امام خامنهای اخیراً (۲۹ بهمن ۱۳۹۹) فرموده اند: «...اگر مشارکت پرُشور با یک انتخاب درست یعنی انتخاب یک نیروی کارامد، با ایمان، با انگیزه، علاقهمند و پرُکار همراه شود، نورٌ عَلی نور و تضمینکنندۀ آینده کشور است... علاج دردهای مُزمن کشور در پُرشور بودن انتخابات و حضور عمومی مردم، و بعد، انتخاب اصلح و شخصیت مناسب در انتخابات ریاست جمهوری است.» به عنوان یک مقلد و مرید رهبر، در اینجا میخواهم این سخن را راستی آزمایی کنم.
آیا واقعا ارتباطی میان «علاج دردهای کشور» و «پُرشور بودن انتخابات» وجود دارد؟
تجربۀ کنونی ما که خلاف این را نشان میدهد. انتخابات دهم ریاست جمهوری (دورۀ دوم ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد) بالاترین درصد مشارکت (نزدیک به ۸۵%) را داشت و یکی از برترین و مشکلترین دوران زندگی مردم در جمهوری اسلامی بود. انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ (دورۀ دوم ریاست جمهوری حسن روحانی) نیز مشارکتی در حدود ۷۳% داشت. اما امروزه با اقتصاد فروپاشیده و سخت ترین دوران زندگی مردم از لحاظ اقتصادی و پایینترین ارزش پول ملی در تاریخ ایران مواجه هستیم.
بدیهی است که برای شناخت درمان (علاج)، باید ابتدا درد (علامت بیماری) سپس خود بیماری و عامل به وجود آوردن آن بیماری را شناسایی و با بر طرف کردن عامل یا دست کم، کاهش نفوذ آن عامل، بتوان در نهایت به درمان درد رسید.
در ایران، در همان گام نخست یعنی شناخت درد، دچار اشکالیم و آمد و رفت انواع و اقسام رئیس جمهورها هم، حتا اگر کارامد و باایمان و با انگیزه باشند، منجر به علاج درد نخواهد شد. مثلا بیماری که دل درد دارد، اما پزشکان داروهای سردرد را برایش تجویز میکند. چنین بیماری هیچگاه بهبود نمییابد.
دردهای جامعۀ ما عموما از تناقضها سیستمی ما نشأت گرفته است. این تناقضات با چشم پوشی و ریش سفیدی و زیرسبیل در کنی مثل سرطانی تمام سیستم را فرا گرفته و مزمن شده است. هیچ رئیس جمهوری، هر چقدر کارا و با انگیزه هم باشد، توان و ابزار درمان این بیماری مزمن را ندارد.
برای مثال، در نظامی که حد اقل ۳ دهه است بر اساس ایدههای لیبرالیسم (البته با ظاهرسازی اسلامی از نوع خوردن قیمۀ امام حسین) رشد یافته و وزرای دولتش با افتخار از لیبرال بودن خود دم میزنند، چطور میشود به اهداف اصلیش که ضدیت با لیبرالیسم بود (سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی) فکر کرد؟
چه از منظر اندیشه، چه حکومتداری، چه فرهنگی، و چه سنت ما، چه تناسبی میان اسلام و لیبرالیسم است؟ و چرا انتظار داریم ۳ دهه تقابل و تنازع اسلامیون و لیبرالیست ها که کشور را مانند خر عصاری دور خودش میچرخاند، با آمدن یک رئیس جمهور با رأی بالا، بالاخره به یک سمت مغلوبه شود؟
مثال دیگر، بازار باز در اقتصاد است. بیش از ۲ دهه است که خصوصیسازی شعار سیستم است. در این مدت سهم مستقیم دولت در اقتصاد از ۹۶٪ فقط به ۸۷٪ کاسته شده است در حالیکه سهم غیر مستقیمش ۹۴٪ مانده است! در همین مدت، این اندک خصوصی ساز بلای جان مردم و دروازۀ فساد مفسدان فی الارض شده است.
مثال دیگر، در زمینۀ فرهنگی. نگاهی به رفتارهای مردم نشان میدهد که فرهنگ آمریکا، مثل همین جشن ولنتاین کوفتی، جای خودش را بعد از ۴ دهه حکومت اسلامی در کشور باز کرده است. برنامههای تلویزیونی کپی ضعیفی از مشابههای انگلیسی، ترکیهای، و هندی است. فیلمهای شبکۀ خانگی، رسما فحشاست (که شرم میکنیم با خانواده به تماشای آنها بنشینیم) و روابط اجتماعی و فرهنگی بین خانوادهها و میان مردم، با مراجعه به آمار طلاق و درگیریهای خیابانی منجر به ضرب و جرح یا حتا قتل، عمق فاجعه را نشان میدهد.
از همۀ اینها بدتر، ادبیات رهبر انقلاب که بیست سال قبل با موضوعیت اولویت فرهنگ به اقتصاد بیان میشد اکنون به ادبیاتی تغییر یافته که بر اولویت اقتصاد بر هر چیز دیگری دلالت دارد.
تمام این تناقضات زیربنایی، اقتصادی و اجتماعی - فرهنگی را آیا یک رئیس جمهور جدید میتواند درمان کند؟
ممکن است بگویید تضارب آرا و اندیشه موجب بالندگی جامعه است و یکدست کردن جامعه ایدهای فاشیستی است. پاسخ میگویم اینجا حرف از جامعه نیست، سخن از سیستم و حکومتی است که تکلیفش با خودش روشن نیست.آیا اسلامی است یا سکولار؟ آیا ایرانی است یا جهانی؟ آیا لیبرال است یا دیوانی است؟ آیا انقلابی است یا تابع نظم نوین جهانی؟ آیا انقلا ۵۷ را درست میداند یا اشتباهی که باید تصحیح شود؟
بدیهی است در ساخت اندیشه و نگارش و مباحثه، تمام اینها باید آزادانه در دانشگاهها و رسانهها بحث شود، اما اصل سیستم، خود حکومت باید بداند چه هست، چه میخواهد، چه باید بکند.
وقتی تکلیف سیستم با خودش روشن باشد، صدای غالب میتواند مجوزی باشد برای صداهای کوچک که حول آن صدای واحد، سمفونی کاملی را بنوازند. اما وقتی تمامی این تناقضات در بدنۀ حکومت و دولت قرار دارد، جامعه هم گیج است. اینکه بعد از ۴ دهه استقرار حکومت، عدهای از مردم هنوز گمان میکنند ممکن است انقلاب شکست بخورد و رژیم قبلی بازگردد، نه از به بلاهت آنها ناشی میشود، که عدم یکپارچگی سیستم نیز، در کنار دیگر عوامل، موجب چنین توهم بعیدی است.
بازگردیم سر پرسش اصلی: دردهای این مملکت چیست؟ درد اصلی این مملکت، نظامی است که نمیداند چیست. و اگر هم فکر کند میداند چیست، نمیداند چگونه باید واقعا آنی باشد که هست. اگر نظام اسلامی شیعی است، پس ربا و فساد و زیرمیزی و سقط جنین و اختلاف طبقاتی و معاویه زیستی مسؤولانش چیست؟
آیا یک رئیس جمهور منتخب از پرشورترین انتخابات تاریخ بشریت، میتواند این تناقضات را یک تنه بر طرف کند؟
اگر حکومت و سیستم خود را انقلابی میداند، چطور رئیس جمهور و سردار سپاهش میتوانند کاخهای میلیاردی داشته باشند و مردمش بیخانه و در به در دنبال سقفی با اجارۀ معقول؟
اگر حکومت انقلابی است، پس روحانی و ظریف این وسط چه هستند؟ مگر قرار بود ایران بازیگر (یا بازیچۀ) نظم نوین جهان باشند؟
اگر حکومت انقلابی است، چرا در رسانهها و رسانۀ ملیش نمیشود از رهبر، از رئیس جمهور از رئیس قوه قضاییه، از رئیس مجلس، از سردار سپاه و تیمسار ارتشش بدون ترس و بدون لکنت زبان انتقاد کرد؟ چرا صدا و سیما یک رسانۀ منفعل مدحِ حکومت گوی جا ماده در دهۀ ۶۰-۷۰ میلادی است؟
اگر حکومت انقلابی است و فریاد «مرگ بر شاه» تاسیس شده است، چرا صدای «مرگ بر روحانی» را سزاوار غل و زنجیر میداند؟ مگر شاه نمیتواند بجای تاج، عمامه داشته باشد؟
و باز بپرسیم: آیا یک رئیس جمهور منتخب از پرشورترین انتخابات تاریخ بشریت، میتواند این تناقضات را یک تنه بر طرف کند؟
در طول یک قرن اخیر، پنج خدمت اصلی سیستم به مردمش یعنی «امنیت، آموزش، سلامت، شغل، و مسکن» به طور ناهمگون، نامتقارن، و ناعادلانه ارایه شده است. دردهای دیگر کشور، فرعی اما متنوع است. هر قشری، مسألۀ خودش را دارد، دردی دارد که سیستم باید آن را بشنود و برای رفع آن برنامه ریزی کند. قشری هست که تنها خواسته اش، همان ۵ خدمت اصلی است (و البته پس از برآورده کردن آن، توقعات جدیدی خواهند داشت). قشری هست که توقع کاهش بروکراسی ها و بینظمیها و رشوه بگیرهای حکومتی را دارد. به عبارتی فقط حکومت مدرن شود و در هر کاری مزاحمش نشود و وقتش را نگیرد. قشری میخواهد حکومت برایش مشروب خوری و دیسکو و قمارخانه و فاحشه خانه و بگذارد. و قشری هم هستند که میلیارد میلیارد از جیب دیگر اقشار در میآورند و در آن سوی آبها خرج میکنند. پر واضح است برخورد با این اقشار باید متفاوت باشد، و این تفاوت، نه یک تبعیض، که نظم و نظامی جدیدی میطلبد.
نظام کنونی ما، ملغمهای از قوانین کهنۀ بعضاً باقیمانده از سال ۱۳۲۸، بروکراسی پیچ در پیچ دولتمحور، و هزارتوی رانت و فسادی است برای زمینگیر کردن مردم و بازرگانان و به ویژه صنعتگران و تولید کننده است. نامگذاری سالها به نام سال جهش تولید و رونق اقتصادی و این تعارفات، درمان نیست.
تجربۀ ۴۰ سال انتخابات به وضوح نشان میدهد که رئیس جمهور منتخب از انتخابات پرشور، مجلس انقلابی، یار رهبری، بوی خمینی، و دوست پیغمبر بودن، دردهای مزمن ایران را درمان نمیکند. دردهای مزمن ما، با رفع تناقضات سیستمی و شایسته سالاری (به هر شیوه و قیمتی) بر طرف خواهند شد. ان شا الله.