تا به اینجا در میانِ همهی اتفاقات و نکات مهم فصل 8 هنوز یک سوال اساسی بی پاسخ مانده تخت آهنین سهم چه کسی است؟
بعد از 7 فصل جنگ، خیانت و مرگ حالا وقت آن رسیده که شخصی تخت آهنین یا همان Iron Throne را تصاحب کند و بر هقت قلمرو پادشاهی کند اما این تخت به چه کسی خواهد رسید؟ با ما همراه باشید تا در ادامه جالبترین احتمالات ممکن را بررسی کنیم!
اولین کاندیدا برای نشستن روی تخت آهنین است و در فصل سوم قسمت هفتم میگوید که :”من به دنیا آمدهام تا بر هفت قلمرو فرمانروایی کنم“، او از خاندان تارگارین است، خاندانی که تخت آهنین را ساخته و برای 300 سال بر وستروس حکومت کرده.
دنریس چند فصل را در میان دوتراکیها و سرزمینهای بردهداری به سر برد و یاد گرفت که چگونه یک ملکهی قدرمتند باشد بعد در فصل هفت بالاخره به سرزمینهای وستروس با ارتش خودش و 3 اژدها حمله کرد.
همهی داستان دنریس در طول سریال او را به سمت ملکه شدن میبرد و بیشتر قدمهایی که در طول داستان برداشته قدمی برای نزدیک شدن به تخت آهنین بوده و همین باعث میشود که ملکه شدن او زیادی قابل پیشبینی باشد که اگر یک چیز را راجع به آرآر مارتین نویسنده گیم اف ترونز بدانیم این است که دوست ندارد قابل پیشبینی عمل کند.
سوال اساسی در مورد دنریس این است که او چجور ملکهای خواهد بود؟ آیا او همهی دشمنانش را مثل کاری که با پدر و برادر ساموئل تارلی کرد میسوزاند و مثل پدرش است؟ یا قرار است دنیا را به جای بهتری تبدیل کند؟
شاید دنریس تصمیم بگیرد برای برقراری صلح در وستروس تخت آهنین را رها کند، همانطور که او در رویایش در فصل دو دید که به تخت آهینن نزدیک میشود ولی بعد برمیگردد و به پشت دیوارها میرود دقیقا همان کاری که در فصل 7 انجام داد و درحالی که میتوانست به پایتخت حمله کند و روی تخت آهنین بنشیند تصمیم گرفت که برای نجات جان اسنو و مبارزه با وایت واکرها بجای پایتخت به پشت دیوارهای شمال برود.
با شناختی که از دنریس داریم او یک ملکهی بسیار سختگیر در برابر دشمنان است که برای کشتن آنها تردید نمیکند، هدف زندگیش باز پس گرفتن تخت آهنین است ولی بارها ثابت کرده که به نجاتِ دنیا بیشتر از تخت آهنین اهمیت میدهد مثل وقتی که تصمیم گرفت با بردهداری مبارزه کند یا برای شکست وایت واکرها با سرسی هم پیمان شود، پس شاید او برای نجات دنیا جانش را بدهد، بر اساس افسانههای قدیمی یک جنگجو در گذشته یکبار وایت واکرها را شکست داده و او برای انجام اینکار مجبور شده که همسرش و عشق زندگیش را برای بیدار کردن Lightbringer شمشیر افسانهایِ آتشین فدا کند و شاید اینبار هم دنریس به عنوان عشق زندگی جان اسنو جان خودش را فدا کند تا یکبار دیگر شمشیر بیدار شود و با آن وایت واکرها را شکست بدهند که ما را به سمت دومین احتمال راهمایی میکند.
در فصل هفتم متوجه شدیم که جان در واقع وارث حقیقی وستروس و تخت آهنین است که نام اصلیش اگون تارگارین است، جان علاقهای به پادشاه شدن ندارد همانطور که علاقهای نداشت که پادشاه شمال بشود ولی او ممکن است پادشاهی را قبول کند اگر احساس کند که وظیفهاش است و مسئولیتی بر گردنش وجود دارد.
پادشاه شدن جان مقداری کلیشهای خواهد بود یک جنگجوی توانمند که با یک شمشیر افسانهای تاریکی را شکست میدهد و به عنوان پادشاه فرمانروایی میکند شما را یاد داستان فانتزی بزرگ و موفق دیگری نمیاندازد؟ (ارباب حلقهها).
در کتاب اشارههایی به پادشاه شدن جان اسنو وجود دارد اما شاید نه جانی که ما میشناسیم شاید مدلی سرد و یخ زده از جان همانطور که دنریس در رویایش دید که برف روی تخت آهنین نشسته که هم میتواند به اسنو(برف) اشاره داشته باشد و هم به سرما و زمستان اما جان یخ زده چه معنایی دارد؟
در کتاب داستانهایی وجود دارد که انسانها با وایت واکرها در ارتباط بودهاند و حتی در گذشته با آنها ازدواج میکردهاند، شاید جان صلح را به دنیا با یک فداکاری به ارمغان بیاورد و قبول کند که وایت واکر شود و به نایت کینگ جدید تبدیل گردد یا حتی با یکی از وایت واکرها ازدواج کند یا حتی ممکن است که او یکی ازین پیمانهای تاریک را با وایت واکرها ببندد و بچهای از دنریس بیاورد که او پادشاه شود، که این هم یک احتمال است از آنجا که نشان دادن رابطهی بین دنریس و جان میتواند به همین دلیل بوده باشد و در آخر هم فرزند آنها روی تخت آهنین بنشیند “فرزند آتش و یخ“، خب اینها واضحترین احتمالات بودند برویم به سراغ احتمالات کمتر.
سانسا از ابتدای داستان دوست داشت که به ملکه تبدیل شود و برای همین هم همسر جافری شد، همانطور که آریا در فصل هفتم قسمت ششم به او گفت: “تو فقط دوست داری که ملکه شوی!“.
به علاوه او تمام هفت فصل گذشته را در راه یادگیری سیاست مداری در کنار زیرک ترین شخصیتهای گیم اف ترونز (سرسی، پیتر بیلیش، اُلِنا تایرل) گذرانده و در حال حاضر یک سیاستمدار خبره است بعد از مدتها که دیگران از او سوء استفاده کردهاند مشخص است که سانسا دوست دارد در راس امور قرار بگیرد و فرمانروایی کند.
سانسا هیچ حق طبیعی برای نشستن روی تخت آهنین ندارد ولی در این جنگ بزرگ چه کسی به فکر حق طبیعی و غیر طبیعی است او میتواند به روش پیتر بیلیشی و زیرکانه روی تخت آهنین بنشیند.
اما سانسا وفادار به شمال به نظر میرسد و محتملتر این است که او به عنوان پادشاه شمال در راس قرار بگیرد و تخت آهنین برای سانسا کمی دور از انتظار است.
سرسی در حال حاضر هم تخت آهنین را دارد ولی به نظر نمیرسد که چندان دوامی داشته باشد و جادوگر فصل پنجم قسمت اول هم پیشبینی کرده بود که او در پایان نا امید خواهد شد از طرف دیگر فکر نمیکنم پیروز شدن سرسی به مذاق هیچ یک از طرفداران خوش بیاید.
تیریون شاید محبوبترین شخصیت گیم اف ترونز باشد و کاراکتر مورد علاقهی خود آرآر مارتین هم هست ولی او بیشتر یک مشاور است تا یک فرمانروا و به گفته خودش که بارها هم در طول سریال تکرار کرده آیندهاش را طور دیگری تصور میکند و به پادشاهی علاقهای ندارد، هرچند واریس در فصل دوم قسمت سوم به او گفت: “یک مرد کوچک میتواند سایهی بسیار بزرگی داشته باشد” اما در نهایت احتمال پادشاهی تیریون هم کم است.
شاید تصور کنید که شاه شب ممکن است همه را شکست دهد و در یک پایان کاملا غم انگیز او بر تخت آهنین بنشیند و به دنیا فرمانروایی کند.
گیم اف ترونز یک داستان بیرحم بوده و طوری برخورد کرده که انگار بازتاب حقیقت است و حقیقت هم مثل همیشه تلخ است اما در تمام طول داستان همیشه امیدها زنده بوده و طرف روشنِ داستان هم هرچند آرامتر ولی به حرکت خودش ادامه میداده و همین تلاش بی وقفهی کاراکترهاست که جذاب است.
و بجز نکته بالا یک مصاحبه از آرآر مارتین هست که کاملا بر این پایان مهر رد میزند جورج آرآر مارتین بعد از اینکه از او سوال شد آیا امکان دارد که یک پایانِ کاملا تاریک و وحشتناک در انتظارمان باشد؟ جواب داد “نه داستان با پیروزی تمام میشود یک پایان شیرین ولی دردناک!” پس پادشاهی نایت کینگ هم بسیار غیر محتمل میشود اما یک پایان دیگر هم وجود دارد پایانی که هیچکس در آن پادشاه نیست و شاید بهترین و راضی کننده ترین پایان و البته همانطور که آرآر مارتین میخواهد غافلگیر کنندهترین باشد.
یک بخشی از همهی داستان گیم اف ترونز همیشه این بوده که تخت آهنین باعث مشکلات فراوان است و باعث جنگ میان مردم میشود در حالی که باید با یکدیگر متحد باشند، به خاطر قدرت همه به هم حتی فرزندان و پدرانشان حتی خواهران و برادرانشان خیانت میکنند و به نحوی منفورترین چهرهی گیم اف ترونز خود تخت آهنین است که پادشاهان دیوانه، الکلی و وحشی بر روی آن مینشیند و بقیه ظلم میکنند.
نشانههایی وجود دارد که تخت آهنین نابود خواهد شد، در رویای دنریس میبینیم که همه چیز با آتش اژدهاها یا آتش وحشی سوخته و نابود شده، شاید تخت آهنین نابود شود و همهی هفت قلمرو جدا شده و هر کدام فرمانروای خودشان را داشته باشند تا این بازی قدرت و خیانت پایان یابد.
یا روش جدیدی از حکومت شکل بگیرد همان حکومتی که تیریون در فصل 7 قسمت ششم پیشنهاد داد: “راههای دیگری برای انتخاب فرمانروایان وجود دارند، برادران نایت واچ راه خودشان را دارند و آیرون بورنها با همه ایراداتشان راهها خود را دارند” یعنی میتوان برای انتخاب پادشاه از راههای دیگری عمل کرد یا وقتی که دنریس در فصل 6 قسمت ده گفت: “تو میتونی صلح رو نگه داری وقتی که مردم خودشان رهبرشان را انتخاب کنند.” یا وقتی که گفت: “من میخواهم این چرخ را بشکنم” یعنی میخواهم این روش قدیمی را عوض کنم که همگی میتوانند معنای نوعی دموکراسی در انتخاب فرمانروا باشند.
از سوی دیگر سریال گیم اف ترونز که چشم همهی دنیا به آن است میتواند با شکستن تخت آهنین یک پیام جهانی ارسال کند که قدرت در همبستگی مردم است و قدرت دادن به یک فرد یا خاندان همیشه باعث مشکلات خواهد شد این پایان میتواند کمی گیج کننده باشد ولی امید به همراه دارد امیدِ بهاری پایدار و “یک پایانِ شیرین ولی دردناک!”