اینروزها خبرهایی میاید که احساس امید به زندگیام را بیشتر از دست میدهم...
در لابهلای این اخبار،چیزهایی میبینم که به خلقت انسان شک میکنم...خودتون ببینین
داداااااااش،برااادر بیا و اینکارو نکن
چهفکری کردی با خودت که به این نتیجهی ارزشمند رسیدی؟
چرا انقدر مغزهاتون به عنوانِ یک مقامِ بالا...که ادعای پاکی دارید،باید در این حد انحراف داشته باشد؟
روزی فکر میکردین که حتی شارژ کردن گوشیتونهم گناهِ کبیره حساب بشه؟
اصلا بیایید با یک مثال همراه باشیم...
آمدیمُ به عنوانِ دختر،در یک موقعیت حساس،بیرون از خانه،منتظرِ تماسِ کاریِ مهم هستیم که شارژِ تلفنمان تمام میشود ...مجبوریم، به یک مغازه که فروشندهی آن مَرد است برویم و از آن برای شارژ کردن،درخواستِ پریزِ برق کنیم..دقیقا چیکار باید کنیم؟باید بگوییم آقا،لطفا لحظهای از مغازه بیرون بروید تا من دچار گناه کبیره نشوم؟شاید باورتون نشه ولی به جای اینکه اون بره بیرون،تورو میندازه بیرون.....
از مادربزرگم شنیدهام که در روزهای مقدس،یکی از این اشخاص به خانهی او میرفت و روضهخوانی و سخنرانی میکرد ، مبلغی معادلِ ۳۳قِرون میگرفت...تا اینکه مادربزرگم با شووق و ذووق یک تلویزیونِ سیاهوسفیدِ کوچک خرید...روز بعد،این شخص به خانهی آن آمد و گفت من دیگر به خانهی تو نخواهم آمد...
زیرا تو جعبهی شیطان را به خانهات آورده ای..منظورش تلویزیونِ ۱۴ اینچ بود
دلیل او این بود??
خستهتر از آنم که بقیهی اَراجیف را بنویسم..چیزهایی شنیدهام که کف و خون قاطی مینمایید:/
گر عزازیل و عزراعیل باشند جانگیر| پس تو چه باشی ای پیرِ گیر
حال که شما میباشید در این دولت | دیگر نیازی به عزازیل دستگیر نیست
خلاص:)