احتمالاً این اولین مطلبی نیست که دربارهی این تفاوت میخونید. اما تمام تلاشم بر اینه که آخریش باشه.
اگه دنبال یک آمپولید، این دو سه تا جمله کافیه:
«تفاوت UI و UX در ماهیتشونه. UI ابزاره، قابل دیدن/شنیدن/لمس کردن و آبجکتیوه (عینیه). اما UX تجربهست، غیرقابل دیدنه و سابجکتیوه (ذهنیه).»
خب شما رو به خیر و ما رو به سلامت. اما اگه دوست دارید بیشتر بدونید، با من همراه شید.
واژهی UI یا همون User Interface به «واسط/رابط کاربر» ترجمه شده. یعنی «چیز»ی که میان «انسان» و «رایانه» قرار میگیره و انسان به واسطهی اون با رایانه یا محصول دیجیتال ارتباط برقرار میکنه.
اما اون چیزی که امروزه بیشتر تحت عنوان UI میشناسیم، GUI یا Graphical User Interface یا «رابط کاربر گرافیکی» هست. ما از طریق رابط کاربر گرافیکی که روی یک نمایشگر میبینیم، با رایانه ارتباط برقرار میکنیم. اما UI محدود به GUI نیست. از واسطهای کاربری اولیه مثل Command Line که بگذریم، امروزه ما از راههای مختلفی با رایانهها ارتباط برقرار میکنیم. مثلاً وقتی دستوری رو از طریق صدا به سیری، کورتانا یا الکسا میدیم، از (VUI (Voice User Interface یا رابط کاربر صوتی استفاده کردیم.
وقتی از طریق حرکات و اشارات با کینکت ارتباط برقرار میکنیم، از واسط کاربر «اشاره محور» یا Gesture Driven UI استفاده کردیم. ممکنه در آینده تکنولوژیهای جدیدی بیاد که ما از طریق واسطهای دیگه (مثل فکر کردنِ صِرف) به رایانه دستور بدیم.
همهی این توصیفات برای درک بهتر «ابزار» بودنِ UI بود.
رابط کاربر (UI) یک شیء خارجیه و انسانی نیست. این ابزارها فعلاً از طریق ۳ حس از حواس پنجگانه (بینایی، لامسه و شنوایی) قابل ارتباط برقرار کردن هستند.
همونطور که از اسمش پیداست User Experience تجربهایه که کاربر هنگام کار با محصولات (در بحث ما محصولات دیجیتال) کسب میکنه. از خودتون بپرسید آیا میشه «تجربه» رو مثل «ابزار» با حواس پنجگانه حس کرد؟ آیا شما میتونید همونطور که آبجکتهایی مثل مانیتور رو میبینید و صدای اسپیکر رو میشنوید، تجربهای که دوستتون حین کار با یک اپلیکیشن داره رو هم حس کنید؟
تقریباً خیر. تجربه برای هر فرد متفاوته. حتی حرفهایترین طراحان تجربه کاربر هم نمیتونن تجربهی یک کاربر رو حین استفاده از محصول دقیقاً درک کنن. اونها فقط میتونن با استفاده از یک سری «روشها و ابزارها» صرفاً خروجیهای این تجربیات رو اندازه گیری کنن و بر اساس این دادهها طراحی بهتری انجام بدن که منجر به تجربهی بهتری بشه. (این «روشها و ابزارها» رو یادتون باشه تا در ادامه بهش برگردم.)
اگه میخوایم تفاوت UI و UX رو بهتر درک کنیم، بهتره که تفاوت «ابزار بیرونی» و «تجربه درونی» رو بهتر درک کنیم.
اون چیزی که چنین جاهایی UX اطلاق میشه، در واقع UXD یا User Experience Design (طراحی تجربه کاربر) هست که شامل یک سری روشها و مراحل میشه: تحقیقات کاربر، معماری اطلاعات، تست کاربردپذیری و غیره. همون چیزایی که چند خط بالاتر هم بهش اشاره کردم. مثلاً یک روش اینه که کاربر رو حین استفاده از محصول مشاهده کنن و ببینن چه رفتارهایی از خودش بروز میده، یا دادههای محصول رو بررسی کنن و ببینن کاربران در چه صفحاتی از محصول بیشتر میمونن و الی آخر. این روشها به ما کمک میکنن که تا حدودی اون تجربهی ذهنی کاربر رو از طریق برخی نشانهها و نتایج عینی قضاوت کنیم و زیرمجموعه UXD هستن. اما UX فقط تجربهی شخص کاربر هست و در ذهن کاربر اتفاق میافته.
اگه منظور این باشه که این UI باعث ایجاد تجربهی بدی در ذهن کاربر میشه؛ جملهی درستیه. اما اگه UX رو به صورت آبجکتیو بخشی از UI در نظر گرفته باشیم (مثلاً ساختار یا استراکچر UI) حرف غلطی هست.
همونطور که پیشتر گفتم، شما حین تحقیق، تست و طراحی تجربه کاربر میتونید از طریق روشهایی میزان رضایت کاربر رو از تجربهی کارش با اون محصول بسنجید و طراحی بهتری انجام بدید. روشهایی مثل تست کاربردپذیری، مصاحبه با کاربران، مطالعات میدانی و الی آخر.
به عنوان مثال یکی از روشهایی که میشه از طریقش فهمید تجربه کاربر از کار با محصول خوبه یا نه (Good or Bad UX)، مصاحبه با کاربر هست:
یک مثال دیگه برای درک بهتر این موضوع، تست کاربردپذیری هست که شما کاربر رو حین کار با محصول میتونید ببینید و بهش بگید بلند بلند فکر کنه تا «شاید» اون احساس درونیای که لمس کردنش فوق العاده دور از دسترس هست، بدین وسیله یه مقدار عینیتر بشه و بتونید کمی بهتر درک کنید که آیا Good UX در حال رخ دادن هست یا Bad UX:
UI : ابزار، قابل رؤیت، لمس یا شنیدن - آبجکتیو
UX: تجربه و احساس، غیر قابل دیدن، شنیدن، لمس کردن، بوییدن، چشیدن (توسط دیگران) - سابجکتیو
UXD: حرفه، روش