که تقریبا هیچ فاصلهای بین نشانه تا جایزه احساس نمیکنیم. همین خاصیت باعث میشود شناسایی اجزای بعضی عادتها نیاز به دقت بسیار بالاتری داشته باشد.
شاید تصور شرایط سرباز آموزش نزاجا تو مرکز ۰۵ کرمان حتی برای کسانی که سربازی رو گذروندن هم سخت باشه. البته ۰۵ امروز با ۰۵ سالهای قبل خیلی فرق میکنه و کیلومترها پیشرفت کرده ولی خوب همچنان نسبت به جاهای دیگه میتونه شهرت خودش رو حفظ کنه.
پیامک اعزام برای من تو جلسهی تنظیم قرارداد کاری اومد که درآمد نسبتا خوبی داشت و من رو تو شوک سنگینی فرو برد. چون پیامک ۱۲ خرداد دستم رسید، تاریخ اعزام ۱۸ خرداد بود و روزهای بین این دو تاریخ تعطیلات رسمی قرار داشت، متوجه شدم که کاری از دستم بر نمیاد و فقط فرصت جمعجور کردن کارها رو دارم تا برای حداقل ۶۰ روز جدایی از محیط زندگیم آماده بشم.
اولین کاری که بعد از رسیدن به خونه کردم این بود که نشستم پای لپتاپ و بدترین حالت ممکن رو ترسیم کردم و سعی کردم نسبت به اون تعهداتم با دیگران رو تنظیم کنم که در واقع حذف همهی کارهام میشد، اون موقع نمیفهمیدم ولی بعد از سه ماه متوجه شدم که چه فرصت بزرگی رو این اتفاق برام رقم زد. به هر حال از لحاظ ذهنی برای بدترین حالت ممکن خودم رو آماده کردم.
مهمترین چیزی که میدونستم من رو تو این دوران نگه خواهد داشت و بهم کمک میکنه تا در بدترین شرایط ممکن هم به رشد خودم ادامه بدم دادن یک ساختار مشخص و دقیق به روزهام بود.
به یک عادت بسیار کلیدی برای شکل دادن به روز متعهد شدم که روز رو به صورت خودکار به صبح، ظهر و غروب تقسیم میکرد. روز رو بر اساس نمازهای یومیه بخشبندی کردم و به همین دلیل ظرف کمتر از هفت ساعت فشارهای روحی که اذیتم میکرد به مقدار زیادی بر طرف میشد، نیت و اهدافم بهم یادآوری میشد، و تحمل ۷ ساعت بعدی برام به مراتب راحتتر میشد.
نشانه صدای اذان یا زنگ ساعت مچی بود، روال فرآیند نماز خواندن بود و جایزهاش تازه شدن روح.
هر دو روز یکبار ساعت ۴ تا ۴:۳۰ صبح به حمام گردان مراجعه میکردم که باعث میشد صبح رو با شادابی و همت خاصی شروع کنم و با اینکه به عنوان منشی گروهان شاید خیلی زودتر از دیگران برنامههای کاریم شروع میشد (نوشتن دستور صبحگاه گروهان، تنظیم لوح نگهبانی روز، آمار و جیره و ...) ولی تقریبا اکثر روزها سرحال بودم.
نشانه ساعت روی مچم بود که با خودم به حمام میبردم و زمان حمام کردن رو باهاش نگه میداشتم، روال همان حمام ۷ دقیقهای بود و جایزه حسی که همه بعد از حمام تجربه کردیم.
هر شب یا دو شب سر پست نگهبانی شروع به بررسی روزهای گذشته میکردم. نه خیالپردازی نسبت به آنچه دوست داشتم اتفاق میافتاد بلکه بررسی واقعی آنچه اتفاق افتاده بود و ذرهبین انداختن روی اشتباهاتی که من رو به اون نقطه رسونده بود. اینجوری مسیری که اومده بودم رو بررسی میکردم و برای مسیری که بعدا میخواستم برم آماده میشدم.
نشانه رفتن به سر پست نگهبانی شب بود، روال ورود به دنیای خیال بود و جایزه فاصله گرفتن از مسائل دستچندم بچهگانهای بود که در آن دوران هیچ نقشی جز سوهان روح بودن نداشتند.
این سه عادت بود که روزانه به من نشان میدادند که هنوز اختیار زندگی و سرنوشت در اختیار خودم است و انگیزهام برای حرکت را بیشتر و بیشتر میکردند.