این روزها، احتمالا شما هم به لطف اینستاگرام و رسانههای داخلی و خارجی، از رویدادی که در کیش برگزار گردید مطلع هستید. ماراتونی که با حمایت یکی از بانکها برگزار شد و در آن زنان، بدون پوشش معمول در آن شرکت داشتند و منجر به بالا گرفتن موجی از اعتراضات از سوی به جریان به اصطلاح انقلابی و مذهبی شد که وای اسلام بر باد رفت!

در ظاهر مسئلهی سادهای است. ایران اینترنشنال میتواند به راحتی برگزاری آن را نشانهای از مقاومت مدنی زنان آزادیخواه(!) بنامد که پس از چندی با واکنش و سرکوب مقامات جمهوری اسلامی رو به رو شده است. جریان برانداز، در چند دسته این زنان را به عنوان قهرما یا مزدور و پرستو معرفی خواهد کرد. جریان به اصطلاح انقلابی هم بهانهی مناسبی برای کوبیدن مقامات دولتی پیدا میکند.
ماجرا اما پیچیدهتر از این حرفهاست:
اولا هیچ عقل سلیم نمیتواند باور نمیکند رویدادی با این گستردگی و حجم انتقالات انسانی و زیرساختی، بدون هماهنگی مقامات مربوطه و حتی شاید امنیتی برگزار شده باشد؛ بنابراین آنچه که رخ داده، رویدادی با مجوز کامل از سوی مقامات محلی و بالاتر بوده است.
دوما، در تمام رویدادهای مشابه، در طول تمام ۴۰ سال گذشته وضعیت بدین شکل عمل میشده که زنان برای شرکت موظف به رعایت حجاب بودهاند: به این معنا که موها پیدا نباشد و لباسها نیز به گونهای نباشد که تمام اندامهای خصوصی آشکار گردد. حالا چه اتفاقی افتاده است که ناگهان رویدادی که یک بانک در این کشور و با این حجم از هماهنگی که مورد نیاز است برگزار میشود و مقامات کوچکترین اهمیتی به پوشش نمیدهند؟ عقل ایران اینترنشنالیزه میگوید نمیتوانند؛ در حالی که آشکار است که میتوانند و اگر بخواهند انجام میدهند. اما نمیخواهند!
نکته اما این است که جریانهای سیاسی داخلی، به دلیل منافع اقتصادیشان نمیخواهند مسئله حجاب و پوشش زنان برای همیشه از صحنه خارج شود. چرا؟
در ایران به طور کلی و در اثر وقایع تاریخی، جریانهای سیاسی همواره در ضدیت با منافعملی کشور عمل میکنند. از در دوره هخامنشی که فرماندهان و مقامات محلی با اسکندر دست به یکی کردند گرفته، تا همین امروز که با هر تغییر دولت اطلاعات نفتکشهای ما یکی پس از دیگری لو میروند. بر سر مسئله حجاب نیز ما دو گروه جریان سیاسی داریم که هر دو تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد همین حجاب است؛ ولیکن برای به دست گرفتن قدرت، ثروت و بهرهبرداری از رانتهای خود به آن نیاز دارند.
در حقیقت، ما دو جریان سیاسی اصلاحطلبــبرانداز و جریان به اصطلاح انقلابی داریم. اولی به ظاهر به دنبال آزادی حجاب است و دومی، تا آنجا پیش میرود که آشکارا تغییر هر سیاستی در رابطه با حجاب را «خیانت به خون شهدا»، «کنار گذاشتن ارزشهای انقلاب» و « آزاد گذاشتن فواحش» مینامد و تلاش میکند خود را هسته سخت نظام بنامد. البته هسته سختی که بیشترین منفعت را از شورشهای خیابانی میبرد و هربار نظام را تا لبه پرتگاه سقوط میبرد.
هردو این جریانها به طرق مختلف از این دوقطبی و درگیری سود میبرند. اول آنکه هردوی آنها به طور جدی خواهان ادامه وضعیت اقتصادی موجود هستند. تورم بالای ۴۰ درصد، رشد اقتصادی اندک و خروج سرمایه ۲۰ میلیاردلاری در سال و انواع به اصطلاح تسهیلات بانکی که دریافت میکنند، نیازمند ادامه وضعیت فعلی است؛ بنابراین، مهمترین ایده برای ادامه این وضعیت تضعیف اقتدار دولت و نهادهای نظام سیاسی در برابر خودشان است.
این کار با پروژههای این چنینی انجام میشود. پروژههایی که میتوانند اکثریت جامعه را در برابر نظام سیاسی و نهاد دست بالاتر آن قرار بدهند و در نتیجه دست آنها را برای هر اقدام اصلاحی در جهت رفع بحرانهای انرژی، بانکی و اقتصادی ببندند. همین هم شده است؛ آنها با بهرهگیری از حماقت براندازان خارجی و رسانههای دشمنان کشور، عملا مسیر اصلاح را در زمینه انرژی بستهاند و امکان شناور سازی قیمتها را از بین بردهاند.
اهمیت دیگر ماجرا اما معطوف به مردم است. سرمایهداران ایرانی، برخلاف دیگر کشورها مانع جدیای به نام دین دارند؛ چرا که در اسلام و قوانین آن، اینکه افراد ثروتمند باشند پذیرفته شده؛ اما این ثروتمندان نمیتوانند به سمت انباشت بیحد و حصر سرمایه بروند. از این رو، مهمترین ایده این سرمایهداران که عمدتا درون نظام سیاسی رشد کردهاند اما وفاداریای به آن نیز ندارند نوعی دینزدایی هم است. این دینزدایی نیز به دو صورت انجام میشود: اول، استخدام هزاران مزدور مجازی که برای گرفتن پول توئیت میزنند و به اسم دفاع از مفاهیم و ارزشهای دینی و هویتی، نیمی از ملت را فاحشه مینامند. دوم، روانه کردن مزدوران و فاحشههای خودی به خیابان و تبلیغ به نام مبارزه مدنی و تشویق دختران و زنان جوانتر به پوشش مدنظرشان.
در نتیجه تمام این کنشها، جامعه ایرانی به مرور به سمت رها کردن هویت دینی خودش حرکت کرده و از این رو، آنها به هدف خود نیز رسیدهاند. ضمن اینکه اصلاحطلبان و کارگزاران نیز از این روند حمایت میکنند. هر چهار سال یکبار با فرستادن یک شخصیتی به انتخابات که حرف از دیوار کشی میزند، قشری که وارد دوقطبی حجاب شده و در ضدیت آن قرار دارد را تهییج به رای دادن میکنند و شما مشاهده میکنید: تقریبا تمام افرادی که در دولتهای قبلی به عنوان فاسد و مجرم شناخته میشدند امروز در آزادی کامل به سر میبرند.
جامعه ایرانی در طی سفر 4 هزارساله خود، بر سر پوشش و مسائل اجتماعی و اختلافات قومی و فرهنگی به تعادل و همزیستی مسالمتآمیز رسیده است؛ بنابراین بر سر حجاب هم در نهایت به این تعادل خواهیم رسید چه بسا که هماکنون نیز تا حدی به تعادل رسیدهایم؛ اما آنچه که فعلا به نظر میرسد این است که مسئله حجاب همچنان منجر به درگیریها خواهد شد.
چه زمانی ما از این مسئله رهایی مییابیم؟
حقیقت آن است که مسئله زنان هرگز تمام نمیشود؛ به این معنا که همواره جامعه با آن درگیر خواهد بود. چرا که هیچ خواستههای انسانها انتها ندارد؛ بنابراین در طول زمان و با تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، دیر یا زود خواستههای انسانها نیز عوض میشود و حتی بعید نیست که افراد خواهان چیزهایی با تضاد کامل با خواستههای قبلی خود باشند.
بنابراین اصل این مسئله که حجاب داشته باشیم یانه، زنان و مردان در زندگی خود چه حقوقی را دارند و ندارند، اینها چیزهایی است که همیشه بحثش بوده، هست و در آینده نیز خواهد بود؛ اما این وضعیت دوقطبی و دعواهایی که له یا علیه حجاب میشود اینها تنها در یک زمان به پایان میرسد: زمانی که اقتدار دولت و حاکمیت در برابر این جریانها احیا شود.
برای حرکت در این مسیر، ما نیازمند حضور شخصیتهای سیاسی مقتدرتر و کاریزماتیکتر در کسوت ریاستجمهوری، ریاست مجلس و قوه قضاییه هستیم؛ چیزی که اگر نظام سیاسی و به طور خاص رهبری آن، نتوانند به سمتش بروند ما شاهد دور جدیدی از درگیریهای خودساخته داخلی و جنگهای بیرونی خواهیم بود.
به طور خاصتر هم برای شکلگیری این اقتدار بر علیه جریانهای سیاسی که حیات و مماتشان به رانت وابسته است نیز، باید به این تحریم بیاثر، احمقانه و خودسوزی دسته جمعی که به نام تحریم انتخابات شناخته میشود پایان داد. چرا که مجلس، دولت و شوراهای شهری با و یا بدون رای مردم درنهایت تشکیل میشوند؛ اما فرق آنکه مردم انتخاب کنند و مردم به جای آنکه به فکر حجاب باشند به دنبال حل بحرانهای اقتصادی و سیاسی باشند، با اینکه مردم نباشند دقیقا در همین نقطه و در همین جایی است که هستیم. جایی که دولت هیچ ابتکار عملی در مقابله با بحرانها ندارد و در گذشتهای که در دولت احمدینژاد ما شاهد ابتکارات مشابهی برای مقابله با همین ناترازیها و بهبود آنها بودیم که مفید هم واقع شد.
نکته دیگر هم این است که مردم ما باید به این آگاهی برسند که نوع پوشش عموم در بلند مدت را جامعه تعیین میکند نه حاکمیت و حاکمیت هیچاقدام موثری در رابطه با آن نمیتواند انجام بدهد؛ اما اقتصاد کشور، محیط زیست کشور و مسائل سیاسی را حکومت میتواند درست کند. بنابراین تا زمانی که حقوق کارگران ما به عنوان مهمترین عامل اقتصادی کشور کمتر از صد دلار در ماه است، توجه کردن به وعدههایی نظیر برگشت یا عدم برگشت گشت ارشاد حماقت است.