ویرگول
ورودثبت نام
هنگامه راجیان
هنگامه راجیان
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

چرخ دنده های حیات - قسمت یک و هشت دهم

چرخ دنده ها، گاهی حس میکنی مستقیم از روی گردنت رد می شوند... گاهی از روی قلبت و بیشتر مواقع تنها هدفشان نشانه گرفتن صبر و استقامت است...

به خودت میگی من آدم صبوری هستم و هربار با هر مشکل پلک هایت را محکم تر روی هم فشار میدهی و تکرار میکنی من آدم صبوری هستم ... من آدم صبوری هستم... و تنها خودت می دانی که از درون چطور روح و قلبت تیکه پاره می شود

در ظاهر آرام نشسته ای و لبخند میزنی اما هیچکس حتی نزدیک ترین هایت هم نمیدانند که برای قورت دادن بغضت چه فشاری را تحمل میکنی! هیچکس هرگز نمی داند چندین بار در مغزت شیشه ها رو شکستی، گوشی ات را پرت کرده ای ... بارها و بارها در ذهنت چمدان هایت را بسته ای و به نقطه ی ناشناخته ای فرار کرده ای...!

در نهایت باید تصمیم هوشمندانه ای بگیری!!!

یک روز بیدار می شوی پت خونگیت یعنی سگ سیاه افسردگی را بغل میکنی و در طبیعت رهایش می کنی! کار راحتی نیست اما بیشتر از صبور بودن باید قوی و منطقی باشی. و معجزه ها رو باور کنی:)

سگ سیاه افسردگیچرخ دنده
مدیر، مربی و کمی نقاش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید