سفره سلامتی ، پرورش قدرت یادگیری مغز !
سلام بر تیک تاکی های عزیز فسفردار! در جمعی که چند جوان تشکیل داده بودند ، بحث خوراکی بود و زور و بازوی لفظی خود را در رابطه با چی خوردن و چقدر خوردن ، به رخ هم میکشیدند ! هر کس با نقل خاطره ای سعی میکرد باعث شگفتی بقیه شود . از میان آنها سه مورد جالب بود که به طور اختصار، آورده میشود .
این خاطرات غیر مستقیم ما را با تاثیرات تغذیه مناسب وغیر مناسب آشنا میکند . آشنا شدن با چگونه خوردن و تبعات ناشی از آن ، هدف مرور این خاطرات است . شاید بسیاری از شما جذابتر از این خاطرات را داشته باشید در چنین شرایطی چه بهتر شما هم با دیگر دوستانتان به مشارکت بگذارید .
یکی از این عزیزان نقل میکرد که روزی با سه پسر خاله خود به اغذیه فروشی رفته و برای قمپوز درکردن و چشم رو هم چشمی ، مسابقه بیشترخوری همان پرخوری سابق! بدهند. بعدازآب و تاب بسیار، ماحصل گفته و شنیده ها ، برنده خوشبخت این مچ اندازی شکمی ، موفق شده بود ( بیست و نه ) ساندویچ میل کند !! بقیه دوستان حاضردرمسابقه که شکست را پذیرفته بودند نیز، هر کدام بین بیست تا بیست وپنج ساندویچ را بلعیده بودند. البته دوپینگ نوشابه هم مجاز بوده و چندین بطری نوشابه خانواده ، ساندویچها را به سمت معده های نگون بخت ، مشایعت میکردند!! تصور این تعداد خوراک در مقابل ظرفیت سه چهار معده ، پشت آدم را میلرزاند . آنهم پشته ای از خوراکهای فاقد ارزش غذائی!
واقعا این تعداد ساندویچها را اگر روی هم انباشته شود ، آیا به اندازه یک طفل سه چهار ساله نمیشود ؟! درمیان گفته هایشان به فردی اشاره کردند که یک نظریه داشت که باید در کتاب گینس نوشته شود! آن جوان بوتیک دار ، دوست داشت که تمام وعده های غذائیش فقط پیتزا باشه، یعنی صبح تا شب فقط پیتزا !
مدعی بود که بالای هفت پیتزا که بعضی از آنها پیتزا خانواده بود ، توسط ایشان بلعیده میشود ! وقتی ازدر نصیحت به او میگفتند که بابا جون ، یه مریضی هم هست که بهش میگن سرطان ! به تمسخر میگفت باید از حالای خودم لذت ببرم ! سرطان مرطان رو بیخیال ! من پیتزا رو از سرطان بیشتر میخوام !
استدلال بغایت پوشالی به دفاع از یک غذای پوشالی که هیچ ارزش ادامه دادن هم ندارد .یک دگماتیسم شکمی ! این تنها صفتی است که میشود به آن ناشناخته بوتیک دار ، داد .یکی دیگر از خاطرات جوانهای خوش خاطره ، تعریف از برادرش بود که در یک مسابقه منم زدنی با دوسه نفر دیگه ، برنده شده بود والبته چند روزی هم تحت نظر پزشک در اورژانس ، حظ برنده شدنش را میبرد ! گویا آنها به یک چرخ طحافی میرسند که آب زرشک میفروخت. تصمیم میگیرند برای رو کم کردن همدیگر بطری های زرشک را یک نفس و لاینقطع ، وارد معده شان بکنند ! در نتیجه هر کدام یک ( سرنیزه ) برداشته و روبروی هم ، آماده شروع این مسابقه جنون آمیز میشوند !
سرنیزه ، اصطلاحا به بطری های شیشه ای اطلاق میشود که دارای گردن بلند و درازی است . این سرنیزهها گنجایش حداقل سه بطری نوشابه خانواده را داشته است ! بالاخره با اوکی یکی از نفرات ، جوانهای داوطلب ، سر بطری ها را در دهان فروکرده به مانند شیلنگ پمپ بنزین ، باک معده را پر میکنند . تنها برنده همان برادر راوی بود که کارش به اورژانس و تخلیه و سایر درمانها کشیده شد. به واقع درست گفتند که اگه هوسه یه بار بسه ! خدا کنه که دیگه تکرار نشود .آخه اینم شد غرور جوانی ؟!
نفر سوم هم خاطره ای از کوه رفتنشان در میان گذاشت که چگونه ، بر اثریک خطای محاسباتی مجبورشدند دو روز در یک پناهگاه بمانند .او تعریف میکرد که زمانی با دوستانش تصمیم میگیرند یکی دو روزبه قله ای بروند . هر کدام توشه ای برداشته با مقداری مغزهای آجیلی و چند بطری آب راهی میشوند .
بعد از حادثه ای و اجبار به گذراندن شرایط اضطراری ، هر کدام به قاتق کردن از خوراکی هایشان مشغول شدند . یکی گوشت کوبیده آبگوشت داشت . یکی چند عدد کتلت و دیگران هم غذاهائی مانند اینان سالم و مقوی . اما باز غذاها تمام شد . به پیشنهاد یکی از آنها به ذخیره یکی از پناهگاها سرکشی کرده ومقداری نان خشک که در آنجا بود را میخورنند . ( هر کوهنوردی اگر نان زیادی داشته باشد ، برای روز مبادای خود یا کسانی که نیاز داشته باشند ، در سوراخی تعبیه کرده و از گزند جانوران دور میسازند .
عادت و منشی پسندیده ) از این خاطره ها همه میدانند و دارند ، اما بحث بر سر چگونه خوردنه . آیا اگر به جای این عزیزان طبیعت دوست ، آن عزیزان شکم دوست ، درشرایط تحمل اتراق اجباری در کوه ، قرار میگرفتند آیا میتوانستند تاب بیاورند و چقدر شانس سالم ماندنشان بود ؟ و سئوالات دیگر که شاید جوابی از این دست داده شود ، مگه مجبورند برن کوه که گیر کنند !؟ اما باید از این منظر به ماجرا نگاه کرد . مرور خاطرات آنها بهانه ای بیش نیست . مثال برای مسیرزندگی و طی کردن شرایط سخت و غافلگیرانه است . انسانها بدون اینکه ازلحظات دیگرشان خبری داشته باشند ، در مسیرهای غیرپیش بینی هستند . پس باید همیشه آماده بود . اگر بحرانی به وجود بیاید باید پذیرفت و با خونسردی و تحمل ، از آن عبور کرد . برای این مهم نوع زندگی در شرایط عادی ، تعیین کننده است . حتما نگرش جوانها باید به گونه ای باشه که در کنار لذت بردن از ثانیه های تنفسی خود ، مجبور نباشند در تنگنا ها و چالشهای ناخود آگاه ، مستاصل روزگار بشوند . بحث درباره اینکه چگونه زندگی کنیم بهتره ؟ بسیار زیاده که در این مجال کاری به آن نیست ، اما درست خوردن وبه طور کلی شناختن اصولی تغذیه ، یکی از ملزومات گذران عمره ! شاید این مسئله در نگاه اول ، ساده به نظر بیاید اما با کوچکترین ناراحتی به خاطر تبعات یک تغذیه غلط ، یک عمری را باید با لب گزه زندگی کرد . البته مسئله شکم زیاد هم ساده نیست . آیا میدانید تمام جنایات بشر در طول تاریخ مربوط به شکم و شهوت بوده است ، که خود بحث دیگر و عمیقی است . جوانها به خاطر جوانیشان ، روی مدار سعادتمندی هستند و فرصتهای طلائی در پیش رودارند . برای رسیدن به افقهای روشن از حالا باید مراقب بود . بعضی مواقع گفتن یک ( نه ) یک عمر خوشبختی را به دنبال دارد .
به هر حال باید این اندیشه را شناخت تا سفره سلامتی را پهن کرد . در قسمت بعدی به عناصرغذائی مطلوب پرداخته میشود و به جای رژیم گرفتن ، با بشقاب سالم هم آشنا میشویم . تا قسمت بعدی ، خوب بخورید و خوب بنوشید و همچنان به شعار و هدف مون که ( تیک تاکی شورفیق ) است ، پایبند باشیم .
خدا نگهدار