ویرگول
ورودثبت نام
رضا
رضاهیچی
رضا
رضا
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

کسی صدامو میشنوه؟!

حس میکنم وقت نوشتنه ، مغزم پر شده از حرف های مختلف ، حس میکنم اگه نَگمِشون میترکه ، بلد نیستم و آدمشو ندارم باهاش حرف بزنم پس مینویسم

نوشتن هم برای من چندان حالی نداشت چرا که بیشترین جایی ک مینویسم کلاس ادبیات است و تنها کسانی که گوش میدهند دبیری است که لبخند مسخره ای به لب دارد و نهایت کاری که میکند یک "آفرین" گفتن است و دوست عزیز و خوشتیپم که گاهی گوش میده و منو تحسین میکنه

دنیا پر شده از آدمایی که فکر میکنن قاضی ان ؛ پر شده از آشغالایی که خودشونو به طرز فجیحی تو هر کاری بهترین میبینن ، همین چند دیقه پیش وقتی پروژه ای که دو روز تمام بابت عکاسی و تدوینش وقت گذاشته بودم داشت رندر میشد تلگرام رو باز کردم و دیدم که طرح مزخرفی توی گروه فرستاده شد اما یکی از اعضا به صرف اینکه طراح شاید سابقه خوبی داشت و یا بخاطر اینکه تو کار پخش موزیکه شروع کرد به تعریف ، بیخیالش شدم اما وقتی دیدم بقیه اعضا هم عینا همین کارارو ادامه دادن مغزم داغ کرد و پروژه رو سیو و سیستم رو خاموش کردم

چه بلایی سرمون اومده؟! چرا بعضی وقتا خودمونو له میکنیم؟! چرا قضاوت میکنیم؟ مگه یاد نگرفتیم از اساتید و اهل حال که "حتی اگه بهترین هم شدی خودتو بدترین بدون" پس چرا همیشه هی فکر میکنیم ما بهترین کارو میکنیم؟ دیگه از ما بهتر نی؟

پروژه ام اصلا جالب نبود ؛ بیشتر از پونصد بار بابتش شات زدم اما نتیجه جالبی نداد ، افتضاح بود ، متنی هم که برایتان نوشتم افتضاح بود ، مرا ببخشید ، هر بار ک کتابی را می خوانم و در حال گوش دادن به حرف های آدم های پر حرفی که هر چه به ذهنشان میرسد از دهنشان خارج می شود و پاسخ من سکوت است به این فکر میکنم که روزی این احساساتم را مینویسم ، روزی آنقدر زیبا مینویسم که همه را به پای خواندنشان بنشانم...

سپاسگزارم ک خواندید ، حال راحت به رختخواب میروم

"موقعی که تو تختخوابی با جنازه هیچ فرقی نمیکنی" سه شنبه ها با موری

احساساتمنسردردجامعه
۵
۲
رضا
رضا
هیچی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید