انسان امروزی در عصری پیچیده و مخوف به سر می برد(50سال اخیر)
به صراحت می توان گفت بخش اعظمی از جمعیت کل جهان به راستی هویت خویش را گم کردهاند
مطمئنا اکثر افراد دور و برمان نمیتوانند جواب درست و حسابی به پرسش مذکور بدهند.
دلیلش واضح است!
چون تا حالا به آن فکر نکردهاند
اینجا به جای تایپ کردن چند مورد عکس قرار میدهیم:
درست است که بله انسان ظلم میکند،حق دیگری را میخورد،دزدی و غارت میکند،به ناحق دیگری را میکُشد و...
اما ارزش این را دارد که تاریخ وقایعی به خود بیند که انسان عزت و شرفش را به زرق و برق دنیا نمیفروشد و تن به خواری نمیدهد.
مانند:
که لئیمان در جفا صافی شوند/چون وفا بینند خود جافی شوند
مسجد طاعاتشان پس دوزخست/پایبند مرغ بیگانه فخست
هست زندان صومعه دزد و لئیم/کاندرو ذاکر شود حق را مقیم
چون عبادت بود مقصود از بشر/شد عبادتگاه گردنکش سقر
آدمی را هست در هر کار دست/لیک ازو مقصود این خدمت بدست
ما خلقت الجن و الانس این بخوان/جز عبادت نیست مقصود از جهان
گرچه مقصود از کتاب آن فن بود/گر تواش بالش کنی هم میشود
لیک ازو مقصود این بالش نبود/علم بود و دانش و ارشاد و سود
گر تو میخی ساختی شمشیر را/برگزیدی بر ظفر اِدبار را
گرچه مقصود از بشر علم و هُدیست/لیک هر یک آدمی را معبدیست
معبد مرد کریم اکرمته/معبد مرد لئیم اسقمته
مر لئیمان را بزن تا سر نهند/مر کریمان را بده تا بر دهند
لاجرم حق هر دو مسجد آفرید/دوزخ آنها را و اینها را مزید
ساخت موسی قدس در باب صغیر/تا فرود آرند سر قوم زحیر
زآنک جباران بدند و سرفراز/دوزخ آن باب صغیرست و نیاز
انسان کامل، محل تجلی عشق است و وجودش بازتاب اسرار حق؛رسیدن به مقام ولی و انسان کامل، از طریق کشف و شهود صورت میپذیرد.سالک پس از رهایی از منیتها،به انوار روشنی بخش حق هدایت مییابد، آنگاه این هادی نه تنها نسبت به خالق وجود مسئولیت دارد، بلکه وظیفه ای در قبال خلق و ارشاد و راهنمایی و راهبری آنان به سوی مسیر الی الله بر عهده اوست.
با توجه به این بررسی، به نظر میرسد هرچند مولانا تعبیر (انسان کامل) را در مثنوی ندارد، مثنوى، مراتب وجود انسان کامل را به خوبى به تصویر کشیده است.مولانا یاد کرده که انسان کامل باید پیوسته، سیر صعودی را طی کند.از این قرار، مقصود از انسان کامل، قبل از هر چیز، پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام(ص) است و پس از آن، اولیاى بزرگ به ویژه اقطاب هم عصر میباشد؛هر انسانى بالقوه انسان کامل محسوب میشود، ولى بالفعل تنها پیغمبران و اولیا را مىتوان به این نام خواند، و از آنها به عنوان مثالها و نمونه های حیات معنوى در طریق رسیدن به کمال پیروى کرد. خداوند از آن جا که (علم)، (قدرت)،(فضل) و (جود) بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده و لازمه این صفات آنست که اولاً، جهان را بیافریند، ثانیاً، خلقت او بهترین و کاملترین آفرینش باشد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در این عالم همه موجودات از زمین گرفته تا آسمان، از جمادات تا نباتات و جانداران، همگی دارای غرض و غایت هستند؛اما هدف نهایی خلقت همه اینها همانا خلقت انسان و تعالی وجودی اوست؛یعنی همه موجودات آفریده شده اند تا انسان از آنها بهره گیری کرده و خود را به قرب ربوبی و هدفخلقت یعنی به خلافت الهی برساند.
باز هم جا برای بحث وجود دارد در این باره بیشتر خواهم نوشت
موفق باشید
1400/3/8
علمی، محمدعلی،1377،قرآن کریم، تهران، افست
غیوری،راستین،1378،کلیات مثنوی معنوی، بر اساس نسخه نیکلسون، تهران
دهخدا، علی اکبر، لغتنامه
مولوی، مثنوی، تصحیح محمد استعالمی، 1372،چاپ چهارم، تهران، انتشارات زوار
SID.IR(پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی)
حاتم زاده،امیر،رامین رزمی،1397،بررسی مقام و منزلت انسان از منظر مولانا در مثنوی،آرشیو SID.IR
حسن زاده،صالح،1388،فهم و برداشت مولانا از خدا،جهان و انسان، آرشیو SID.IR