محمدرضا
محمدرضا
خواندن ۲۶ دقیقه·۱ سال پیش

کنترل روایت

کنترل روایت به معنای کنترل نحوه تفکر مردم در مورد شما است.

شما این را به آنها واگذار نمی کنید که نظر خود را شکل دهند. بلکه حقایق را برای آنها تفسیر می کنید.

همه این کار را انجام می دهند - دولت ها، مشاغل و شخصیت های عمومی. نگه داشتن قدرت مترادف با شکل دادن به روایت است که شما مناسب می دانید.


بیاموزید که از کدام تاکتیک ها می توانید استفاده کنید، کنترل روایت چگونه بر زندگی شما تأثیر می گذارد و چرا ممکن است بخواهید از آن انصراف دهید.


کنترل روایت به چه معناست؟

هنگامی که شما روایت را کنترل می کنید، به طور فعال نحوه بیان یک داستان در مورد یک واقعیت خاص را شکل می دهید که معمولاً به شما مربوط می شود.


فرض کنید به خاطر ضربه زدن به کسی در خیابان دستگیر شده اید. با این حال، بسته به داستانی که می گویید، عواقب آن بسیار متفاوت خواهد بود:


"این شخص شبیه کسی بود که دوست دختر من را تعقیب می کرد."

"این شخص تهویه بیش از حد داشت و من سعی می کردم او را از آن بیرون بیاورم."

این شخص به یک کودک حمله می‌کرد و من مداخله کردم.»

یک رویداد، سه داستان متفاوت. بسته به روایتی که غالب است، ممکن است به زندان بروید، با اخطار پیاده شوید، یا دستی به پشت بزنید.



دو انگیزه برای کنترل روایت وجود دارد:


از قدرت خود دفاع می کنید، یعنی می خواهید آنچه را که به دست آورده اید ایمن کنید

قدرت خود را گسترش دهید، یعنی می خواهید به آنچه دارید اضافه کنید

توجه: "قدرت" می تواند به هر چیزی اشاره داشته باشد، از قدرت سیاسی گرفته تا نفوذ جنسی شما بر کسی.


سازمان‌های بزرگ و قدرتمند معمولاً بیشتر به گزینه ۱ – دفاع از قدرت خود – توجه دارند.


افراد تا حدودی ناتوان - من و شما - به احتمال زیاد درگیر گزینه 2 هستند - افزایش قدرت خود.


کیت ابزار روایت

سه روش برای کنترل روایت وجود دارد:


شما می توانید حقایق شناخته شده را با اطلاعات جایگزین متعادل کنید

شما می توانید روند ایجاد حقایق را طولانی کنید (استراتژی قطره ای)

شما می توانید در وهله اول حقایق را سرکوب کنید

فرض کنید شما صاحب شرکتی هستید که اکشن فیگورها را برای کودکان تولید می کند. این اکشن فیگورها در خارج از کشور ارزان تولید می شوند.


حالا یک روزنامه در مورد داستانی که قرار است منتشر کنند به شما مراجعه کرده است. همانطور که مشخص است، یک کارخانه در بنگلادش کارگران کودک را برای تولید اسباب بازی های کودکان شما استخدام کرده است.


این داستان به زودی در سراسر کشور منتشر خواهد شد و بدیهی است که تأثیر آن بر شهرت شما فاجعه بار خواهد بود. حداقل، درآمد شما ضربه خواهد خورد. بدترین سناریو، ممکن است کسب و کار شما را به طور کامل نابود کند.


1. ضد تعادل

در اینجا، به جای اینکه اجازه دهید رویدادها آشکار شوند، تصمیم می گیرید که به طور فعال روایت را کنترل کنید. شما داستان را در مورد آنچه در بنگلادش اتفاق افتاد شکل خواهید داد.


اقدامات ممکن عبارتند از:


برای انجام توبه با رسانه های مختلف مصاحبه ترتیب دهید.

با یک تیم رسانه ای از خانواده های آسیب دیده در بنگلادش دیدن کنید.

اقداماتی را برای جلوگیری از تکرار این اتفاق در نظر بگیرید و در مورد آن صحبت کنید.

به طور عمومی مبلغ زیادی را به یک سازمان غیردولتی که با کار کودکان مبارزه می کند اهدا کنید.

یک رویداد جمع آوری کمک مالی برای افزایش آگاهی و بهبود نمایه خود انجام دهید.

2. استراتژی قطره ای

گزینه دیگر استفاده از استراتژی قطره ای است. به جای اینکه حقایق را متوازن کنید، روند ایجاد آنها را ترسیم می کنید. چندین مرحله برای این وجود دارد.


مرحله ی 1

در ابتدا منحرف می شوید.


ما به سختی با این کارخانه کار کردیم، سهم آنها در تولید کلی ما کمتر از 5 درصد بود.


مرحله 2

سپس در مورد اعتبار طرف مقابل شک می کنید.


آیا می‌دانید که روزنامه‌نگار مورد نظر قبلاً در مورد سایر داستان‌ها اشتباه کرده است؟»


مرحله 3

وقتی کاملاً مجبور هستید، کمی بیشتر اعتراف می کنید اما سرزنش را تغییر می دهید.


ممکن است به طور موقت برخی کار کودکان وجود داشته باشد، اما این به دلیل یک مدیر شیفت فاسد بود.


مرحله 4

مدت کوتاهی پس از آن، برای ایجاد سردرگمی پارو می زنید.


پس از بررسی بیشتر، ما به این نتیجه رسیدیم که هیچ کار کودکی در جریان نیست.»


نتایج

این رفت و آمد مداوم توجه را از موضوع واقعی دور می کند و این حادثه را به یک سریال تلویزیونی تبدیل می کند. شنیدی؟ حق با کیست؟ طرف کی هستی؟


همچنین با طولانی شدن این روند، تصور عمومی کسل کننده می شود. "پس چی، چند تا بچه قهوه ای چند اسباب بازی کنار هم گذاشتن؟" ما به حقیر عادت می کنیم.

3. سرکوب

با رعایت مثال ما، می‌توانید سعی کنید در وهله اول اجازه ندهید داستان منتشر شود، به عنوان مثال، با خرید روزنامه‌نگار یا حتی با تهدید آنها.


در حالی که بدیهی است که این کار اخلاقی نیست، بسیاری از نهادهای قدرتمند هر روز از این تاکتیک استفاده می کنند و از آن دور می شوند. اگرچه این یک حرکت پرخطر است - اگر این اتفاق بیفتد، به احتمال زیاد کار شما تمام شده است.


چه کسی باید نگران کنترل روایت باشد؟

کنترل روایت مربوط به قدرت است. بنابراین، جای تعجب نیست که سازمان‌های بزرگ با قدرت زیاد علاقه زیادی به کنترل روایت دارند.


مثالها عبارتند از:


دولت ها

رسانه

نهادهای مذهبی

شرکت های بزرگ

سازمان های غیر دولتی

اینها بازیگران واقعی قدرت هستند و کنترل روایت نان و کره آنهاست. درصد زیادی از تلاش آنها به این سمت می رود.


سپس افراد قدرتمند هستند. آنها نیز به شکل دادن به داستان هایی که درباره آنها گفته می شود علاقه دارند. نفوذ و درآمد آنها به آن بستگی دارد.


مثالها عبارتند از:


سیاستمداران

ستاره های سینما

نوازندگان معروف

ورزشکاران مطرح

اینفلوئنسرهای رسانه های اجتماعی

با این حال، کنترل روایت فقط برای آن «بالاترها» نیست.


حتی به عنوان افراد نسبتاً ناتوان، همه ما در تلاش هستیم تا روایت را کنترل کنیم. دو نمونه بارز، دوستیابی و شکار شغل هستند.


در یک برنامه دوستیابی مانند Tinder، سعی می کنید تا حد امکان زیبا به نظر برسید. شما بهترین عکس های خود را انتخاب خواهید کرد، به عنوان مثال، زمانی که به تازگی از رژیم خارج شده اید.


همچنین تصاویری را انتخاب خواهید کرد که شما را از آنچه واقعا هستید باحال تر نشان می دهند. طبق نمایه‌های Tinder اکثر افراد، آنها دائماً در تعطیلات هستند، از هواپیما بیرون می‌پرند یا در بخش VIP مهمانی می‌کنند.


هنگامی که شما به یک قرار می روید، بالماسکه ادامه می یابد.


اگر زن هستید، برای افزایش جذابیت بدنی خود، آرایش و سوتین می پوشید. اگر پسر هستید، سعی می‌کنید با اعتماد به نفس و خنده‌دارتر از خودتان رفتار کنید. و صرف نظر از جنسیت، همه سعی می کنند باهوش تر از آنچه هستند ظاهر شوند.


با شکار شغل، همه چیز حتی بدتر می شود. تصاویری که از خودمان در رزومه‌هایمان ترسیم می‌کنیم، مثلاً تخیلی هستند. طبق این روایت‌ها، ما دائماً در حال نوآوری، تنوع بیشتر، یادگیری مهارت‌های جدید و بازیکنان تیمی شگفت‌انگیز هستیم.


آیا این چیزی شبیه روز کاری شما است؟


همه ما سعی می کنیم روایت را کنترل کنیم. تنها تفاوت این است که افراد قدرتمند از قبل چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارند، در حالی که شما، فردی ناتوان، چیزهای بیشتری برای به دست آوردن دارید.


اخلاق این همه

کنترل روایت فقط کاری نیست که قدرتمندان انجام می دهند - همه ما آن را انجام می دهیم.


با این حال، ما مستعد اعمال استانداردهای دوگانه هستیم. وقتی یک سیاستمدار داستان پخته شده ای را تعریف می کند، ما عصبانی می شویم. اما وقتی در یک مصاحبه شغلی دروغ می گوییم، این به عنوان بهترین کار ما در نظر گرفته می شود.


اینجا بیش از یک دورویی در کار است.


اول، ما تغییرات خودمان را در روایت بی‌اهمیت می‌دانیم. افراد در مورد سطح تحصیلات یا درآمد خود دروغ می گویند. سازمان ها در مورد فساد یا تخریب محیط زیست دروغ می گویند.


اما این ما را به افراد بهتری تبدیل نمی کند. تنها دلیلی که روایت های ما آسیب کمتری دارند این است که قدرت شروع کمتری داریم. ما نمی توانیم از چیزی که نداریم سوء استفاده کنیم.


دوم، ما تصورات ساده لوحانه ای در مورد نحوه انجام بازی داریم.


ما فکر می کنیم که دولت ها باید عادلانه عمل کنند، کسب و کارها باید به فکر پایداری باشند و رسانه ها باید حقیقت را گزارش کنند.


این فقط نشان می دهد که ما هرگز قدرتی نداشتیم. زیرا به محض انجام این کار، متوجه می شوید که دائماً بر سر منابع در حال رقابت هستید. و اگر شما آنها را تصرف نکنید، دیگران خواهند گرفت.


سوم، ما نمی‌خواهیم با موقعیت‌های پیچیده و اخلاقی مبهم برخورد کنیم. ما می خواهیم دنیا را سیاه و سفید بدانیم. بازیکنان قدرتمند این پاسخ‌های آسان را ارائه می‌کنند - و ما آنها را می بلعیم.


چهارم، ما آرایش کردن یا مدیریت فید اینستاگرام خود را دروغ نمی‌دانیم زیرا همه این کار را انجام می‌دهند. "اگر همه حقایق را سفید می کنند، پس نمی تواند اشتباه باشد." ما آنقدر نگران حقیقت نیستیم که با قراردادهای اجتماعی.

به همه این دلایل، من مراقب قضاوت های اخلاقی هستم. واقعیت این است که هر وقت مردم دور هم جمع می‌شوند، داستان‌هایی گفته می‌شود.


اگر در جامعه مشارکت دارید، کنترل روایت صرفاً بخشی از معامله است. به جای اینکه عصبانی رفتار کنید، برای آن برنامه ریزی کنید. هر آنچه را که می توانید در مورد روانشناسی و بازاریابی جمعی بیاموزید.


از طرف دیگر، می توانید از گله فاصله بگیرید. شما می توانید یک گوشه نشین شوید. جدا از همه، نیازی به کنترل هیچ روایتی نیست. اما تعداد کمی از مردم حاضرند کاملاً تنها باشند، فقط برای اینکه کاملاً صادق باشند.


کنترل روایت در تجارت

به عنوان یک صاحب کسب و کار، کنترل روایت همراه با کار است. این سه حوزه ای هستند که باید به آنها توجه کنید:


مدیریت شهرت

بازار یابی

فرهنگ شرکت

1. مدیریت شهرت

مدیریت شهرت در مورد تمیز کردن خود است، زمانی که همه چیز به سمت جنوب رفت.


مثالها عبارتند از:


پایین آوردن نتایج جستجوی منفی در گوگل

خلاص شدن از شر نظرات منفی در آمازون

مقابله با حملات به کسب و کار شما در رسانه ها.

حذف تصاویر شرم آور مدیر عامل خود به صورت آنلاین.

تغییر مدخل های حیاتی ویکی پدیا

بیایید یک چیز را مستقیم بیان کنیم - اگر به مدیریت شهرت اهمیت می دهید، به احتمال زیاد، چیزی اساساً در سازمان شما اشتباه است.


شاید این توسعه محصول شما باشد. اگر به ارائه راه حل های نیمه کاره ادامه دهید، تمام مدیریت شهرت در جهان از بررسی های بدی که دریافت می کنید مراقبت نمی کنند.


یا شاید پشتیبانی مشتری شما کم است. شما نمی توانید تمام شکایات خود را به یک مرکز تماس در هند برون سپاری کنید و انتظار داشته باشید که مشتریان خود راضی باشند.


بنابراین، نگاهی انتقادی به خودتان بیندازید. برای ساختن سیستم‌های بهتر که بیشتر تلاش‌های مدیریت شهرت شما را منسوخ می‌کند، مقداری زمان سرمایه‌گذاری کنید. برای اکثر مشاغل، این راه حل است.


اما، اگر CNN در حال حاضر در خارج از خانه شما کمپ زده است، کار هوشمندانه را انجام دهید و یک فرد خارجی استخدام کنید. از آنجایی که وجود شما در خط است، هیچ راهی وجود ندارد که آرامش خود را حفظ کنید. احساساتی خواهید شد و بیش از حد واکنش نشان خواهید داد.


همچنین شما با روزنامه نگاران سرسخت که بوی خون می دهند سر و کار دارید. این افراد برای امرار معاش زندگی را نابود می کنند. شما به فردی در گوشه و کنار خود نیاز دارید که به اندازه آنها در بازی مسلط باشد.


حتی در موارد کمتر چشمگیر، مانند حذف مرورهای بد آنلاین، کمک خارجی دریافت کنید. شما فاقد مهارت های فنی برای انجام صحیح این کار هستید. به کسی که می داند در حال انجام چه کاری است پرداخت کنید.


2. بازاریابی

بازاریابی همه چیز در مورد کنترل روایت است. شما به طور فعال درک مشتری خود را از محصولات خود شکل می دهید.


برای بیان بهترین داستان، باید سه کار را انجام دهید:


شما باید از بردهای سریع چشم پوشی کنید

شما باید میدان جنگ خود را انتخاب کنید

شما باید بر نفس خود غلبه کنید

الف) از بردهای سریع چشم پوشی کنید

بزرگترین مشکل اکثر شرکت ها - به ویژه شرکت های B2B - این است که آنها هیچ استراتژی بازاریابی ندارند. این به این دلیل است که آنها حریص هستند - آنها فقط به فروش فکر می کنند.


اگر می‌خواهید روایت صنعت خود را کنترل کنید، باید بر این کوته‌اندیشی غلبه کنید و شروع به فکر بلندمدت کنید.


محتوایی تولید کنید که برای مشتریان شما بسیار مفید باشد. این کار را با فرکانس بالا انجام دهید، و در 5 تا 10 سال آینده، رهبر فکری بلامنازع در صنعت خود خواهید بود.


ب) میدان جنگ خود را انتخاب کنید

آن دسته از شرکت هایی که بازاریابی می کنند معمولاً در همه جا هستند. آنها در لینکدین پست می گذارند، یک وبلاگ شرکتی دارند، یک کانال یوتیوب دارند، در اینستاگرام منتشر می کنند و غیره.


اما از آنجایی که آنها منابع خود را بر روی کانال های زیادی تقسیم می کنند، هرگز در هیچ کجا به جرم بحرانی نمی رسند.


خیلی بهتر است به جای اینکه در همه جا باشید و بر هیچ جا تسلط نداشته باشید، یک سکو را انتخاب کنید و بر آنجا مسلط شوید.


ج) بر نفس خود غلبه کنید

بیشتر شرکت ها روی ویژگی ها متمرکز هستند. اما هیچ کس به این موضوع اهمیت نمی دهد که محصول شما چند زنگ و سوت دارد. تنها چیزی که مشتری شما به آن اهمیت می دهد، منفعت عاطفی برای آنهاست.


در برخی موارد، این سود آشکار است. اگر شما هارلی دیویدسون هستید، قدرت مردانه را می فروشید. اگر دنیای دیزنی هستید، بازدید از دوران کودکی خود را می فروشید.


در موارد دیگر، این سود عاطفی کمتر آشکار است. اما هنوز آنجاست.


این می‌تواند این باشد که چگونه نرم‌افزار کسب‌وکار شما یک کار خسته‌کننده را برای مشتری‌تان خودکار می‌کند، و آرامشی که از آن می‌گیرند.


این می تواند این باشد که چگونه مواد مقرون به صرفه شما باعث می شود مدیر کالا در چشم رئیسش خوب به نظر برسد.


یا شاید این رابطه شخصی است که با مشتری خود دارید، اینکه چگونه با آنها معاشقه می کنید و باعث می شوید که نسبت به خودشان احساس خوبی داشته باشند.


همیشه به مشتری خود آنچه را که از نظر عاطفی می‌خواهد بدهید – برای همیشه کسب و کار او را خواهید داشت.


3. فرهنگ شرکت

یکی دیگر از جنبه های مهم کنترل روایت، فرهنگ شرکت است.


برای موفقیت در کسب و کار خود، باید بهترین استعدادها را جذب کنید. این کارمندان شما هستند که محصول شما را ایجاد می کنند، آن را ارائه می دهند و پشتیبانی می کنند. بدون آنها تو هیچ نیستی


بنابراین، چگونه این کارمندان فوق العاده را جذب می کنید؟ با بیان یک داستان عالی. چند مثال:


به عنوان سازنده اسلحه، داستان شما ممکن است در مورد میهن پرستی باشد. ما بهترین تسلیحات را در اختیار سربازان شجاع خود قرار می دهیم. به این ترتیب، آنها می توانند به دفاع از ارزش های آمریکایی ما ادامه دهند.»

به عنوان یک استارتاپ واقعیت مجازی، داستان شما ممکن است در مورد ارتباط باشد. به دلیل عینک های واقعیت مجازی ما، انسان ها در سرتاسر جهان به زودی می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، انگار که در کنار یکدیگر ایستاده اند.

به عنوان یک شرکت بیمه، داستان شما ممکن است درباره شفقت باشد. ما به بیماران سرطانی کمک می کنیم تا هزینه های درمانی گران قیمت خود را بپردازند. به این ترتیب، آنها سال های بیشتری را با عزیزان خود خواهند گذراند.»

هنگامی که داستان خود را مستقیم می سازید، این نه تنها به جذب بهترین استعدادها کمک می کند، بلکه به حفظ آن نیز کمک می کند. آموزش افراد جدید تا زمانی که موثر واقع شوند، هم زمان بر و هم هزینه بر است. هر چه کارمندانتان بیشتر در کنار شما بمانند، بهتر است.


در نهایت، کنترل روایت به شما کمک می کند تا هزینه ها را کاهش دهید. بله، مردم حقوق زیاد را دوست دارند. اما چیزی که بیشتر دوست دارند هدف است. اگر روایت شما این هدف را فراهم می کند، حتی اگر کمتر پرداخت کنید، کارمندان شما برای شما کار خواهند کرد.



نحوه اعمال آن

کنترل روایت فقط یک مفهوم انتزاعی نیست. این یک مهارت قابل یادگیری است. در اینجا یک راهنمای گام به گام است.


1. روش خود را انتخاب کنید

همانطور که قبلا ذکر شد، هر زمان که سعی می کنید روایت را شکل دهید، سه روش در اختیار دارید:


شما می توانید حقایق منفی را با اطلاعات مثبت متعادل کنید

شما می توانید روند ایجاد حقایق را طولانی کنید (استراتژی قطره ای)

شما می توانید در وهله اول از آشکار شدن حقایق جلوگیری کنید

از نظر کنترل آسیب، گزینه 3 موثرترین راه حل است. اگر هیچ کس هرگز متوجه نشد که شرکت شما زباله های شیمیایی را در رودخانه محلی ریخته است، مشکلی وجود ندارد.


گزینه 1 کم اثرترین راه حل است. اگر بعد از این واقعه عذرخواهی کنید، واکنش منفی به دنبال خواهد داشت.


با این حال، از نظر ریسک، گزینه 3 خطرناک ترین گزینه است. اگر زمانی مشخص شد که سعی می‌کردید ردپای خود را بپوشانید، احتمالاً کار شما تمام شده است.


گزینه 1 کم خطرترین گزینه است. اگر عذرخواهی کنید، احتمال زیادی وجود دارد که از بین برود.


جنبه سومی که باید در نظر بگیرید این است که با چه سطحی از دروغگویی راحت هستید. در نهایت، همه این گزینه ها در تلاش برای خم کردن حقیقت هستند. اما تفاوت هایی وجود دارد.


مقابله با حقایق روشی نسبتاً ملایم برای تحریف حقیقت است. با بسیاری از ناظران، حتی به عنوان دروغگو ثبت نمی شود.


اما برای طولانی کردن روند به سبک ترامپ یا سرکوب واقعیات به سبک پوتین، باید بدون ظلم باشید.


از خود بپرسید که آیا قادر به دیدن این گزینه های رادیکال تر هستید یا خیر. در غیر این صورت، راهی را انتخاب کنید که واقعاً بتوانید آن را انجام دهید.


2. مخاطبان خود را ارزیابی کنید

اینکه چه چیزی می‌توانید از آن دور شوید و چه چیزی نمی‌توانید به مخاطبانتان بستگی دارد.


اگر شما یک پوپولیست دست راستی هستید که به توده‌ها غذا می‌دهید، می‌توانید با حقیقت آزادی‌های بسیار بیشتری نسبت به زمانی که در تلاش برای جلب نظر گروهی از دانشگاهیان بودید، بگیرید.


برای اینکه این موضوع درست باشد، از خود بپرسید:


توانایی مخاطبان من برای تفکر انتقادی چیست؟

تمایلات آنها (دیدگاه های سیاسی، گرایش جنسی و غیره) چیست؟

چگونه می خواهند با آنها صحبت شود؟ آیا باید جسور به نظر بیایید یا خود را به ظاهر فروتن نشان دهید؟

دامنه توجه آنها چقدر است؟ به عنوان مثال، در صنعتی پر سرعت مانند امور مالی، رسوایی ها به زودی فراموش می شوند.


3. واقع بین باشید

برخی از افراد از انتخاب های ارائه شده در اینجا مخالفت می کنند. آنها هر چیزی را که بوی دستکاری می دهد رد می کنند.


اما همانطور که قبلاً دیدیم، همه ما دائماً سعی می کنیم یکدیگر را دستکاری کنیم، چه در فروش، چه در دوستیابی یا شکار شغل.


بستن چشمان خود به روی بازی های قدرتی در اطراف ما باعث نمی شود آنها از بین بروند.


همچنین، اگر قاطعانه از این انتخاب‌ها امتناع می‌کنید، بدانید که همیشه تحت حاکمیت کسانی خواهید بود که از نظر اخلاقی کمتر دچار نقص هستند.


دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم به یک قسمت از «خانه پوشالی» نزدیکتر است تا به یک قسمت از «اپرا».


بیایید در این مورد بزرگسال باشیم.


4. خود را آینه کنید

برای کنترل روایت، باید یاد بگیرید که خودتان را مانند دیگران ببینید - آنطور که خودتان را حمل می کنید، صدایی که می کنید.


هدف این است که هر گونه واکنش احساسی را که می خواهید در مخاطبان خود ایجاد کنید - هیجان، تحریک، عزم و غیره.


دو راه برای انجام این کار وجود دارد.


روش اول دریافت بازخورد است. از مردم در مورد نحوه برخوردتان بپرسید. اگر صاحب کسب و کار هستید، از مشتریان خود نظرسنجی کنید.


برای حقیقت سخت تلاش کنید. با افرادی که شما را دوست ندارند مصاحبه کنید. نظرسنجی های ناشناس را تنظیم کنید تا مشتریان آن را مستقیماً در اختیار شما قرار دهند.


روش دوم این است که خودتان را ضبط کنید. از سخنرانی که در آن کنفرانس ایراد خواهید کرد، فیلم بگیرید. جلسات صبحگاهی روزانه خود را ضبط کنید. تماس سرد بعدی خود را بچسبانید.


این ضبط‌ها درک شما را از خودتان متحول خواهند کرد. برای اولین بار، متوجه تمام رفتارهای آزاردهنده خود، "اهم"، تیک های عصبی، وضعیت بد بدن خود و غیره خواهید شد.


هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، تشخیص این رفتارها در حین رخ دادن آسان تر می شود. رفتارهای جدید و بهتری پدیدار خواهد شد. شما یاد خواهید گرفت که به دلخواه افراد را مجذوب، متقاعد یا هیجان زده کنید. این قدرت ضبط کردن خودتان است.



5. یک شبکه رسانه ای بسازید

بسیاری از سازمان‌ها این اشتباه را مرتکب می‌شوند که وقتی اوضاع به سمت جنوب پیش رفت به سراغ اعضای مطبوعات می‌روند. اما هیچ کس علاقه ای به دوست شدن با شما ندارد، زمانی که شما از قبل در گل و لای هستید.


ترفند این است که قبل از اینکه به آنها نیاز داشته باشید، تماس برقرار کنید. به عنوان مثال، با استفاده از ابزاری مانند HARO، به طور مرتب داستان هایی را برای روزنامه نگاران مطرح کنید. موضوع آنقدر در مورد انتشار یک داستان خاص نیست، بلکه ایجاد آن ارتباط شخصی است.


برای دوستان روزنامه نگار جدید خود مفید باشید. ارزش ارائه کنید. هنگامی که این مخاطبین را در جای خود قرار دهید، احتمال خراب شدن شما کمتر است. روزنامه‌نگارانی که با آنها دوست هستید تردید بیشتری برای دنبال کردن شما خواهند داشت. آنها حتی ممکن است به شما لطفی کنند، مثلاً به شما هشدار دهند یا از طرف شما بر روزنامه نگاران دیگر تأثیر بگذارند.


6. از یک فرد خارجی کمک بگیرید

باز هم می گویم - وقتی اوضاع خراب شد، از یک خارجی کمک بگیرید. از آنجایی که از نظر احساسی درگیر هستید، بدترین فردی هستید که می توانید آسیب را کنترل کنید.


همچنین شما هیچ تجربه ای در این نوع جنگ ندارید. شما در مقابل روزنامه نگاران سرسخت هستید که این کار را برای امرار معاش انجام می دهند. شما نمی توانید با آنها بنشینید.


7. به سطح نویز نگاه کنید

سر و صدا می تواند علیه شما کار کند، و می تواند برای شما کارساز باشد.


به عنوان مثال، اگر رسانه‌های معتبر شما را تکه تکه می‌کنند و نمی‌توانید حرفی را وارد کنید، باید تاکتیک‌ها را تغییر دهید. شما باید یک پلتفرم متفاوت پیدا کنید، پلتفرمی که کمتر تعصب داشته باشد. ترامپ در روزهای اول این کار را با توییتر انجام داد.


از سوی دیگر، گاهی اوقات می توانید سر و صدا را برای شما کارساز کنید. اگر به اندازه کافی بیرون از خانه بنشینید، خشم جدیدی به وجود خواهد آمد. ممکن است یک بیماری همه گیر وجود داشته باشد. ممکن است جنگی رخ دهد. ممکن است کسی در سوپر باول نوک سینه‌اش را بلغزد.


این نویز جدید هر نویز قبلی که ایجاد کرده بودید را پنهان می کند. به زودی فراموش خواهید شد.


8. از میانه راه دوری کنید

منطقی باشید یا دیوانه باشید. خنده دار یا غمگین باشید سکسی باشید یا محافظه کار باشید. اما به هر قیمتی شده، از حد وسط اجتناب کنید.


باراک اوباما در کنترل روایت فوق‌العاده بود زیرا به سختی لغزش می‌کرد. او همیشه خوش بیان، آرام و متناسب با شرایط بود.


دونالد ترامپ در کنترل روایت به همان اندازه موفق بود، اما آن را متفاوت پیش برد. او پرزرق و برق و ظالمانه بود. همه چیزهایی که او می گفت برای دشمنی بود. دکمه مکث وجود نداشت.


هر دو استراتژی کاملاً خوب کار کردند زیرا هر دوی آنها در مسیر باقی ماندند.


خطر در وسط است. آن منطقه مرگ است. رهبر منطقی و خوددار وقتی ناگهان ناله می کند دیگر جذابیت خود را از دست می دهد.


به همین ترتیب، یک آدم بزرگ غیرمنطقی نمی تواند خیلی منطقی باشد. اگر شروع به گفتن چیزهایی کنید که واقعاً منطقی هستند، تندروهای اردوگاه شما شما را محکوم خواهند کرد.


هر نقشی را که برای شما مناسب است انتخاب کنید - اما سپس به آن پایبند باشید. بدون از بین رفتن شخصیت برای کنترل روایت، باید توده ها را راضی نگه دارید. و توده ها از تفاوت های ظریف متنفرند.


9. خود را دوباره اختراع کنید

گاهی اوقات، آسیب وارد می شود. هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید از یک اشتباه خاص نجات پیدا کنید، مهم نیست که چقدر راوی زیرک هستید.


اگر این اتفاق برای شما افتاد، باید ضررهای خود را کاهش دهید. بپذیرید که این روایت خاص قابل بازیابی نیست و روایت جدیدی ارائه کنید.


یک راه برای رفتن، داستان Saulus-to-Paulus است. اگر بتوانید خود را به عنوان یک گناهکار غمگین ترسیم کنید - اصلاح شده، متواضع، آماده برای بهتر کردن اوضاع - به زودی اشتباه شما بخشیده می شود.


یک مثال عالی در این مورد، رابرت داونی جونیور است. او برای مدتی عامل گمشده هالیوود بود. اعتیاد، توانبخشی، اسلحه، دستگیری - او مدام خرابکاری می کرد.


اما او سرانجام هوشیار شد، دوباره راهش را ارتقا داد و خود را به عنوان مرد آهنی دوباره اختراع کرد. اکنون او یکی از موفق ترین بازیگران هالیوود و همچنین یک مرد خانواده اصلاح شده است.


این تضاد شدید است که این روایت را بسیار جذاب می کند. هرچه سقوط شما بدتر باشد، برخاستن شما از خاکستر بیشتر است.


یا می توانید برعکس بروید.


مارتا استوارت یک مثال عالی برای این موضوع است. او در روزهای اولیه زندگی خود را به عنوان یک زن خانه دار و شخصیت تلویزیونی آمریکایی معرفی کرد. سپس به جرم کلاهبرداری سهام زندانی شد. همه فکر می کردند او تمام شده است.


او نیز خود را دوباره اختراع کرد. اما برخلاف داونی، او تصویر جدید قانون شکن خود را پذیرفت. همکاری‌های او با اسنوپ داگ و سرمایه‌گذاری‌های تجاری مرتبط با حشیش، تصویر او را به عنوان یک تاجر زیرک با اعتبار خیابانی تثبیت کرد.


هم رابرت داونی جونیور و هم مارتا استوارت فهمیدند که چه زمانی است که روایت قدیمی را رها کرده و روایت جدیدی ارائه کنند. شما باید به اندازه آنها انعطاف پذیر باشید.


آیا شما باید روایت را کنترل کنید؟

تا اینجا ما فقط در مورد اینکه چرا ممکن است کنترل روایت مفید باشد صحبت کرده ایم.


اما اگر از اهمیت دادن به روایت دست بردارید چه؟ این نیز انتخابی است که می توانید انجام دهید. و مزایا و معایب خاص خود را دارد.


مزایای

هنگامی که کشیدن نخ را متوقف کنید، این مزایا را تجربه خواهید کرد.


آزادی بیشتر

محصور شدن در یک نقش خاص می تواند پیر شود. شما محدود به همان چند رفتار، حرف و ایده هستید. سایر جنبه های شخصیت شما هرگز نمی توانند نشان دهند، مبادا شخصیت عمومی شما را نابود کنند.


وقتی کنترل روایت را متوقف کنید، این تغییر می کند. شما می توانید هر کسی که می خواهید باشید. شما دیگر برای دیگران زندگی نمی کنید بلکه برای خودتان زندگی می کنید.


پهنای باند ذهنی بیشتر

کنترل روایت رم ذهنی زیادی را می گیرد. همیشه باید به یاد داشته باشید که به چه کسی چه دروغی گفته اید. در غیر این صورت خانه کارت شما خراب خواهد شد.


اگر روایت را نادیده بگیرید، هیچ یک از این مشکلات را ندارید. در هر لحظه، شما به سادگی حقایق را همانطور که آنها را درک می کنید بیان می کنید. که بار شناختی شما را کاهش می دهد.


اتصالات عمیق تر

وقتی کنترل روایت را متوقف می کنید، شروع می کنید به نشان دادن خود به دنیا همانطور که هستید. اگر به جهان بینی خاصی مشترک باشید، دریغ نمی کنید. اگر به یک عمل جنسی خاص علاقه دارید، این را می گویید. هیچ مانعی وجود ندارد.


این باعث ایجاد اختلاف خواهد شد. برخی دیگر نمی خواهند با شما معاشرت کنند.


اما ارواح خویشاوند را نیز جذب خواهد کرد. با پخش خود به همان شکلی که هستید، در نهایت به کسانی خواهید رسید که دنیا را مانند شما می بینند.


معایب

نادیده گرفتن روایت مضراتی نیز دارد.


موفقیت کمتر

سه نقش برای انتخاب در زندگی وجود دارد:


شما می توانید دنبال کننده باشید

شما می توانید یک رهبر باشید

شما می توانید یک ناظر باشید

اگر گزینه 3 را انتخاب کنید، در معرض دستکاری های معمول و بازی های قدرت نخواهید بود. با نشستن بر روی قله کوه خود، به طرز شگفت انگیزی ساکت خواهد بود.


اما همچنین به این معنی است که شما موفقیت کمتری خواهید داشت.


شهرت، پول، موقعیت - همه اینها نیاز به مخاطب دارد. گله به کسانی که آنها را درست بازی می کنند پاداش می دهد. خود را بردارید، غنایم از کنار شما خواهد گذشت.


شلوغی کمتر

وقتی داستان گفتن را متوقف کنید، افراد کمتری به شما توجه خواهند کرد. ممکن است افراد مناسب بیشتری را جذب کنید، اما به طور کلی، شلوغی اجتماعی فروکش خواهد کرد. همه نمی توانند با آن کنار بیایند.


بیشتر باد سر

هر چه بیشتر بخواهید روایت را کنترل کنید، باید بیشتر بر مشترکات تأکید کنید. شما باید تا حد امکان با هم سازگار شوید.


اما وقتی جرات متفاوت بودن را داشته باشید، گله مخالفت می کند. فردگرایی شما به عنوان یک توهین تلقی خواهد شد.


به همین دلیل است که بیانسه جشن گرفته می شود، اما باهاوس مشکوک است. به همین دلیل است که تونی رابینز بر صنعت توسعه شخصی تسلط دارد، در حالی که سم هریس باید از خود دفاع کند. به همین دلیل است که بیل کلینتون به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، در حالی که هری براون هرگز شانسی نداشت.

کدامیک بهتر است؟

بنابراین، شما باید روایت را کنترل کنید یا نه؟


در اینجا هیچ پاسخ آسانی وجود ندارد. همه چیز به این بستگی دارد که چه چیزی برای شما مهم است.


اگر تشخیص را بر خودمختاری ترجیح می دهید، باید توانایی خود را برای کنترل روایت کامل کنید. داشتن این یک مهارت جذاب است – اینکه بتوانید مردم را دوست داشته باشید، عاشق شما شوند، از شما خرید کنند، به شما رای دهند و غیره.


اما اگر استقلال را بر شناخت ترجیح می دهید، مزایای دیگری نیز وجود دارد - آزادی از انتظارات اجتماعی، ارتباط عمیق تر با افراد همفکر، توانایی بیان حقیقت و غیره.



همچنین، این نباید یک تصمیم یا تصمیم باشد. می توانید ترکیب و مطابقت دهید.


شاید باهاوس هرگز مانند بیانسه در استادیوم‌ها بازی نمی‌کرد، اما آنها همچنان رکوردهای بزرگی را ثبت کردند و هواداران وفاداری داشتند. هری براون شاید هرگز رئیس جمهور نمی شد، اما او همچنان یک صدای تاثیرگذار در حزب آزادیخواه بود.


انتخاب فقط بین تبدیل شدن به یک دستکاری توده یا گوشه نشین نیچه در یک تپه نیست. شما می توانید با کنترل روایت تا آنجا که احساس راحتی می کنید بازی کنید.


بهترین توصیه من این است که هر دو را برای مدتی امتحان کنید - یاد بگیرید بر دیگران تأثیر بگذارید و یاد بگیرید که تنها باشید. هنگامی که این مهارت ها را به دست آوردید، احساس بهتری نسبت به جایی که در این طیف قرار دارید خواهید داشت.




https://nielsbohrmann.com/control-the-narrative/

کنترل روایت
بازیکن این زندگانی دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید