از روز گذشته که حادثه تروریستی در شهر سیدنی رخ داده است، رسانههای رسمی و غیررسمی اسرائیلی و آمریکایی متفقالقول آن را مرتبط به ایران دانسته و خواهان حمله مجدد به خاک ایران شدند؛ چرا که از نظرشان ایران در اقدامی تروریستی، به شهروندان یهودی حمله کرده و آنها باید پاسخ حمله به «یهودیان» را بدهند. البته هیچ احمقی هم نمیپرسد ایران اگر قصد آزار یهودیان و چنین کارهایی داشت، در اجازه حضور آنها در خاک خود را نمیداد و البته، مهمترین آثار صدا و سیمای رسمیاش، در رابطه با پیامبران مورد احترام خاص یهودیان نبود.
با این وجود، در صورتی که اسرائیل بتواند با قدرت رسانهای خود و دوستان غربیاش این گزاره را در اذهان عمومی خودشان جا بیندازند، هیچ بعید نیست که ما شاهد دور جدیدی از نبرد بین دو کشور باشیم. به خصوص اگر بخواهیم آمادهسازیهای دو کشور را مدنظر داشته باشیم که شامل ورودی میلیونها تن تسلیحاتی غربی به اسرائیل و توسعه سریع صنایع موشکی و پهپادی در ایران است.
با این وجود، پرسش اساسی درمورد این جنگ احتمالی، این است که با چه هدفی آغاز میشود؟ اسرائیل و آمریکا یکبار با هزینه میلیاردها دلار عملیات نظامی بیفایدهای را بر علیه ما انجام دادند که علیرغم کشته شدن فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای، نه منجر به نابودی توان هستهای ایران شد، نه توان موشکی ما را از کار انداخت. تنها ماحصل این حمله برای اسرائیل و آمریکا، شهادت بیش از ۱۱۰۰ نفر از شهروندان این مملکت و آسیبهای زیرساختی و اقتصادی بود که آنهم در ازای ایجاد این وحدت در جامعه، موجب شد عملا هرگونه پروژه ایجاد آشوب یا شورش به اسم براندازی، تا مدتها قابل اجرا نباشد.
بنابراین آنچه که اتفاق افتاده، علیرغم آنکه آسیبهای زیادی برای اقتصاد ضعیف و شکننده ما داشته، اما دستاورد جدیای برای طرف مقابل نبوده است. در واقع اگر غافلگیری روز اول و شهادت هزار نفر از مردم ما نبود، میتوانستیم بگوییم که اسرائیل و آمریکا با حملهای که کردند، فقط خودشان را به دردسر انداختهاند؛ چرا که دشمنی را زخمی کردهاند که پیش از این نشان داده همیشه پاسخش را به شرارتها میدهد؛ اما نه در همان زمان، در همان مکان.
مسئلهی جنگ اما کمی فراتر از این تحلیلهای سود و زیان است.آنچه که از جنگ دوازدهروزه مشخص است، این است که اسرائیل توانمندی جنگ طولانی مدت با کشوری که توان زدن ضربه متقابل دارد را ندارد؛ این به وضوح از مصاحبههای مردم اسرائیل و مقامات رسمی آن در طول جنگ مشخص است. آنها به جنگیدن عادت دارند؛ اما به جنگیدن با مشتی گروه چریکی و بیسلاح و زنان و کودکان بیدفاع. همانطور که به راحتی میآیند و در غزه بدون اینکه دچار هیچ مشکلی از نظر جامعهشان بشوند دو سال و نیم میجنگند؛ اما وقتی جنگ با کشوری است مثل ایران، که امکان پرتاب صدها موشک را به طور روزانه دارد، این دیگر چیزی نیست که اسرائیلیها از آن خوشششان بیاید.
در اینسو اما کاملا برعکس است. جامعهی ایرانی در حالی وارد دویست و نودمین جنگ بزرگ تاریخیاش(کمی بیشتر، کمی کمتر) میشود که ده سال زیستن در محاصره کامل اقتصادی، هشتسال جنگ خارجی با عراق و سالها درگیری با گروههای تروریستی را پشت سر گذاشته است. از سوی دیگر، همبستگی جامعه ایرانی در طی قرنهای اخیر حول تمامیتارضی خود، چیزی است که در هیچ کشور دیگری وجود ندارد.
در این جامعه اگر حاکمیت بتواند برخی رویکردهایش درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی را تغییر بدهد( که میتواند) ما هرگز درگیر یک شورش داخلی در حین جنگ نخواهیم شد؛ از سوی دیگر، درگیر فرار مردممان به دیگر کشورها هم به اندازه اسرائیل نمیشویم؛ چرا که جامعهی ما، متشکل از یهودیان آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی و ... نیست که به کشور یهودیان آمدهاند؛ بلکه متشکل از ایرانیانی است که همیشه در ایران بودهاند و دینی که به آن اعتقاد دارند را هم خودشان پذیرفتهاند و برای همین هم است، که در ایران مردم ما برای جنگیدن صف میبستند و در اوکراین، برای فرار از کشور!
از طرفی، اسرائیلیها در جنگ دوازده روزه دچار اشتباه محاسباتی شدند. احتمالا مهمترین دلیل این اشتباهات نیز مشاورههای شخصیتهای بیمغز و خود فروخته سلطنتطلب ایرانی در کنارشان بود که فکر میکردند به محض اعلام کشته شدن فرماندهان ارشد نظام سیاسی دچار فروپاشی میشود و میتوانند همان سناریوی سوریه و لیبی را با کمک دوستان آمریکاییشان برای ایران پیاده کنند. دیدیم که نشد و خوب میدانند که بعد از این هم نمیشود. بنابراین آنها دیگر با فکر اینکه میتوانند با حملات محدود نظامسیاسی را تغییر دهند حمله نمیکنند.
اما چرا هنوز هیچ چیز مشخص نشده، مسئولیت اینکار را به گردن ایران میاندازند؟
اسرائیل همانطور که گفتیم ضعفهای جدیای دارد. توانمندی یک نبرد همهجانبه را ندارد و شرایط داخلیاش نیز بهگونهای نیست که قصد یک جنگ دیگر را داشته باشد؛ اما علیرغم همه اینها، هنوز تنها کشور خاورمیانه است که جنگندههای نسل پنجم را دارد. تنها کشور خاورمیانه است که خلبانانی با توانایی پرواز در فاصلهی ۳۰۰۰ کیلومتر آنطرفتر را با سوختگیریهای متعدد دارد و از قضا دربرابر ایرانی قرار گرفته است که پدافندهوایی قدرتمندی ندارد. نیروی هواییاش نیز دچار مشکلات جدی است و بودجه نظامیاش نیز در طی سالیان گذشته همواره مورد اجحاف و کملطفی در زمینه بازسازی این نیرو بوده است.
بنابراین، میتوان تصور کرد که اسرائیل قصد تکرار ترورهایش را دارد. اما چه کسانی؟
احتمالا اگر بتواند، مانند گذشته فرماندهان نظامی سپاه و ارتش در اولویتاند. بعد از آنها، رئیسجمهور پزشکیان در اولویت خواهد بود و پس از آن، رهبری جمهوری اسلامی. چرایی این اولویتبندی هم مشخص است. اگر فرماندهان حذف شوند، فرماندهان جدید تجربه قبلیها را ندارند. از طرفی، حذف رئیسجمهور به معنای آغاز یک فرآیند ۵۰ روزه انتخابات برای ایران است و از سوی دیگر نیز، در صورتی که بتوانند پس از آن مقام اول کشور را نیز حذف کنند، کشور عملا وارد یک وضعیت بیحاکمیتی میشود.
دفعه قبل نیز الگو آزمایش شد؛ اما بخت با ریاستجمهوری و همراهانش یار بود و چنین شد که نه ایشان به شهادت رسید، نه اسرائیل توانست برنامهاش را در روزهای بعد تکرار کند و جان تمام مقامات ارشد سیاسی نیز حفظ شد.
بنابراین محتملترین سناریو این است که اسرائیل دوباره دنبالهای طعمههای قبلیاش میگردد و هر زمان که بتواند، اینکار را انجام میدهد و تبلیغاتی که بر علیه ایران انجام میشود نیز، در راستای مشروعیت بخشی به همین برنامه است. برنامهای که بعید است که قصاب مستقر در تلآویو به این راحتیها رهایش کند
ایران چه میکند؟
ایران در طی ششماه گذشته تلاشهای زیادی انجام داده است. گفته میشود جنگندههای میگ ۲۹ ارتقا یافته از روسیه به ایران آمدهاند. جنگندههایی که فیالواقع ابزار دفاعی ما برای مقابله با جنگندههایی F15 محسوب میشوند. آن هم زمانی که قصد استفاده از بمبهای سنگرشکن را داشته باشند. بمبهایی که فقط با هدف ترور از آنها استفاده میشود.
از سوی دیگر، گفته میشود که برنامهموشکی ایران با سرعت بسیاری توسعه یافته است. رزمایشها، خبر از تغییر فناوری بوسترها میدهند و سرعت پهپادهای تازه رونمایی شده سه برابر شاهد ۱۳۶ است. از سوی دیگر، دولت اصلاح قیمت بنزین را شروع کرده است. اصلاحی که منجر به کاهش فشار بر روی بودجه دولت میشود؛ اما نه زیاد و صرفا ابزاری بوده برای تعیین حساسیت اجتماعی بر روی این مسئله.
همه اینها نشان میدهد که برای وقوع این جنگ آماده میشویم؛ چقدر کارایی دارند؟ نمیدانیم! اما به حتم بهتر از قبل خواهیم بود.
ما چکار کنیم؟
نمیدانم! حقیقت این است که دو حالت دارد:
یا شما آدمی هستید که سرمایهگذاریهای مختلفی انجام داده است. خب در این صورت شما باید بدانید که در صورت وقوع جنگ( که از لحاظ فنی و منطقی احتمالش کم و از نظر اینکه ممکن است فرصتی پیش بیاید، بعید هم نیست) چه اتفاقی برای شما و سرمایههایتان میافتد و طبق تحلیل خودتان پیشبینیهای لازم را انجام دهید.
یا اینکه، اینطور نیستید. درآمد و زندگی روزانه شما در جنگ به این شکل که بتوانید جلویش را بگیرید. خب توصیهام این است که اخبار را دنبال نکنید. فرقی به حالتان نمیکند و تنها اتفاقی که برایتان میافتد، این است که وضعیت ذهنی و روانیتان را به هم میریزد.