رافائل
رافائل
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

رویای پوچ یک دونده

زندگی چیزی جز دویدن و نرسیدن نیست
این گزاره را زمانی درک می کنید که سالهای زیادی را از سر گذرانده اید و راهی طولانی پیش رو دارید. جایی که از آن حرف می زنم درست در میانه های سفر زندگی است آنجا که باید تصمیم بگیری رها کنی یا به دویدن ادامه بدهی.

الحق که تصمیم سختی است، برای تصمیم گیری به تجربیات گذشته ات رجوع میکنی. آن روز ها را به یاد میاوری که هدفی در سر داشتی و برای تحققش زمین و زمان را بهم دوخته بودی و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده بودی در مقابل تمامی اجزای تاثیر گذار آن روز های زندگی ات ( خانواده و مدرسه) ایستاده بودی و همچنان به خودت و مسیرت ایمان داشتی. در نهایت چیزی جز سرکوفت همان ها نسیبت نشد، چون دویدی و نرسیدی.

به سال های اول دانشگاه فکر میکنی که با رویای علم آموزی و دنبال کردن علاقه ها با سختی ها تا میکردی و به قول نیما هر چه روزگار تنگ تر میشد کمربندت را تنگ تر میبستی و عین خیالت نبود.آن روز ها هم فقط دویدی و به رسیدن فکر نمی کردی چون فکر میکردی نهایت این تحمل و انطباق چیز بزرگ تری است.

اما سخت در اشتباه بودی. حالا و امروز در نقطه ای از این بازی قرار داری که تمام گذشته ات غرق شده و آینده ات را در آسمان ها میبینی و تو پاهایت را سفت در شن های ساحل فرو میبری زیرا دیگر مطمئن شده ای که زندگی چیزی جز دویدن و نرسیدن نیست.
اما بگذار با یک سوال متن را به پایان ببرم.
آیا جز دویدن راهی برای رسیدن هست ؟؟


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید