و لاتَكُونُواْ کالَّذِينَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ (انفال 21)
و مثل كسانى نباشيد كه گفتند: «شنيديم»، ولى (در حقيقت) آنها نمىشنيدند.
از زمان ریخته شدن خون احمد، مهدی و مصطفی بر زمین سرد دانشگاه، تا بر جایماندن رد خون دانشجویان بر در و دیوار کوی، از فریادهای عدالتخواهی، تا مشتهای گره کردۀ آزادیخواهی، از فراز صندوقهای رای تا فرود اشکها و خروش خون در رگهایمان در سوگ عزیزانمان بعد از سقوط هواپیما، جنبش دانشجویی هیچ صبحی را به شب نرسانده، مگر آن که اندیشه رسیدن به ایرانی مطلوب را در سر پرورانده باشد. آرمانهایی که ایرانی را ترسیم میکرد سرشار از عطر آزادی؛ ایرانی که در آن قلمها بشکفد، افکار در برخورد و تزاحم با یکدیگر رشد کرده و رسانهها و مطبوعات در بستری آزاد، به ترویج اندیشه و فرهنگ خدمت رسانند. صلح چونان نسیمی جانفزا گوشه و کنارۀ کشور را نوازش کرده و ندای توسعه و پیشرفت از جایجای کشور به گوش برسد. عدالت بر چنان برج بلندی جا خوش نکرده باشد که رسیدن به آن را جز در خواب و رویا متصور نباشیم. ایرانی برای همه ایرانیان، فارغ از هر دین و آیین و نژاد و عقیدهای.
اما در لحظهای از تاریخ ایران قرار گرفتهایم که بی شباهت به این چند بیت ادیب الممالک فراهانی نیست:
افسوس که این مزرعه را آب گرفته، دهقان مصیبت زده را خواب گرفته،
خون دل ما رنگ می ناب گرفته، وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
ما دانشجویان امروز در این برهه تاریخی و در این جغرافیای پر اندوه، بیش از هر زمان دیگری میزان اثرگذاری گفتمان خود بر حاکمیت را که مبتنی بر خرد و منطقی متناسب با نیازهای جامعه است، کمرنگ میبینیم. در سالیان اخیر به روشهای مختلفی تلاش کردیم، آن را انذار دهیم تا از اتخاذ سیاستهایی که حاصلی جز کاهش چشمگیر سرمایه اجتماعی، افزودن بر مشکلات معیشتی مردم و به ویژه فرودستان به همراه نداشته است، پایان دهد. ما باور داشتیم که حاکمیت، خود میتواند بخشی از راهحل مسئلۀ ایران باشد و هزینه این باور را نیز پرداختهایم؛ اما اکنون به نظر میرسد حاکمیت این تلاش و همت دانشجویان برای حل مسئله را نه تنها به فال نیک نگرفته بلکه بیشتر بر روی نادیده انگاری مسئله با بهرهگیری از ابزارهایی چون صدور احکام قضایی سنگین و طولانی مدت علیه دانشجویان گذاشته است. دانشجویانی که صادقانه برای خود رسالتی جز طرح و حل مسئلۀ ایران قائل نبوده و نخواهند بود. خطرات به انفعال کشاندن قشر دانشجو به مثابه کسانی که بی هیچ چشم داشتی تنها در پی ایجاد بستری برای کنشورزی مبتنی بر خردورزی در جامعهاند، متوجه تمام ارکان آن است. هنگامی که عقلانیت به حاشیه رود، خشونت متولد میشود و این خشونت میتواند همچون سیلی، اثرات جبرانناپذیری بر جامعه و حاکمیت باقی بگذارد. به همین دلیل، یعنی نهادینهکردن گفتوگو و تعامل میان جریانهای دانشجویی برای دوری گزیدن از فضایی مبتنی بر خشم و رادیکالیسم، ما انجمنهای اسلامی دانشجویان آزادیخواه شهید بهشتی، پیشرو تربیت مدرس و صنعتی شریف، برآن شدیم تا به مناسبت روز دانشجو برنامهای با محوریت بازاندیشی در فعالیت دانشجویی و بازصورتبندی مسئله ایران، برگزار کنیم. اما اینبار نیز در بر همان پاشنه همیشگی چرخید و دانشگاهی که باید متولی و حامی تمام حرکات نوآورانه در راستای خرد و منطق باشد، خود تبدیل به سد محکمی در برابر این پیوند فرخنده شد. دانشگاهی که از ضعفهای فاحش ساختاری در وزارت علوم نهایت بهرهبرداری را جهت ایجاد مانعی در برابر اعتلای تشکلهای دانشجویی انجام میدهد. هرچند که این تلاش برای منفعل کردن دانشجویان پروژهای شکست خورده در دورانهای مختلف تاریخ بوده و دانشجو نشان داده تحت بدترین شرایط و در سختترین موقعیتها نیز زیر این گونه فشارها سر خم نکرده و هرگز تسلیم این صحنهآراییها نشده است. پیوندی که معرفتش عقلانی، ابزارش قانونی و هدفش چیزی جز ساختن ایرانی بهتر نیست، محدود به دریافت مجوزهای بوروکراتیک و غیرقانونی شده. به همین علت، این بار در تلاشیم تا نه بر منازعات، بلکه بر فصلهای مشترک میان خود تاکید کنیم. تاکیدی که میتواند منجر به خلق خودی آگاه و پختهتر شود. همچنین این مسیر را نسخه شفابخشی میدانیم برای تمام اقشار جامعهای که برخی حوادث، زنگ خطر به فراموشی سپردن تعقل و حرکت به سمت رفتار تودهای، به ویژه در میان قشر دانشجو را در آن به صدا درآورده. البته که این فراخواندن به این معنا نیست که خود را تنها مدعیان راستین و حقیقی حرکت کننده در مسیر دستیابی به ایرانِ مطلوب بدانیم. چه بسا گمان میکنیم که همین خودحقپنداری میتواند هریک از ما را در ایدهآلگراییای گرفتار کند که نه تنها باری از دوش جامعه برداشته نشود، بلکه با سپر قرار دادن جامعه برای آرمانشهر خود هزینههای سنگینتری بر روی دوش آن قرار دهیم. ما یقین داریم خواهران و برادران زیادی چون ما، ساختن چنین ایرانی را در سر میپرورانند و هزینه کنشهایشان جهت تحقق آن را نیز پرداختهاند. به همین جهت است که تلاش میکنیم که این هممسیری را به آنان یادآوری کنیم. باور داریم که هرگاه راه گفتوگو و تعامل مبتنی بر خرد و منطق بسته شود، خشم فرمانروای بلامنازع کنشهایمان شده و خشونت زاییده خشم است که باعث میشود نه دیگر راه را از بیراهه تشخیص دهیم و نه دوست را از دشمن. همین خشم و نفرت است که عقل را زایل کرده و گاها همراهی را که صرفا تفکر متفاوتی برای عبور از مسیر دارد، دشمن و شریک نیروهای مسدود کننده راه تصور میکند. بیشک همه ما نه ایجاد کننده خشم موجود بلکه قربانیهای آن تلقی میشویم؛ اما نباید فراموش کنیم که میتوانیم نقشی موثر در پایان دادن به آن برای خود متصور شویم.
در شرایط کنونی نیازمند بازنگری اساسی درمفهوم کنشگری سیاسی-اجتماعی خود هستیم. توجه ویژه به آن چیزی که در جامعه و در فضای زیست واقعی ملت ایران در حال گذر است، بلاشک رسالت جنبش دانشجویی بوده و خواهدبود. به نظر جنبش دانشجویی باید گامی فراتر برداشته و در پیوند میان دانشگاه و خیابان بازنگری کند و به گذران مطلق وقت و توان خود منحصرا در یکی از این دو مکان، پایان دهد؛ پاسخ پرسشهای خیابان را در دانشگاه جستوجو کند و دانشگاه را مادامی ارزشمند بداند که پاسخی درخور برای این پرسشها داشته باشد. باید همگی به این باور برسیم که هیچ راهی جز برقراری گفتوگو میان خود بر سر چگونگی عبور از مسیرِ رسیدن به ایرانی مطلوب نخواهیم داشت. سیاست دشمنپنداری نیروهای موازی در مسیر بیش از هرچیز خواسته کسانی است که ایران را برای همه ایرانیان نمیخواهند. باید پذیرفت تنها با تعاملی که در آن، به بررسی دقیق مسئلۀ کشور و ارزیابی تمام پاسخها و انتخابی عقلانی و متناسب با تمام ظرفیتهای موجود پرداخته شود، میتوان مسیر برون رفت از شرایط کنونی را ترسیم کرد. باید باور کنیم که در انتهای هر مسیری که از ابراز خشونت و حذف صدای دیگری بگذرد، نه ایرانی مطلوب، بلکه سرابی از آن وجود دارد.