کلوئی
کلوئی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

شیفتگی به سبک یک من!

همه چیز از اون نون لواشی ای شروع شد که بسته بود!

«نون لواشی» ؟؟! منظورم نون لواش فروشیه. اوکی؟

نزدیک اون سوپرمارکتی بودم که عمدتا ازش خرید نمیکنم. چون مسیرم نمیخوره.

نه که دور باشه، یا مغازه ی بدی باشه، اتفاقا بزنم به تخته فروشنده های خوب و مودبی داره،

که خب برای یه سوپرمارکت مزیت محسوب میشه. ولی خب! مسیرم نمیخوره!

ایندفعه ولی خورد. و چیزای جدید.. حتی خرید از یه سوپری که معمولا ازش خرید نمیکنی،

هیجان انگیزه! شاید فکر کنی من دیوونه م، که بیراه هم فکر نمیکنی. نه دیوونه به معنای

بی عقل، یا کسی که مخش تاب داره، اما قطعا نرمال نیستم، و خب به نظرم این چیز خوبی میاد.

میگفتم.. خوشحالیم دلیل دیگه ایم داشت. گفتم حالا که دارم نون لواش سوپرمارکتی میخرم، بذار

کاپوچینو هم بخرم! دوتا.. یا سه تا..؟ سه تا. تا آقای فروشنده سومین کاپوچینوی منُ پیدا کنه - چون

فقط دوتا دم دست بود - من نظرم به عطرای دراگ استوری یا سوپرمارکتی 25 میلی جلب شد.

یه نــــــــــه پس ذهنم شنیدم! که کلوئی تو فعلا عطر داری! عطرتم دوست داری! و میدونی که این عطر

خریدنات داستان شده. پس .. گفتم عزیزم یه دیقه ساکت! من فقط میخوام بو کنمشون! اول از همه

هم استیل جنیفر ُ بو کردم که خب عاشقشم! اما کیفیت مطلوبی نداشت. همه رو دونه دونه بو کردم..

و از یکیش خیلی خوشم اومد! خیلی! و خب قیمتشم خوب بود.. اما خب همین چیزای کوچیک کنار هم

دردسرساز میشن. و من باید از پس مخارجم بربیام! به هرحال من خریدمش! و راستش تو خلوتی کوچه

هم یه پیس زدم! و ووووووووی ذوق کردم! ذوقا! سرمست رفتم خونه. تمام مدت کنارم بود و هر چند دقیقه

یکبار بوش میکردم.. به به. عاشقش شدم. میدونی بوی چی میده؟ بوی تازگی! بوی کلی نشاط و خوشحالی!

بوی وقتی که هوا عالیه و تو کنار ساحل تو کافه ای که به شکل آلاچیق و حصیریه موکتل میخوری و عشق

میکنی! بوی لباس قرمز و رژ سرخابی! بوی اینکه زندگی قشنگه! من حالم خوبه! ..

این بو رو بذار کنار اینکه بعد مدتها دیدن سریالهایی که اصلا مدل من نبود و روحم رو آزار میداد،

فهمیدم سریال موردعلاقه م که چندماه پیش تموم شده بود، ورژن جدیدتری داره!

و شروعش چی بود؟ شروعش.. مادر و دختر جذاب ، خوش پوش و محبوب من که تو برف نشسته بودن کنار

هم! میخندیدن! کلاه زمستونی سرشون بود! ماگ قهوه دستشون بود!

یک ساعت و نیم با یک قسمت از این سریال و دائما بو کردن عطر جدیدم عشق کردم! ترکیب این عطر و این

سریال معجون خوشمزه ای شد! خیلی خوشمزه!

زمستون میتونه واقعا جذاب و دلپذیر باشه. فقط باید بدونی با چی گرمش کنی! کلاه زمستونی! موی بلند!

قهوه! عطر یکم شیرین! بوتای تا زانو! و کریسمس! حس میکنم .. قراره یه همچین چیزای قشنگی رو تجربه کنم!

و خب.. چندبار از عطرم زدم تا بالاخره سردرد گرفتم!

چیزی که میخوام بگم اینه که.. اون سریال محبوب من تموم شده بود. و فهمیدن این که سری جدید داره مثل

یک شروع نامتنظره، یک فرصت دوباره بود! نمیتونم بگم چقدر خوشحال شدم.. چقدر لذت بردم..

من اون شخصیتا رو دوست داشتم، باهاشون زندگی کردم.. باهاشون وقتی که عاشق شدن تو دلم پروانه ای

شد و وقتی غم داشتن گریه کردم! و حالا.. یه تجربه جدید! با همون آدما! برام بی نهایت با ارزش بود.

شاید این نشونه ست.. از فرصت های دوباره.. از شروع های جدید.. از وقتی که فکر میکنی همه چیز تموم

شده و این دقیقا وقتیه که شروع دوباره داری! خیلی میچسبه نه؟







خریدسریالفرصت دوباره
من عاشق هنرم. همین بس نیست؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید