در روزگاری که انگار همه چیز به سطح آمده و عمق در زیرِ قشری نازک از سرعت و هیاهو گم شده است، دیگر کمتر کسی توقف میکند و با حوصله و تأمل به خلق اثری اصیل میپردازد. هنر و اندیشه چنان شتابزده پیش میروند که گویی سوت آغاز مسابقهای بیپایان نواختهاند؛ هرکس میدود تا زودتر به خطی برسد که معلوم نیست کجاست. در این جریان، کمتر کسی به پیرامونش با دقت مینگرد، و کمتر کسی زمانی را برای اندیشیدن، آفرینش عمیق و جستوجوی معنا صرف میکند.
امّا آیا میتوان در این فضای بیقرار، اندکی مکث کرد؟ آیا میتوان از این شتاب کور فاصله گرفت و لحظهای درنگ داشت تا به درون خویش بنگریم، به اطراف با دقت نگاه کنیم و بار دیگر هنر، اندیشه و زندگی را از سطحیترین ظواهر، به سوی ژرفترین لایههای معنا ببریم؟ پاسخ این پرسش در دستان خود ماست. میتوانیم با انتخابی آگاهانه از این مسابقهی بیانتها کنار بکشیم، سرعت را کم کنیم و در میانهی جادۀ زندگی، نه فقط برای رسیدن به مقصدی موهوم، بلکه برای لمس زیباییها، فهم اندیشهها و خلق چیزی که ارزش درنگ دارد، توقف نماییم.
اکنون زمان آن رسیده است که بهجای غرق شدن در سیلاب سطحیگری، قطرهای از آرامش و ژرفاندیشی در برکهی زندگی خود بچکانیم. بگذاریم هنر، اندیشه و رفتار ما بار دیگر معنایی داشته باشد که ورای گذران لحظهای از پیش چشم ما عبور کند.