وقتی بچهتر بودم، راهنمایی، دبیرستان، واژهی کارآفرینی از آن واژههای لوکسی بود که خیلی کم شنیده میشد؛همانطوری که واژهی فیلمسازی، ادبیات، شاعری و ترانهسرایی در دبیرستان دو رشتهای-ریاضی-تجربی ما لوکس بودند. کسی حرف از این چرندیات نمیزد، همانطور که کسی حرف از چرندیات دیگری مثل عشق و پول نمیزد:)،همگی دائماً در مورد موضوعات ضروریای مثل کنکور، نمره، نظم مدرسه، کوتاه کردن مو، مرتب بودن ناخنها حرف میزدند. نمیخواهم سرتان را با غرغرهای توییتری راجع به اینکه این نظام آموزشی خلاقیت ما را خشکاند،درد بیاورم، امروز میخواهم کمی امید بدهم، کمی از نوشتن لذت ببرم و داستان خودم با کارآفرینی را بیان کنم.
از اولین برخورد تا نزدیکترین برخورد!
اولین برخورد من با کارآفرینی زمانی بود که دیدم مشاور مدرسهی ما در عرض 9 ماه حدود 3 میلیارد تومان پول درآورد، آن هم از طریق راه اندازی کسب و کاری مربوط به کنکور. آن موقع من استانداردهایم این بود که آقا،اگر ما در یک ماه 2 میلیون تومان پول درآوریم، برد کردهایم. این برخورد و برخوردهای بعدی من، زمانی که تازه ترم 1 و 2 بودم باعث شد حسی در من بیدار شود، حسی که به قول مولانا آب، کم جو تشنگی آور به دست/تا بجوشد آب از بالا و پست. اینگونه بود که بلندپروازیهای دبیرستانم که محدود به علم و دانش و درس و مشق بود، جلوههای دیگری گرفت، کم کم سعی کردم بیاموزم، از خواندن کتاب ایدهی عالی مستدام گرفته تا کتابهای اقتصاد خرد و کلان و مهندسی تا کنترل پروژه و تفکر سیستمی.
اما نزدیکترین برخورد من زمانی بود که ترم 5 به عنوان کارآموز وارد یک استارتاپ شدم، آنجا بود که کمی عطشم به خلاقیت آرام گرفت، جایی که بلندپروازیهای جوانان همسن و سال خودم را دیدم، جایی که فضای متفاوتی با فضای عمومی جامعه و کسب و کار دیدم و جایی که تولد ایده، رشد و پرورش ایده و به وقوع پیوستن یک ایدهی ذهنی را از نزدیک تماشا کردم. چیزی که در زندگی همیشه از آن لذت بردهام هوش و خلاقیت است، در کارآفرینی این دو عنصر لذتبخش را میبینم؛ یکی از لذتبخشترین بخشهای آن، وجود خلاقیت در همهچیز است، لازم نیست به کسی جواب پس بدهی، برای ساخت گروهت لازم نیست از یک سری بروکراسی احمقانه پیروی کنی،در طول رشد کسب و کارت، در حال تماشای به وقوع نشستن و خلق شدن ایدهی خودت هستی و اگر بخواهم خلاصه کنم به قول جوزف شومپیتر:«کارآفرینان، تخریب خلاق میکنند.»
همان موقع که در شتابدهندهی دیموند بودم، بررسی میکردم که عناصر موجود در کارآفرینی چیست، چیست که یک کسب و کار را قدرتمند میکند و باعث گسترش بازار آن میشود، چیست که موجب کارهای غیرعادی از یک کسب و کار میشود؛ درنهایت، در بررسیهایم به نتایج زیر رسیدم:
-گروه:
میتوانم بهجرئت بگویم، مهمترین عامل موفقیت است، تیمی که مانند یک نفر، در هماهنگی و تکامل با یکدیگر کار میکند، مانند همان گروه بارسلونای پپ گواردیولای 2009 که مرتب پاسکاری میکردند و بهسرعت در دفاع به حمله، جابجایی منطقهی بازی مانند یک هویت واحد، عمل میکردند، بیدلیل نیست که استاد بزرگ تفکر سیستمی در دانشگاه mit ، پیتر سنگه، یادگیری تیمی را جزو پنج فرمان ساخت سازمان یادگیرنده میداند. اعضای یک گروه خوب به درستی مانند یک سیستم با یکدیگر کار میکنند اما چگونه تیمی
بسازیم که به آن مرحله برسد؟
اولین قدم انتخاب اعضاست، در انتخاب اعضای گروه مبتدیها اولویتشان تخصص و رزومهی دهن پر کن است، آنها درست مانند ما، طرفداران تیم ملی آرژانتین فکر میکنند، که همیشه برایمان سال بود که چرا آرژانتینی که در همهی پستهایش بازیکنان بزرگی از باشگاههای بزرگ اروپایی دارد، هیچگاه نتوانسته قدرتمند ظاهر شود؟
آیا اگر معدل همگروهی در پروژهی درسی بالا باشد، یعنی او همگروهی خوبی برای آن پروژه است؟ آیا باید
توسعهدهندهی گروه من، دهها سرتیفیکیت برنامه نویسی داشته باشد؟ مسلما خیر! البته مهارتهای اینچنینی
مسلماً مهم هستند اما به نظر من مهمتر از آن مهارتهای نرمی مثل شوق به یادگیری و پیشرفت، تواضع و فروتنی و ... برای ادامهی مسیر پیشرفت هستند، چراکه اگر کسی شوقی برای یادگیری نداشته باشد، حال میخواهد بهترین برنامهنویس باشد، اما در چالشهای کسب و کار کم میآورد، همچنین اگر کسی از مهارتهایش مغرور باشد، با او اصلاً نمیشود کارکرد!
-منابع: مالی و ...:
در بین منابع، منابع مالی مهمترین است، از همان ابتدا، فاندر و کارآفرین، باید به دنبال تامین منابع مالی باشند، از راههای جذب سرمایهگذار، پیشفروش محصول، عرضهی اولیهی سهام و ... در هر صورت، هر تیم باید برنامهای برای تامین منابع مالی خود داشته باشد، چه ایدههای بزرگی دیدم که بدون تامین مالی درست، اجرا نشدند یا کس دیگری آنها را اجرا کرد.
-ایده:
ایده را آخر نوشتم، چون به نظرم کم اهمیت ترینشان بود، چرا؟ زیرا اصل کارآفرینی در فرآیند تبدیل ایده به کسب و کار، پول و ارزش رخ میدهد نه در تولید ایده، اصل نبوغ کارآفرینان در تامین مالی بهموقع، مدیریت درست تیم و توسعهی مناسب تیم است، البته انتخاب ایدهی خوب هم تاثیر دارد، اما راستش را بخواهید نهایتا 20 درصد کار را میگیرد.
اگر بخواهم توضیحی به ایده اضافه کنم این است که ایدهها به دو دسته تقسیم میشوند: ایدههای کاملا جدید و ایدههایی که قبلا وجود داشتهاند، ما صرفاً آنها را بهتر اجرا میکنیم، از اینها که بگذریم، از آن استارتاپ که آمدم بیرون - که بعد دلیلش را خواهم گفت- کمی مشغول دانشگاه شدم و کمی هم بیکار. تا اینکه این ترم، ترم6، درس مبانی کارآفرینی را با دکتر علیرضا فیض بخش برداشتم، میتوانم بگویم که اصلاً به اسمش نمیخورد، اسم کلاس باید کلاس یادگیری کارآفرینی میبود!؛ احساس میکنم دارم نزدیکترین برخوردم با کارآفرینی را تجربه میکنم، برخوردی که پس از آن با تلاش خودم، کارآفرین خواهم شد.
در ادامهی مقالات، داستان بدترین شکستم در کار وزندگی را خواهم گفت، کمی در مورد خود خلاقیت حرف
میزنم و حتماً، چیزهای دیگری که بهتر است همان موقع خوانده شوند.
پانوشت: روزی روزگاری در هالیوود، نام فیلمی از کوئنتین تارانتینو است که در سال 2019 ساخته شدهاست،
عنوان متن از این فیلم برداشته شدهاست.
مهرداد مرادی