۲۲ مرداد ۱۴۰۲
چین و چروک های صورت، خبر از گذر عمر می دهند. خبر از گذر زمان؛ و زمان چه مفهوم عجیبی است برای نوشتن!
با من بیا، به جهانی پر از شگفتی، به اندیشه هایی که در زیرشیروانی ذهنت خاک می خورند، به اندیشه هایی از جنس سیب هایی که طعم ترش و شیرین آنها، هیچگاه فراتر از یک رویا در تخت خواب آرزوها و حسرت های هر شب نبوده است.
با من بیا، نفسی عمیق بکش از جنس لحظه اکنون؛ از جنس بودن. چشم هایت را ببند، به من بیاندیش، به آن روح سرگردان در ذهن تو! به اندیشه هایی که هر از گاه، نیمه شب، درب خانه امن افکارت را با مشت می کوبند. و تو، زیر پتوی آرزوها و حسرت ها پناه می گیری، به امید اینکه زمان هر چه سریعتر بگذرد.
پاهای خود را در زیر پتو جمع می کنی، تا شاید لولوی زیر تخت خواب آنها را لمس نکند! عجیب است، از چه می ترسی؟! امشب بگذار حداقل لولوی زیر تختخواب به آرزوی سی و اندی ساله خود برسد. لولوها اصلا بد نیستند. آنها ترس هایی هستند که در زیرشیروانی ذهنت اندوهگین نشسته اند، و از فرارهای تو خسته و ملول گشته اند. آنها در هرجایی که بتوانند تلاش می کنند که وجودشان را احساس کنی، نه اینکه قصد ترساندن تو را داشته باشند، نه، قضاوت نکن، این برداشت تو عین واقعیت نیست.
آنها می خواهند حتی برای یکبار که شده تو آنها را ببینی تا فهمیده شوند! چرا که لولوهای هرکس از خودش هم تنهاتر هستند.
و جهان سرشار از لولوهای تنهایی است که صاحبانشان از آنها فرار می کنند. و چه سرنوشت غم انگیزی دارند!
نبرد من - فصل ۱
۲۰ سالگی خود را نظاره می کنم، روی پل عابر پیاده میدان انقلاب در ابتدای کارگر جنوبی، هم آنجایی که بانک صادرات بود. بله، مثل همیشه روی پل عابر پیاده نشسته ام و به خیابان نگاه می کنم، به مردمانی که انگیزه های آنها برای ادامه و حرکت در این زندگی را درک نمی کنم. آرزوی پیش روی آنها حتی به تعبیر خودشان ناچیز است و فراتر از آرزوها، تلاش هایشان برای زندگی را «سگ دو» می نامند. ، پس چه چیزی باعث می شود که اینگونه به زندگی ادامه دهند. پیش روی هرکس آرزوهایی است که آنها را جذب می کند، شاید این آرزو ها کافی نباشند، هر موقع آرزوهای پیش روی هرکس را کافی ندیدید، به لولوهای پشت سرش نگاه کنید.
و چه حماقت هایی که در فرار از لولوها رخ می دهند!
در نهایت، زندگی تعقیب و گریزی بین آرزو ها و لولو ها است و دانستن اینکه چه حرکت هایی تعقیب است و چه حرکت هایی گریز، تعادل و آرامش درون به ارمغان می آورد. (از نظر من امروز)
There is nowhere that a man can find a more peaceful and trouble-free retreat than in his own mind.
- Marcus Aurelius