عجیب است ، درحالی که 16 سال سن دارم و هر روز در جدال با شخصیت های خود به سر میبرم که من کدام یک از شمایم و کدام یک از شما من .
کسی باور نمیکند که از نوسانات روحی نوجوانی باشد و به طنز می گویند اری نوجوانی تو تا چهل و اندی سالگی ادامه دارد .
گاهی مانده ام که من ان دختر مودبی ام که سخنان کم ارزش به زبان نمی اورد و به همگان احترام میگذارد و با کسی جنگ نمیکند ؟
یا ان دختری که هنوز او را به چشم کودکی می بینند و زیاد سخن نمیگوید و به حرف دیگران گوش میکند ؟
شاید هم ان که فارغ از دنیای فانی درجهان خود به سر میبرد و هیچ یک از عصب هایش حوصله هیچ کس را ندارند و تنها بر مسیر خود می رود ؟
نامش را باید نوسانات روحی نوجوانی بگذارم یا یک بیماری چند شخصیتی ؟ شاید هم از اثرات فکر زیاد است .
اینکه کدام یک از اینها من اند را نمیدانم . اما خوب میدانم که همان من مخفی شده همیشه میخواسته است جسور باشد
جسور ، برای دنبال کردن رویاهایش
برای جنگیدن با دیگران
برای تنها بودن و لذت بردن
برای ازاد بودن
برای نترسیدن از مردان
برای ایستادن در مقابل ظلم
برای خودش بودن ...
شاید کار از انجایی بد پیش رفت که رویای جسور بودنش را به دست باد سپاردم
شاید ... شاید هم نه
نمی دانم .
پ ن : برام مهم نیست که ادبی نمی نویسم و قرار هم نیست بنویسم . همین که میتونم احساسات و افکارم رو بنویسم برام کافیه .