یه مردی بود باغ انار داشت. روزی که محصول رو جمع میکردند، فرزند این آقا بهش مراجعه کرد، کارگری رو در میان جمع کارگران نشون داد و گفت بابا این کارگر دزدی کرده، چندین جعبه انار رو به صورت پنهانی از باغ خارج کرده.
پدر گفت: نه! من به این کارگر اعتماد دارم. پسر اصرار کرد و پدر وقتی اصرار پسر رو دید به جای اینکه حرفش رو قبول بکنه با سیلی به صورتش زد.
پسر ناراحت شد، دور شد. بعدازظهر دوباره مراجعه کرد گفت: بابا من یقین دارم که این کارگر دزده. پدر گفت: من هم میدونم که کارگرم دزده. گفت پس چرا من رو تنبیه کردی؟ گفت: چون دلم نمیخواست توی جمعیت آبروش رو بریزم.
ما حق نداریم آبروی آدمها رو به راحتی ببریم. گذشت. یکی دو روز بعد اون کارگر مراجعه کرد و اعتراف کرد. گفت آقا من واقعا دزدیده بودم. الان توبه کردم.
این یک رسم خوب تربیته. چشم پوشی از گناه، خطا و اشکال. ما در مواجه با بچههامون خیلی از مواقع باید از عنصر تغافل استفاده بکنیم. باید خودمون رو به غفلت بزنیم. ما قرار نیست مدام از بچههامون مچ گیری بکنیم، باید گاهی دست گیری بکنیم.
دو تا کار انجام بدیم. ما در برخوردهامون انصاف داشته باشیم تا طرف مقابل هم در اعتراف به خطاهاش شجاعت داشته باشه. بگذارید کاری بکنیم اگر بچهمون جایی کار غلط انجام داد اول به خود ما مراجعه بکنه. از ما کمک بگیره نه اینکه مدام نگران باشه که ما پلیس زندگی او شدهایم. پلیس زندگی بچههامون نباشیم.
برای مطالعه مقالات مربوط به تربیت فرزند به مجله توپ مارکت مراجعه فرمایید.