Horse Tired
Horse Tired
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

اَمواجی بدون سیگنال

صدای فکرهایی ‌که در سراسر مغز در حال چرخشند و گاهی تِقُ‌تِق تلنگری به آهیانه‌ی مغز میزنند
از روی تاب به سوی سرسره و گاهی از روی تپه به روی خورشید می‌جَهَند و می‌سوزند!
به تمام لوله‌ها و رگ‌های جاریِ بدن نفوذ میکنند و صداهایی دردناک را به سَمتِ گوشِ وِی می‌آورند...

صدای پرسه زدنِ دروغ به دورِ واقعیت

صدای محبت‌ِ انسانی،که با بوسه‌ای خونی همراه است

صدای راه رفتن مورچه‌‌ای روی قطره‌های آب و فریاد زدن‌هایش برای درخواستِ کمک

صدای شعر‌هایی که فلامینگوها برای زرافه‌ها میخوانند و آنها با برگ،خوردن جواب فلامینگوها را میدهند "کاملا بی‌ربط"

صدای گوش خَراشِ خفه‌شدنِ عروسکانی که بدست کودکان،به سوی مرگ می‌روند

صدای شانه‌ای که به روی موهایی شکننده،کشیده میشود و مُشتی مو با خود می‌آورد

صدای موجوداتِ ذره‌بینی‌ی که هنوز کشف نشده‌اند و در جهان در حالِ استتار هستند

صدای کمین کردن انسانی قدرتمند و خبیث برای مردمی عادی

صدای وصل کردنِ نَخ،به دست‌‌وپای انسان‌ و تبدیل کردنش به عروسک خیمه‌شب‌بازی

صدای لَگَد کردن حق انسان هایی یک‌پارچه

صدای شیرینیِ بعد از تلخی و گاهی نیز تلخیِ،بعد از شیرینی

صدای لباس‌هایی که دوخته میشوند برای قاتلان

صدای مرگ‌هایی بی‌صدا

صدای قطع شدنِ سیگنال‌های مغز و تمام شدن فرکانس‌ها

تمام اَجزای بدن وی را به درد می‌آورد و او از درون منفجر میشود...

صداهارا وی میشنود و درک میکند
او که چیزی از آن صدا نمیشنود
پس چرا میگوید،میشنوم و درک میکنم
سخت است زندگیِ بی دروغ‌و این را میدانم
*و باز هم این وِی یک چیزی پَراند*

خسته‌ای،شاید بی‌صدا

مغزبدنصداخستهواقعیت
"اسبی همیشه خسته که همیشه درحال درجا زدنه"۱۰۱
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید