هنگامی که افراد با بیماری روانی دست و پنجه نرم میکنن اقدامات جدی لازمه. اختلالات خلقی شوخی بردار نیستن و می تونن شادی رو از زندگی خوبی که ساخته شده از بین ببرن. در حالی که داروها به سختی در صدر کار هستن و خیلی ها این روش رو رد می کنن و معتقدن اول باید روان درمانی و مشاوره و تغییر سبک زندگی در صدر کار باشن، اما دارودرمانی یک تلاش اساسی برای بهبود وضعیت خلقی افراده. حتما شده که ساعت ها، بعضی اوقات روزها، حتی هفته ها، مواقعی را تجربه کنیم که به واسطه خلق و خوی نامتعادل فشاری رو روی خودمون حس کردیم و عملکرد خوب داشتن برای ما دشوار شده. زمانی که متوجه میشیم که خودمون رو نادیده گرفتیم وحس ناتوانی از "ناپدید شدن" یک رفتار یا عملکرد خوشایند داریم.
این حال بد معمولاً پاسخ مستقیم روان ما به چیزیه که در زندگیمون اتفاق افتاده؛ اگرچه ناخوشاینده اما نمیشه به اون بحران روانی گفت و معمولاً با مراقبت از خود، کمک گرفتن از جامعه دوستان و خانواده میشه برش غلبه کرد. درواقع نوسانات خلقی یک واکنش طبیعی برای یک وضعیت زندگی یا بحرانه که شاید از این طریق شروع شده باشه.
اما ممکنه چیزی باشه که همیشه بخشی از شخصیت ما بوده، ممکنه چیزی باشه که ما رو خسته کرده و علائم قابل توجهی برای ماهها ادامه داشته در نتیجه یک اختلال خلقی محسوب میشه.
یکی از مسائل مهم در مورد نوسانات خلقی اینه که افراد فکر میکنن اگر به شیوه ای از اون شرایط بیرون اومدن و به ثبات خلق رسیدن، این شیوه برای همه کارگر میوفته و میشه از اون وضعیت بد خارج شد در صورتی که اینطور نیست.اختلالات خلقی برای افراد مختلف مشابه نیست و حتی ممکنه با یک نوع علائم، در درمان هیچ وجه اشتراکی نداشته باشن.
بهرحال در وهله اول برای حل نوسانات خلقی چیزاهایی مثل ورزش، غذا سالم خوردن، هوای تازه، دیدن دوستان، مدیتیشن و غیره توصیه میشه. فرض توی این قسمت بر اینه که با پیدا کردن منع انرژی ما میتونیم از این وضعیت خارج بشیم
در وهله دوم، برای اختلالات خلقی، ملاقات پزشک ضروریه. بعضی اوقات موارد پزشکی مانند شرایط تیروئید، آلرژی، کم خونی و غیره میتونه بر انرژی و خلق ما تاثیر بذارن. پس مراجعه به پزشک و انجام آزمایش فراموش نشه.
بعد از اون روان درمانی یک ابزار فوق العاده برای حل مسائل خلقیه که ممکنه ریشهدار باشن. هرچند برای روان درمانی رفتن نیازی به مشکل خاصی نیست و افراد میتونن همینطوری بعنوان بخشی از زندگی برن پیش روان درمانگر و چکاپ روانی بشن. اگه مسالهای بخاطر بحرانی در زندگی باشه روان درمانگر سعی میکنه دلایل بحران رو باز کنه و مسیرهای موجود رو بهتون نشون بده. اگه مساله یه اختلال خلقی باشه روان درمانگر در شناسایی مشکل و نشون دادن شاهراه هویتی بهتون کمک میکنه.
بعد از این ممکنه روان درمانگر شما تشخیص بده که شما نیاز دارین از دارو برای بهبود وضعیتتون کنار تمرینهای رفتاری که میده کمک بگیرین.
اینجا 6 دلیلی که افراد از دارو درمانی سرباز میزنن و خیلی شایع هست + سیستم فکری اصلاحی این باورها رو میگم به امید اینکه گارد افراد نسبت به دارو درمانی بریزه و برای زندگی بهتر و شادتری که در انتظارشونه قدم بردارن
1-ما می خوایم درمان رو "به تنهایی" انجام بدیم.
مغالطهای که خیلی از ما استفاده میکنیم چون اگر کمک بگیریم آدم "ضعیفی" هستیم. واقعیت اینه که هیچکس توی دنیا هیچ کاری رو به تنهایی انجام نمیده و همه از هم کمک میگیرن. حتی موفقترین افراد در بهترین شرایط از فرصتها و گزینه های خوب دم دستشون بعلاوه افراد دیگه کمک گرفتن. اگر یه عینک به چشمتون بزنین متوجه میشین که هیچکس آدمها رو به دلیل نیاز به کمک قضاوت نمیکنه که ضعیف هستن. اگر هم قضاوتی باشه یادتون باشه شما مهمتر از قضاوت دیگران هستین. نذارین واژه ضعیف و قضاوت دیگران شما رو کنترل کنه این شمایین که باید مدیر و مدبر شخصی خودتون باشین.
2-ما فکر می کنیم که ابتدا باید تکنیک های "سبک زندگی" را بیشتر امتحان کنیم.
درسته که افراد سالم و خوشحال به خوبی غذا می خورن، تحرک دارن و ورزش میکنن، راه هایی برای استراحت و بازی می دونن اما مشکل اینه وقتی اختلال خلقی دارین کنار کشیدن خودتون از سبک زندگی سالم خیلی راحت اتفاق میوفته. خبر خوب اینه که اگر از دارو استفاده کنین نوسانات خلقیتون رو بهتر میتونین مدیریت کنین در نتیجه میتونین فعالیتهای سبک زندگی سالم رو به راحتی توی زندگیتون بچینین.
3-ما نمی خواهیم چیزهای غیر طبیعی را وارد بدن خود کنیم.
خب این یکم منطقیه. برای اینکار سعی کنین سیگار نکشین، الکل مصرف نکنین، غذای پروسس شده نخورین و حتی وقتی سرما خوردین یا جراحی داشتین نه از مسکن استفاده کنین نه هیچ داروی دیگهای... حتی اگه همه اینها رو رعایت میکنین داروهای روان یک استثنا هستن. نوسانات خلقی میتونن شما رو توی زندگی ناتوان و فلج کنن. با دارو خوردن به اون آزادی و ثبات روانی برای یه زندگی شاد میتونین برسین.
4-ما نمیخواهیم روحیه ما به طور غیر طبیعی بهبود یابد.
مسئله اینه که اگر داروها کار کنن، در موردشون احساس غیرطبیعی نمیکنین. مثلا اگر بدن شما انسولین کافی تولید نکنه و دارو به بدنتون کمک کنه که انسولین تولید بشه به جای وضعیت نامناسب قبلی، احساس خوبی پیدا میکنین.
5- مصرف دارو به معنای تصدیق یک بیماری شرم آور است.
پریشانی ذهنی / عاطفی / روانی یک چیز بده. خیلی ناعادلانه ست. ناعادلانه تر اینه که شما برای بهبود وضعیتتون کاری نکنین. گاهی با حل یه مشکل جسمی، محیطی، ژنیتیکی میشه کارهای بزرگر کرد از جمله مراقبت از خودتون. اینکه شما وضعیت بدی رو از نظر روانی تجربه میکنین تقصیر شما نیست اما اینکه به دنبال درمان نرین چون ازش خجالت میکشین تقصیرش مستقیما متوجه شماست.
این عالیه که اصلاً مشکلی نداشته باشیم. اما ما انسانیم و همیشه یه مشکلی وجود داره خصوصا توی وضعیت الان ما. عالیتر اینه که بخوایم دلسوزانه برای خودمون و دیگران باشیم. من طرفداری از دارو درمانی نمیکنم من از رضایت شما در زندگی طرفداری میکنم من معتقدم باید موانع سخت و غیر ضروری رو برداشت چون این زندگی ما هست و یکبار فرصت تجربه ش رو داریم. سعی کنید کامل زندگی کنین حتی اگر برای انجامش نیاز به دارو داشته باشین.