کی حاضره قبول کنه هیچ گهی نیست!
نمایش «سنگ ها در جیب هایش» داستان دو سیاهی لشگر است که با بازی در نقش های متفاوتی از یک فیلم هالیوودی (در مقام کارگردان، سیاهی لشگر، دستیار کارگردان و...) تضاد آشکار میان زندگی واقعی با فضاسازی فیلم را نشان می دهند.
این متن که سال 1999 به نگارش در آمده در سال 2001 به عنوان بهترین متن کمدی، جایزه «اولیویه» را کسب کرده و با ترجمه به زبان های مختلف، بارها توسط گروه های نمایشی مختلف اجرا شده است.این بار توسط خود پیروزفر به فارسی ترجمه شده است.
عوامل تئاتر:
نویسنده: مری جونز
کارگردان: پارسا پیروزفر
بازیگران: رضا بهبودی، پارسا پیروزفر
طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسایی
مدیر تولید، دستیار کارگردان و برنامه ریز: آرش فصیح
منشی صحنه: بهاره مصدقیان
مدیر تبلیغات و روابط عمومی: آوا فیاض
عکاس: حسن طاهری
نمایش سنگ ها در جیب هایش از اون نمایشا بود که از همون لحظه اول من رو جذب کرد بازی های تمیز هر دو نفر، تصویرسازی فوق العاده، آواز انگلیسی پارسا پیروز فر، رقص هردوشون، زن شدن هر دوشون، آرزوهای هردوشون برای آینده همه و همه منو قانع کرد تا برای بار دوم هم بشینم و ببینم این نمایش رو.
این تئاتر در سال 1392 اجرا شد و بعد ها فیلم تئاترش منتشر شد که با کمی جستجو میتونید پیدا کنید.
یکی از مهم ترین سوالایی که هنگام تماشای این تئاتر از خودم پرسیدم این بود که:
یه تئاتر چقدر میتونه سخت باشه؟!
بنظرم یکی از دلایلی که باعث شده این نمایش در بیاد اینه که خود کارگردان(پارسا فیروزفر) ترجمه و بازیش کرده برای همین با همه وجود زندگی کرده این نمایش رو و دید عمیقی به حرف نویسنده داشته.
از بازی عالی پارسا پیروزفر که بگذریم بازی رضا بهبودی فوق العادست. بخصوص صحبتش با آدمای فرضی واقعا این حس رو القا میکنه که شخصی اونجا ایستاده.
در ادامه توجه شما رو به بخشی از نقد سعید محبی که در وبلاگ شخصیش منتشر کرده جلب میکنم :
داستان نمایش داستانی ساده وروان است:دوسیاهی لشگر فیلمهای هالیوودی رویاهای خود را تعریف می کنند که درآن آرزوهای واخورده و شکست های عشقی به وضوح به چشم می خورد. در نگاه اول شاید چنین به نظر برسد که متن نمایشنامه چیز زیادی برای گفتن ندارد و مسئله ای شخصی و بومی را که دغدغه قشری خاص از هنرمندان سینما و تئاتر است را روایت می کند. اما چنانچه در عناصر روایت و سیر تکمیلی قصه دقت کنیم، تمهیدات و ظرافت های نوشتاری آن بخوبی مشخص می شود.مهمترین نکته قابل اشاره در این خصوص ،مسئله نمایش است. داستان دوسیاهی لشگر فیلمهای هالیوودی که در نمایش به آن پرداخته شده است لایه ظاهری نمایش است در حالیکه نمایش لایه های دیگری هم دارد. شاید بتوان مشخصه مهم نمایش را تقابل دو دنیای کارگری و بورژوازی دانست.دو شخصیت اصلی نمایش که دراصل ترسیم گر سیما و زندگی طیف وسیعی از کارگران محسوب می شوند در رویاهایشان به جنگ ثروتمندان بی درد می روند.چنین تقابلی میان نمایش و دنیای واقعیت بازخوردهایی دارد که درنمایش به شکل تقابل دو دنیای واقع و رویا بیان می شود. فیلم و دنیای سینما در نمایش به مثابه جامعه آرمانی آدمهای نمایش تلقی می شود. دو شخصیت نمایش که دراصل دو هنرور فیلمهای سینمایی هستند برای ورود به دنیای واقعی میبایست شایستگی های خودرا ثابت کنند.آنها برای چنین کاری تمام تلاش خود را به کار می برند. سعی آنها این است که از هنروری که زبان روز آنهاست به ستاره سینما که رویای آنهاست تبدیل شوند. چنین مسئله ای دغدغه تنها دوبازیگر نمایش نیست بلکه خیل عظیم بازیگران درچنین رویایی به سر می برند. آدمهای نمایش نماینده توده های مردمی هستند که توانایی برآورده کردن نیازهای اولیه خود ندارند. در اصل داستان نمایش داستان آدمهای حاشیه ای است که بجای سعی و تلاش دررسیدن به رویای شهرت به گفت و گوهای دونفره و رویاهای کوته فکرانه بسنده می کنند.
در پایان این نمایش برای منی که همه تلاش این روزام یاد گرفتن بازیگری هست یه کلاس درس بود، زبان بدن، فن بیان، تغییر لحن و جنسیت پی در پی و خیلی نکته های دیگه به من آموخت بازیگری از اون چیزی که فکرشو میکنم سخت تر و جذاب تره.
پیشنهاد میکنم حتما این نمایش رو ببینید اگه ندیدید، اگرم دیدید برام نظرتونو در موردش بنویسید.