هر وقت صحبت از حقوق زنان بود، عده از پسرهای دهه هفتادی میخواستند بحث عوض شود "ما هم باید بریم سربازی!" انگار قانون سربازی را حامیان حقوق برابر تنظیم کرده باشند. پسرهای دهه هشتادی دیگر سربازی را توی سر دخترها نمیزنند چون به اصلاح کردن قوانینی که زندگی آن ها را تحت تاثیر قرار میدهد امید دارند.
این یعنی باید سربازی حذف شود؟
اصلا حذف سربازی شدنی است یا نه؟
به نظر من، به عنوان کسی که دغدغه حقوق زنان و مهاجرزاده ها و اقلیت های به رسمیت نشناخته شده در ایران را دارد، باید درمورد تغییر سربازی صحبت کنیم.
نه به خاطر این که تقصیر ماست! بلکه چون روی همه ما تاثیر میگذارد. راه حلی که به ذهن من رسیده کوتاه تر کردن دوره خدمت و شرکت دادن دخترها و مهاجرزاده هاست. در ادامه دلایل خودم را توضیح میدهم.
قانون سربازی صرفا برای تحقیر پسرها نیست، اما اجرای اجباری آن به شکاف های تبعیض جنسیتی دامن میزند. و یکی از کشورهای نسبتا مردم سالار (اما نه چندان حامی حقوق زنان) هم قوانین سربازی سفت و سخت گیرانه ای دارد: کره جنوبی.
در کره جنوبی هم سربازی برای پسرهای بین هجده تا سی و پنج سال اجباری و طول دوره آموزشی و خدمت در عمل حدود سه سال است. طبق این مقاله درباره سربازی کره ای ها و صحبت های یک دوست همکلاسی کره ای که خودش هم برای خدمت سربازی بعد تمام کردن کارشناسی به کره برگشت، فهمیدم که "بیشتر پسرهای کره ای بعد از خواندن دو سال از دانشگاه (تقریبا معادل کاردانی) و یا بعد از تمام کردن دانشگاه راهی خدمت میشوند، یعنی اوایل بیست سالگی". شرایط معافیت بسیار سخت و تقریبا غیرممکن است، حتی اعضای گروه BTS با وجود شهرت جهانی از خدمت اجباری کاملا و بدون جنجال معاف نشدند و هنوز هم ممکن است به خدمت فراخوانده شوند (گرچه قانونی به اسم قانون بی تی اس برای این مورد تصویب شد که افرادی که خدمت بزرگی به فرهنگ و تاثیر کره جنوبی در دنیا داشته باشند بتوانند از سربازی معاف شوند).
من وقتی دیدم حمایت جامعه مدنی کره جنوبی از اعتراض های اخیر ایران درباره حقوق زنان کم بود درباره این موضوع سرچ کردم و در نهایت به همین کلمه عجیب که پسرهای کلاس سال ها توی سرم زده بودند رسیدم "سربازی". سربازی طولانی در کره جنوبی باعث میشود پسرها دیرتر تحصیلات دانشگاهی یا تخصصی خودشان را تمام کنند، دیرتر شغل تمام وقت پیدا کنند، درآمد کمتری داشته باشند و حس کنند از دخترها به شدت عقب افتاده اند. این باعث میشود حس زن ستیزی و این که دخترها دارند نفع میبرند و همه شغل ها و موقعیت های خوب را درو میکنند در پسرهای جوان به وجود بیاید و در نهایت در انتخابات آخری که در کره جنوبی شاهد بودیم، نامزدی که از شعارهای زن ستیزانه استفاده کرد توانست با جذب رای مردان جوان انتخابات را برنده شود.
بر خلاف چیزی که در سریال ها و موسیقی پاپ کره میبینیم، شرایط زندگی در کره برای جوان ها گل و بلبل نیست و نسل جدید به خودش میگوید نسل n po که به زبان عامیانه کره ای یعنی نسلی که باید بیخیال n تعداد از نیازهایش شود، در راس این نیازها رابطه عاطفی، بچه دار شدن، ازدواج، و خانه دار شدن هستند. حالا کره جنوبی پایین ترین نرخ زاد و ولد دنیا را دارد و با پیری جمعیت رو به رو خواهد شد، و سیاست گذارها بابت این موضوع سرزنش میشوند.
پسرهای کره ای از یک سمت با تصویرهای سنتی و ایده آل گرایانه که در سریال های کره ای و باور سنتی وجود دارد دست و پنجه نرم میکنند (پسری پولدار و خوشتیپ که تنها دغدغه اش به دست آوردن دل یک دختر ساده لوح و ابله خوش قلب که حتی دست راستش را از چپش تشخیص نمیدهد است! و آن قدر پول دارد که میتواند زندگی و همه نیازهای او را کاملا تامین کند) و از سمت دیگر با واقعیتی که وجود دارد (حتی پسرهای واقعا عاشق پیشه کره ای در رفع نیازهای اولیه خودشان مشکل دارند و با پدر و مادرشان زندگی میکنند پس فکر ازدواج زیاد به سرشان نمیزند، - البته اگر بی انصاف نباشیم باید بگوییم دخترهای کره ای هم برخلاف چیزی که در سریال ها میبینیم ساده لوح نیستند و آن ها هم میدانند شرایط ازدواج چقدر سخت است، پس صرفا برای رفع نیازهای روانی و فیزیکی به روابطی که آینده مشخصی ندارد تن میدهند).
در ایران پسرها حس نمیکنند که دخترها دارند از آن ها جلو می افتند چون اوضاع اقتصادی برای همه نا به سامان است و از این گذشته قوانین ضدزن زیادی وجود دارند. من حتی بیلبوردهایی را در تهران دیدم که زن های شاغل را مادرهای بد و بیمسئولیتی معرفی میکرد. این وسط گرچه بعضی اشتغال زن ها را عامل بیکاری میدانستند اما این موضوع به طور مستقیم به سربازی ربط داده نمیشد.
کره شمالی سلاح اتمی دارد و همین حالا که من دارم این مقاله را مینویسم چند روز از حمله موشکی اش به نزدیکی جزایر کره جنوبی میگذرد. مردم کره جنوبی سال هاست با سایه این تهدید زندگی کرده اند و سایه تهدید کره شمالی در آثار هنری آن ها، از فیلم پاراسایت گرفته تا سریال عاشقانه نسل خورشید، دیده میشود. در لزوم داشتن سربازی برای مردم کره جنوبی شکی وجود ندارد و هیچ حزبی دنبال لغو کردن این قانون نیست. کره جنوبی 51 میلیون نفر جمعیت دارد و بار آمادگی نظامی بر دوش جنس مذکر است گرچه دخترها هم میتوانند برای خدمت سربازی ثبت نام کنند. جمعیت کره شمالی 25 میلیون نفر است اما سربازی برای هر دو جنس اجباری و طولانی تر است، به علاوه سرعت رشد جمعیت کره شمالی بیشتر از کره جنوبی است.
منظور از مقایسه بالا این است که کره جنوبی به نیروی نظامی نیاز دارد، و این نیاز از ایران بیشتر است.
اطلاعاتی از بودجه کره شمالی برای بخش نظامی ندارم (احتمالا کل بودجه کشور برای بخش نظامیست)، اما کره جنوبی بخش مهمی از بودجه اش را به مجهز کردن خودش به تسلیحات لازم اختصاص داده است. برای کشوری که درآمد نفتی ندارد و بیشتر به زور بازو و فکر خودش باید تکیه کند، لزوم داشتن ارتش قوی و مجهز به اقتصاد کشور فشار وارد میکند. نگرانی هایی برای کره شمالی وجود دارد که به جا هستند، و به نظرم به همین دلیل این کشور باید با تایوان و ژاپن همکاری بیشتری داشته باشد و کینه های قدیمی را کنار بگذارند چون نسل جدید ژاپن و کره منافع و مشکلات مشترکی دارند (البته تقصیر ژاپن هم هست که بابت جنایت های جنگ جهانی دوم عذرخواهی درست و حسابی از مردم کره و چین نکرد).
من متخصص امور نظامی نیستم اما تهدیدهای جنگی ملموسی برای کره جنوبی وجود دارند، تهدیدهای موجود برای ایران این قدر ملموس و متمرکز نیستند. ما در همسایگی افغانستان اشغال شده توسط طالبان، عراق و یمن درگیر ناآرامی، و حکومت تروریسم پرور پاکستان هستیم، اما بر خلاف جعبه سیاه کره شمالی، اخباری از جوامع پاکستان، عراق و افغانستان میرسند که نشان میدهند بارقه هایی از امید برای صلح و دموکراسی وجود دارند. ایدئولوژی جنگ طلبی در این کشورها شکست خورده است و گرچه تسلیحات زیادی در اختیار دارند (پاکستان سلاح اتمی دارد) منافع کشورهای قدرتمندتر منطقه مثل هند و ترکیه کمابیش با منافع مردم ایران یکی هستند (هند بیشتر از پاکستان سلاح اتمی دارد و ترکیه عضو ناتو است). بودجه نظامی ایران برای من مشخص نیست اما احتمالا یکی از بالاترین بودجه های نظامی دنیا را دارد. تعداد نیروهای دائم مسلح ایران زیاد است و با کمبود نیروی نظامی برای مقابله با جنگ احتمالی به آن صورت مواجه نیست، به همین دلیل در مقایسه با کره جنوبی، خیلی از پسرهای ایرانی به دلایل کهولت سن والدین، شرایط جسمی و غیره شانس دریافت معافیت سربازی را دارند.
از سوی دیگر نیاز شدیدی به نیروی سربازی برای گسترش عدالت اجتماعی و زیرساخت های حداقلی در شهرها و روستاهای ایران وجود دارد: سرباز-معلم ها، سرباز-پزشک ها و نیروهای دیگری که باید در ازای تحصیل رایگان در دانشگاه های دولتی خدمت انجام بدهند باید این شکاف ها را پر کنند. این خدمت بعد از تحصیل شامل دخترها هم میشود ولی به طور کلی دخترها از هر صحنه نظامی به جز گشت حذف شده اند.
به نظر من سن بیست و دو به بعد سن بدی برای سربازی رفتن است. در حال حاضر اکثر پسرها با استرس آزمون ورودی دانشگاه را در هجده سالگی میدهند و گاه در رشته ای که نمیخواهند و با تحصیل در آن هم به عضو مفیدی برای جامعه تبدیل نمیشوند را میخوانند تا صرفا سربازی رفتن را به عقب بیندازند. حق هم دارند، چون با سربازی رفتن در این سن دیگر چیزی به آن ها اضافه نمیشود، و تجربه های مستقل شدن و کار پاره وقت و غیره را در دانشگاه به دست آورده اند.
پیشنهاد من کم کردن یکی دو سال از تحصیلات رسمی مدرسه و عادی تر کردن کاهش سن سربازی و شرکت دادن دخترها و نسل مهاجرهای متولد ایران که از همه حقوق و شرایط شهروندی محروم شده اند است: بچه ها دیپلمی که برای رفتن به دانشگاه بس است را در سن طلایی شانزده هفده سالگی بگیرند، مراکز سربازی متنوع تر و نوع خدمت دقیقا با توجه به نیاز جامعه تعیین شود، و البته با توجه به آموزش هایی که بچه ها در مدرسه دیده اند. برای خدمت سربازی به هر مهاجرزاده ای از افغانستان یا جاهای دیگر که خودش را ایرانی میداند و دوست دارد به ایران خدمت کند و تابعیت ایران را بگیرد - که تعدادشان هم کم نیست - خوش آمد گفته شود، و با توجه به هم زبان بودن به افغانستانی ها و تاجیک ها اولویت داده شود.
در سربازی بخشی به اسم دوره آموزشی داریم، به نظرم به همین دلیل هم باید کارشناسان آموزش و پرورش در برنامه ریزی سربازی نقش داشته باشند و فرمانده ناظر سربازها صرفا یک آدم با تجربه نظامی نباشد. اگر همتی برای از بین بردن تعصب های قومی و مذهبی وجود داشته باشد، دوره سربازی بهترین دوره برای آموزش منسجم و یادگرفتن برابری است چون دیگر برخلاف دوران مدرسه با افراد محله خودتان سر و کار ندارید و ممکن است با هر کسی از هر جای ایران همخدمتی شوید.
استفاده از تخصص ها هم مهم است. بچه های هنرستان و فنی حرفه ای باید بتوانند با جوشکاری و نجاری سربازی خودشان را تمام کنند و آموزش آمادگی نظامی هم ببینند، سربازی یک ساله باشد، و انواعی از خدمت سربازی مخصوص دخترها هم وجود داشته باشد. حقوق کم سربازها برای جوان های بیست و چند ساله خیلی کم است اما برای نوجوان در آستانه بزرگسالی که هفده سال دارد، همین حقوق اتفاقا ممکن است جذاب و یک فرصت برای تبدیل شدن به یک عضو مفید جامعه هم باشد.
از سمت دیگر کسی که طعم مستقل شدن - حتی در حد هزینه رفت و آمد و خوراکی - را چشیده باشد دیگر وارد چرخه بیکاری و تورم آکادمیک و فوق لیسانسه بیکار شدن نمیشود (خیلی از تحصیل کرده های بیکار به نظر من صرفا نتیجه آموزش ناکارآمد هستند)، و در عین حال این تجربه به هیچ وجه مانع تحصیلات هدفمند افرادی که دوست دارند به دانشگاه بروند نمیشود چون بعد از پایان خدمت تازه هجده نوزده ساله شده اند و هنوز کلی وقت و انرژی دارند.
در حال حاضر محیط سربازی برای مرد سی ساله سردی و گرمی چشیده هم مناسب نیست و اخبار خودکشی سربازها گاهی اوقات شنیده میشود. کسی با رفتن به سربازی و تحمل سختی های بی دلیل مرد نمیشود. اگر مشکلاتی در این زمینه وجود دارد باید حل شوند نه این که سن سربازی را بالا ببریم. اتفاقا باید توجه به سلامت روانی در زمینه هایی که مختص جنس مرد هستند بالا برود و افرادی که تعلیم روانشناسی دیده اند در دوره آموزشی سلامت روانی جوانان را رصد کنند. هدف کشف مشکل و حل کردن آن در این سن حساس و حفظ سرمایه های جامعه است. ممکن است در وحله اول و در دهه اولی که از دو جنسیتی شدن سربازی میگذرد هنوز هم بیشتر از سه چهارم نیروهای سربازی پسر باشند، و نیاز به توجه ویژه به مشکلات پسرها در این سن به خصوص مهارت های کنترل خشم و حل مسئله و به رسمیت شناختن نیازهای احساسی وجود داشته باشد.
به نظر من محیط های خدمت باید هم مختلط و هم تک جنسیتی باشند و افراد بسته به اعتقادات خودشان، انتخاب و نوع فعالیت بتوانند در یکی از این دو محیط خدمت خودشان را کامل کنند. برای مثال به نظر من نیازی نیست همه مراکز آموزش آمادگی نظامی تک جنسیتی باشد اما خوابگاه ها تک جنسیتی خواهند بود (مثلا هر ساختمان یا هر طبقه مختص یک جنسیت، با به رسمیت شناختن فضایی برای افراد ترنس).
به عبارت دیگر، جوان ها باید در دوره سربازی خدمت کنند و خدمت دریافت کنند. سربازی باید جایی باشد که بیماری های روانی خطرناک یا حتی مواردی مثل میل به اعتیاد و غیره شناسایی و درمان شوند.
دخترها ممکن است دوست داشته باشند عضو ارتش شوند، من که بدم نمی آمد، البته به روحیه سرکش من نمیخورد! اما زمینه های دیگری هم وجود دارند که نیازمند نیروهای توانمند و زندگی بخش دختران جوان است، برای مثال، کمک به اشتغال زایی برای زنان سرپرست خانوار یا اعضای فقیرتر جامعه که در حال حاضر هم توسط اعضای داوطلب که اکثرشان دختر بودند در مراکز اجتماعی اتفاق می افتد ولی کسی از این دخترها بابت خدمت به وطن تقدیر و آن ها را در سطح ملی سازمان دهی نمیکند.
دخترهای هفده ساله باید گزینه های مختلفی برای خدمت داشته باشند و به نظر من یکی از بهترین گزینه ها کمک به زنان نخبه و شاغل است. فرض کنید شما یک زن استاد دانشگاه یا سرپرست یک کارگاه هستید و دوست دارید مادر شوید، اما شغل شما فشار زیادی روی زندگی خانوادگی شما میگذارد، در این شرایط اگر دولت به شما یک پرستار کودک رایگان که دوره آموزشی را در برخی از درس های دبیرستان و دوران خدمتش گذرانده است را واگذار کند، میتوانید عضو مفیدتر و شادتری برای جامعه باشید.
ظرفیت خدمات با کیفیت پرستاری از کودکان در تمام دنیا و حتی در کشوری مثل کانادا بسیار کمتر از میزان تقاضا هستند چون این شغل دشوار و درآمد آن معمولا برای خود پرستار کودک کم است و بیشتر پول توی جیب واسطه ها میرود. با دولتی کردن این خدمات و بالا نگه داشتن سطح کیفیت آن، میتوان خدمت بسیار بزرگی به همه اعضای جامعه کرد چون آمارها نشان میدهند فرزندان زنان شاغل در کشورهای توسعه یافته در آینده شغل های بهتر و تحصیلات بالاتری خواهند داشت، اما متاسفانه اکثر زنان شاغل به خاطر دشواری های مدیریت زندگی میلی به بچه دار شدن ندارند.
این نوع خدمت برای دختران جوان هم تجربه ای خواهد بود که زندگی آن ها را تغییر میدهد چون همانطور که در بالا گفتم، اکثر بچه ها را زنان غیرشاغل به دنیا می آورند و دخترهای بسیاری هستند که الگوی موفقی از یک زن شاغل اطراف خودشان ندارند. این دخترها حتی اگر جاه طلب و باهوش هم باشند، مجبورند با آزمون و خطا چیزهایی را که از مادرشان یاد نگرفته اند بفهمند و متاسفانه معمولا یک جنبه مهم از زندگی عاطفی یا سلامتی یا زندگی شغلی آن ها فدا میشود. سن هفده سالگی یک سن طلایی است که اگر در این سن در معرض آشنایی با افرادی خارج از حلقه عادی اطراف خودتان و به خصوص افراد نوآور و پیشرو قرار بگیرید، مسیر زندگی و فکر شما تغییر میکند.
من اصلا مخالف ازدواج و سبک زندگی سنتی برای دختران نیستم! اما دوست دارم دخترها بتوانند این انتخاب را بعد از حداقل هفده سالگی و آشنا شدن با حداقل مهارت های لازم برای مدیریت رابطه و بچه بزرگ کردن انجام بدهند.
البته پسرهای جوان هم باید اجازه داشته باشند به این نوع خدمت هایی که به طور سنتی دخترانه هستند وارد شوند چون تاثیر وحشتناکی در بلوغ عاطفی آن ها دارد! و اتفاقا باید به وارد شدن به عرصه هایی مانند خدمات احتماعی، پرستاری و کار با کودکان تشویق شوند.
قبل از این که برخی افراد داد بزنند ایران باید کاملا سکولار شود، بگذارید بگویم داشتن مذهب حق هر انسانی است. بخشی از جامعه ایران مذهبی هستند و این افراد اگر دوست داشته باشند باید بتوانند مالیاتی برای داشتن خدمات مذهبی بدهند، و برای مثال مالیات تشکیل یک نهاد خدمت مذهبی را فراهم کنند تا دولت با این مالیات و با هزینه ای که از خود افراد دریافت شده، حقوق سربازان وظیفه ای که دوست دارند در یک فضای مذهبی خدمت کنند را بدهد و این دسته رویدادهای مذهبی یا هزینه نگه داری از اماکن دینی را فراهم کنند. در این مراکز هم باید کرامت و حقوق اولیه انسان ها کاملا رعایت شود و اجازه سو استفاده به کسی داده نشود.
سربازی یا بگذارید بگویم خدمت متقابل جوانان و جامعه به هم میتواند یک فرصت عالی برای توانمند کردن جوانان به خصوص در مناطق حاشیه ای و به دور از امکانات باشد. وقتش رسیده به همه روش های استفاده از این ظرفیت برای حل کردن مشکلات جامعه مدرن و جامعه سنتی فکر کنیم. ما باید از تجربه جوامع دیگر درس بگیریم و همان طور که ایران تا به حال موفق شده الگوی فوق العاده ای برای دنیا از نظر جرائت داشتن برای تغییر باشد، باز هم برای دنیا الگو شویم.